eitaa logo
#بیدارباش
457 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.5هزار ویدیو
326 فایل
کانال فرهنگے و تحلیل مسائل سیاسے روز ایـــــــ🇮🇷ـــــــران و جہـــــ🌍ـــــان @Bidarb_a_s_h 👈ارتباط با ادمین : @iliashojae
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹چهل و دومین فجر پیروزی انقلاب اسلامی🌺 جای شهدا خالی 🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آب مهریه اش، زمین قُرُقش پرده دارش سماء، ملک بنده‌اش دامنش، پرورش دهنده حُسن اِی به قربان پنج فرزندش! روز زن و روز مادر بر همه مبارک باد🌹🌹🌹🌸 بوسه بر دستان مادر دعای استجاب است 🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
1_804948614.pdf
448.5K
🏡 نقش خانه‌داری و مادری زنان و اهمیت و ابعاد آن در بیانات رهبر انقلاب اسلامی 🌸 رهبر انقلاب: مادر از هر سازنده‌ای، سازنده‌تر و باارزشتر است. بزرگترین دانشمندان، ممکن است مثلاً یک ابزار بسیار پیچیده الکترونیکی را به وجود آورند، موشکهای قارّه‌پیما بسازند، وسایل تسخیر فضا را اختراع کنند؛ اما هیچ یک از اینها اهمیت آن را ندارد که کسی یک انسان والا به‌وجود آورد. و او، مادر است. ۱۳۷۱/۰۹/۲۵ 📕 یکی از کتاب‌هایی که با استقبال خوب مخاطبان مواجه شد، کتابچه مربوط به مادری و خانه‌داری است. 📥 نسخه PDF این کتابچه را دریافت کنید 🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
°•|🌿^^🍇 به ابیاتم نمی گنجید وصفِ تو فقط گفتم ... "فداۍ یڪ نخ چادر نمازت ﴿حضࢪت مادࢪ﴾" 🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
💠 یاری جستن از دشمن یعنی خواری و ذلت‼️ ✍️علی اکبر صیدی 🔹🌺🔸 ❇️ حضرت علی(ع): 🔻منِ انْتَصَرَ بِأَعْدَاءِ اللَّهِ اسْتَحَقَّ الْخِذْلَان، هر کس از یاری جوید؛ خوار و ذلیل می شود ( غررالحکم ص624). 🔷در عوض، در احادیث و آیات ، تاکید شده که از یاری بجویید و بر توانمندی‌های داخلی تکیه کنید. 🔺امروزه، مجددا پاره ای از ، دستِ نیاز و بسوی آمریکا و اروپا دراز کرده و جواب_حقارت بار شنیدند‼️ 🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
🔆 خواب شیطانی اجانب برای _چادری_ایرانی ✡️مارتین ایندیک 🌀مارتین ایندیک، از عناصر اصلی محقق آمریکایی درباره اسلام و خاورمیانه در اظهاراتی آورده: دیگر وقت آن نیست که دانشجویان را به خیابان ها بکشانیم؛ بلکه باید چادر را از سر زنان برداشت و از این طریق می توان نظام اسلامی ایران را سرنگون کرد. ✡️میشل هوئلیک 🌀میشل نویسنده اسلام ستیز فرانسوی می گوید: جنگ بر ضد اسلام گرایی؛ با کشتن مسلمانان فایده ای ندارد؛ فقط با فاسد کردن آن ها می‌توان به پیروزی دست یافت. پس باید به جای بمب بر سر مسلمانان دامن ها ی کوتاه فرو بریزیم. ✡️جیمز لادن 🌀خبرنگار رادیو ملی آمریکایی طی گزارشی با خوشحالی اعلام کرد: مردم ایران برای آزادی بیشتر فشار آورده اند. اکنون انواعی از موسیقی که قبلاً با مخالفت شدید رو به رو بود؛ عمومیت یافته؛ و زن ها حجاب را تعدیل می کنند و کت های آنان کوتاه و کوتاه تر می شود. ✡️دیوید کیو 🌀دیوید کیو مامور سابق سیا: مهم ترین حرکت در جهت براندازی