🔴 #عکس_نوشت |خدمتگزار گمنام؛ تلاشهای علمی و فنی شهید فخریزاده
#رهیافتگان_ثریا
✍#بیدارباش
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
85139_805.pdf
حجم:
2.75M
🗞 هفتهنامه صبح صادق 🗞
📎 شماره 979
✔️مجلس دست دولت را پر کرد
✔️سپاه در خط مقدم
✔️پیروزی عقلانیت در برابر ترامپیسم!
✔️خروج به نفع ملت
✔️یک منبع و دهها سیگنال!
✔️جو بایدن و پرونده سوریه
✔️گروگانگیری دولت با ابزار بودجه!
✔️مشق ترامپیسم
✔️معرکهگیری منابع غیررسمی!
✔️ترور عصر جمعه و سکوت سؤال برانگیز
🌐شبکه های اجتماعی @ssweekly
✍#بیدارباش
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
📷#عکس_نوشت #خواب_آرام
اگر میخواهید خواب آرامی داشته باشید این موادغذایی را مصرف نکنید!!!
✍#بیدارباش
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃
#رهایی_از_شب
#قسمت_چهارم
آقام که رفت سیده خانومم رفت....
غیر از پیش نماز اون سالها فقط آقام بود که سیده خانوم صدام میکرد.
بقیه صدام میکردن رقی(مخفف اسم رقیه)
اینقدر منو با این اسم صدا زدند که دیگه از اسمم بدم میومد. هرچقدر هم آقام میگفت این اسم مبارکه نباید شکستش کسی برای حرفش تره خورد نمیکرد. البته در حضور خودش رقیه خطابم میکردند ولی در زمان غیبتش من رقی بودم و دلیل میاوردن که ما عادت کردیم به رقی. رقیه تو دهنمون نمیچرخه!!
اول دبیرستان بودم که به پیشنهاد دوست' صمیمیم اسمم رو عوض کردم و تو مدرسه همه صدام میزدند عسل!!!
دوستم عاطفه ، عاشق این اسم بود و چون به گفته ی خودش عاشق منم بود دلش میخواست همه منو به این اسم صدابزنند . عاطفه بهترین دوست وهمدم من بعد ازمرگ آقام بود. من فقط سیزده سال داشتم که آقام تصادف کرد و مرد. مامانمم که تو چهارسالگی بخاطر هپاتیت ترکم کرد و از خودش برای من فقط یک مشت خاطره ی دست به دست چرخیده و یک آلبوم عکس بجا گذاشت که نصف بیشتر عکسهاش دست بدست بین خاله هام و داییهام پخش شد واسه یادگاری !!!
از وقتی که یادم میاد واقعا جای خالی مادرم محسوس بود. هرچند که آقام هوامو داشت و نمیذاشت تو دلم آب تکون بخوره. ولی شاید بزرگترین اشتباه آقام این بود که واسه ترو خشک کردن من، دست به دامن دخترعموی ترشیده ش شد وگول مهربونیهای الکیشو خورد و عقدش کرد. تا وقتی که مهری بچه نداشت برام یکمی مادری میکرد ولی همچین که بچه ش بدنیا اومد بدقلقی هاش شروع شد و من تبدیل شدم به هووش. مخصوصا وقتی میدید آقام از درکه تو میاد برام تحفه میاره آتش حسادت توچشمش زبونه میکشید ولی جرات نداشت به آقام چیزی بگه چون شرط آقام واسه ازدواج احترام ومحبت به من بود.
ادامه دارد ...
به قلم✍#ف_مقیمی
#بیدارباش
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🔶#بیدارباش | #درس_زندگی
شخصی گرسنه بود!
برایش کلم آوردند ...
اولین بار بود که کلم می دید .
با خود گفت : حتما میوه ای درون این برگها است .
اولین برگش را کند تا به میوه برسد ...
اما زیرش به برگ دیگری رسید .
و زیر آن برگ یک برگ دیگر و...
با خودش گفت : حتما میوه ی ارزشمندی است که اینگونه در لفافه اش نهادند ...!
گرسنگی اش افزون شد و با ولع بیشتر برگها را میکند و دور می ریخت .
وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوه ای در کار نبود!
آن زمان بود که دانست کلم مجموعه ی همین برگهاست ...
ما روزهای زندگی را تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی آنطرف روزها پنهان شده !
که باید هرچه زودتر به آن برسیم .
درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم ...
و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم ، نه خوردنی و نه پوشیدنی بود ،
فقط دور ریختنی بود ...!
زندگی ، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم . بنابراین قدر فرصت ها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم .
چه زیبا فرمود امیر بیان ، حضرت علی علیه السلام ؛
"فرصتها مثل ابرها در گذرند."
✍#حسن_شجاع
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🔴 #ایران_چین |
چرخش درب سیاست خارجی بر پاشنه سابق‼️
🔻 #بیدارباش | در دنیای امروز عموماً اهداف راهبردی و منافع تعیین کننده رفتار بازیگران سیاست و روابط بین الملل است و هر دولتی حق دارد متناسب با اهداف راهبردی خود سو گیری کرده و عمل نماید ولی به نظر میرسد با اطمینان از روی کارآمدن دولت دموکرات در ایالات متحده ، غول شرقی نیز از چشم دولتمردان افتاده است!