جمهوری اسلامی، تغییر فرهنگ جامعه فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم. ✡️کنت دمارانش 🌀کنت دمارانش رئیس سابق جاسوسی فرانسه در اظهاراتی به ریگان رئیس جمهور سابق آمریکا گفت: شما نمی توانید با یک عقیده به وسیله تانک و هواپیما مبارزه کنید. شما باید با هر عقیده ای به وسیله عقیده بجنگید. این بار دشمن ما مذهب است. ✡️بنیامین نتانیاهو 🌀به کمیته اصلاح دولتی آمریکا گفت: آمریکا می تواند با پخش سریال هایی که افراد زیبارویِ جوان را در وضعیت های متنوعی از برهنگی نشان می دهند و زندگی های فریبنده و مادی گرایانه دارند و رابطه های بی قید جنسی برقرار می کنند یک انقلاب را علیه حکومت ایران به راه اندازد. این[سریال ها] واقعا براندازانه هستند. جوانان ایرانی دلشان از لباس های دلپسندی که دراین سریال ها می بینند خواهد خواست. آن ها استخرها و زندگی های پرزرق و برق راخواهند خواست. ✡️مستر همفر 🌀جاسوس معروف انگلیسی: زنان مسلمان دارای حجاب محکم هستند و نفوذ فساد در میانشان ممکن نیست. به هر وسیله ای شده باید آن ها را از حجاب اسلام خارج کرد. آنگاه مردان و جوانان فریفته می شوند و فساد در کانون خانواده ها رخنه می کند. ✡️مقامات آمریکا 🌀یکی از جاسوسان کاخ سفید در گزارش خود آورده است: ما موفق شدیم چادر مشکی زن ایرانی را به چادر توری و گل دار تبدیل کنیم چادر را هم به مانتو و مانتوهای بلند را به مانتوهای رنگین تنگ و خیلی کوتاه. اکنون از حجاب برخی زنان مسلمان فقط یک روسری مانده است. 🌀یکی از مقامات بلند پایه آمریکا در ارتباط با پوشش در ایران گفت: هر زن چادری در کوی و برزن ایران؛ به منزله پرچم جمهوری اسلامی ایران است؛ لذا ما برای براندازی این نظام؛ باید حجاب را سست نماییم. 🌸 با تهاجم فرهنگی است 🌸 گر شکوه زن مسلمان! ⚠️در کل جهان تنها 300 ماهواره تلویزیونی فعال است که از این تعداد ، رقم بالا و تعجب برانگیز 116 ماهواره ، فضای ایران را پوشش می دهند. ◀️شگفت آور اینکه شبکه های ماهواره ای فارسی زبان که فقط برای ایرانی ها برنامه پخش می کنند به رقم حیرت آور 260 کانال می رسد و عجیب تر اینکه تماما توسط دولت های آمریکا و انگلیس و اسرائیل و آلمان‌ و جدیدا سعودی و ترکیه با هزینه های گزاف تولید و سپس بطور رایگان برای ملت ایران پخش می شود! ◀️نکته جالب توجه اینکه این دولت های یاد شده برای تماشای تلویزیون و فیلم های خود ، از هموطنان خودشان پول می گیرند و در صورت عدم پرداخت ، حق اشتراک آنان را باطل می کنند ولی با سخاوتمندی تمام، تولیدات خود را مجانی در اختیار ما می گذارند!!! ⚠️ یادمان نرود که : *پنیر مفت فقط در تله موش پیدا می شود* 🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
#بیدارباش
‌♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃 ♥️🍃♥️🍃♥️🍃 ♥️🍃♥️🍃 #رهایی_از_شب #قسمت_شانزدهم احساسی که با وجود کامران داشتم خلا