🔹 جمهوری اسلامی به یک سیاست خارجی مبتنی بر موازنه مثبت با شرق و غرب نیاز دارد و ایجاد رقابت بین آنان جهت تحصیل منافع ملی مثمرثمرتر خواهد بود.
🔹 ولی متاسفاته هیچگاه درک مناسبی از روابط بین الملل در بین تصمیم سازان و تصمیم گیران سیاست خارجی ایران وجود نداشته و افراط و تفریط ، تنگ نظری و رقابت های جناحی ارجح بر منافع ملی دیده شدند و دستگاه سیاست خارجی دولت اعتدال از روی استیصال هنگامی به سمت چین چرخش نمود که کوچکترین روزنه امیدی از سوی غرب ندید.
🔹حال که ژنرال های دیپلماسی در تلاشند تا بار دیگر با دموکرات ها بند و بست نمایند و مشعوف اند از این کوشش ، کاتب نوشتار هشدار می دهد مبادا تخم مرغ هایشان را به طور کامل در سبد غرب بچینند، زیرا در صورت بدعهدی مجدد ایالات متحده، دیگر چینی ها به سلامشان هم پاسخ علیک نخواهند داد چه برسد به خرید نفت و کمک به دور زدن تحریم.
🔹نباید به گونه ای رفتار کرد که دولت چین ( که بی شک اقتصاد اول جهان در چند سال آینده است)، احساس کند در نگاه مسئولان ایران اهرم فشاری ست برای ترسانیدن غرب و به محض گوشه چشم نشان دادن عموسام، در دیده دولتمردان جمهوری اسلامی به محاق خواهد رفت.
✍#علیرضا_تقوی_نیا
#بیدارباش
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🔸شایعه پیرامون سلامتی رهبر انقلاب!!
#آنسوی_اخبار
#تکذیب_شایعه
#بیدارباش
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🔶 #وقف_هسته_ای
🍃#بیدارباش |
حاج #علی_محمدپور ساکن روستای شیرکلا چمستان #شهرستان_نور ؛
🌱یک خانه با زمین اطراف،
🌱2دانگ از یک کارخانه شالیکوبی
🌱و 2هکتار زمین مزروعی
جمعاً به ارزش بیش از 30 میلیاردتومان رو بعد از شهادت شهید #فخری_زاده وقف توسعه و تحقیق علمی با اولویت #انرژی_هستهای کرده!
💬 محسن پورعرب
#وقف_هسته_ای
#بیدارباش
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
8.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #فیلم | مدل آرژانتینی
مارادونا چه چیزهایی را می فهمید که سیاستمداران نمی دانستند؟
#قطبنما161
#بیدارباش
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃
#رهایی_از_شب
#قسمت_پنجم
مرگ آقام برخلاف یتیمی وبی پناه شدن من برای مهری خالی از لطف نبود.
میتونست باحقوق بازنشستگی و سود کرایه بدست اومده از حجره ی پدری آقای خدابیامرزم هرچقدر دلش خواست خرج خودش ودوتا پسراش کنه و با من عین یک کلفتی که همیشه منت نگهداری مو تو سر فامیل میکوبوند رفتار کنه!
به اندازه ی تمام این سی سال عمرم از مهری متتفرم.
اون منو تبدیل به یک دختر منزوی تو اون روزگار و یک موجود کثیف تو امروزکرد.
اون کاری کرد تو خونه ی خودم احساس خفگی کنم و مجبورم کرد در زمان دانشجوییم از اون خونه برم و در خوابگاه زندگی کنم.
اما من کم کم یاد گرفتم چطوری حقمو ازش بگیرم.
به محض بیست ودو ساله شدنم ادعای میراثم رو کردم و سهم خودم رو از اموال و املاک پدرم گرفتم وبا سهمم یک خونه نقلی خریدم تا دیگه مجبور نباشم جایی زندگی کنم که بهترین خاطراتم رو به بدترین شرایط بدل کرد.
اما در دوران نوجوانی خوشبختیهای من زمانی تکمیل شد که عاطفه هم به اجبار شغل پدرش به اروپا مهاجرت کرد و من رو با یک دنیا درد و رنج وتنهایی تنها گذاشت.
بی اختیار با بیاد آوردن روزهای با او بودنم اشکم سرازیر شد و آرزو کردم کاش بازهم عاطفه را ببینم.
غرق در افکارم بودم که متوجه شدم جلوی محوطه ی مسجد دیگر کسی نیست.
نمیدونم پیش نماز جوون وجدید مسجد و جوونهای دوروبرش کی رفته بودند.
دلم به یکباره گرفت.
باز احساس تنهایی کردم.
از رو نیمکت بلند شدم و مانتوی کوتاهمو که غبار نیمکت بروش نشسته بود رو پاک کردم.
هنوز رطوبت اشک رو گونه هام بود.
با گوشه ی دستم صورتم رو پاک کردم و بی اعتنا به نگاه کثیف وهرز یک مردک بی سروپا و بدترکیب راهمو کج کردم و بسمت خیابون راه افتادم.
ادامه دارد..
به قلم✍#ف_مقیمی
#بیدارباش
http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h