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃 ♥️🍃♥️🍃♥️🍃 ♥️🍃♥️🍃 کامران با یک نفس عمیق کنارم نشست و تا ته آبمیوه اش رو سرکشید . -بفرما!! اینهمه اصرار کردم اما راضی نشد. تو واقعا فکر کردی امثال این ملاها میان سوار ماشین ما بشن؟! هه! باور کن بدبخت ترسید بریم یه گوشه خفتشو بچسبیم سرشو زیرآب کنیم سوار نشد... مخصوصا با اینهمه اصرار من حتما فک کرده یک کاسه‌ای زیر نیم کاسه ست... هههههههه دندان هامو با خشم به هم میسابیدم. - صدای نفس هام از صدای خودم بلندتر بود! -چرا بهش گفتی من دوست دخترتم؟ اوفهمیده بود عصبانیم. سعی میکرد با خنده های متعجبانه اش بهم بفهماند که احساسم بی معنیست. -خب توقع داشتی بگم خواهرمی؟! معلومه دیگه. تو دوست دخترمی صدامو بالاتر بردم... با نفرت به صورتش زل زدم: - پرسیدم چرا بهش گفتی من دوست دخترتم؟! حسابی شوکه شده بود. به من من افتاده بود -من من نمیدونستم ناراحت میشی! -بهت گفته بودم که حق نداری به کسی بگی من دوست دخترتم. -خب اره ولی قرار بود این تا زمانی باشه که بهم اعتماد نداری! ابروی سمت راستم بالا رفت و با خشم گفتم: -و چی شد که فکر کردی بهت اعتماد دارم؟ حالا آثار خشم وبهت زدگی در صورت او هم نمایان ترشد: -ما مدتهاست باهمیم!! اگر به من اعتماد نداری چطور اینهمه مدت... نگذاشتم حرفش رو تمام کند و درحالیکه کیفم رو از صندلی عقب برمیداشتم گفتم: -همه چیز بین ما تموم شد! وبدون اینکه صدای کامران رو بشنوم پیاده شدم و به همون مسیری که آن طلبه روان شده بود، رهسپارشدم! کامران خیلی صدایم کرد... اما من چیزی نمیشنیدم. اصلا نمیخواستم بشنوم. من فقط رد عطرو دنبال میکردم! آه چقدر دلم مسجد میخواهد!! ساعتی بعد مقابل در مسجد بودم. اما درهای مسجد به رویم بسته بود. صدای غضب آلود مسجد را میشنیدم: -ای زن بوالهوس بی حیا! بخاطر هوست از درم بیرون رفتی و حالا بخاطر همان هوس برگشتی !!؟ برگرد از راهی که آمده ای .! برگرد !!! وقتی دید منصرف نمیشم وخیره به در بسته ماندم از خدا خواست باران بفرستد. باران بدون مقدمه چون سیلی به سرو صورتم میکوبید و من با نا امیدی از خدا خواستم زودتر اذان بگوید ودر برویم باز شود. ساعتم را زیر ذرات درشت باران نگاه کردم. ساعت سه بود و تا اذان دوسه ساعتی باقی مانده بود.! زنگ زدم به فاطمه! شاید او تنها پناه من زیر باران باشد. چندبوق که خورد صدای زنانه ی مسنی پاسخ داد: -بله با تردید بعد ازسلام سراغ فاطمه را گرفتم. نکند فاطمه تمایل نداشته با من صحبت کند؟! اما آن زن که خودش را مادر فاطمه معرفی کرد گفت: -فاطمه تازه مسکن خورده، خوابیده. با تعجب پرسیدم؟ مسکن !!؟ مگر مریضه خدای نکرده؟ -مگه شما نمیدونید؟! فاطمه تصادف کرده! پا وسرش از چند ناحیه شکسته. بخاطرش چندروز بستری شد... دیگر چیزی نمیشنیدم. زبانم بند آمده بود. آدرس را گرفتم و بدون فوت وقت رفتم دم در خانه شان. قبل ار فشار زنگ روسریم را جلو کشیدم. آینه ی کیفی خودم رو درآوردم. رژم را با دستمال پاک کردم ودستمال رو مانند سمباده به روی صورتم کشیدم. زنگ را زدم. لحظه ای بعد مادرش در را باز کرد. با دیدن من حسابی جاخورد. انگار انتظار یک دختر با وقار چادری را میکشید! با خجالت سلام کردم و او با همان حالت تعحب وسوال منو به داخل خانه هدایتم کرد. خانه ی ساده ومرتب اونها منو یاد گذشته هایم انداخت. دورتا دور پذیرایی با پشتی های قرمز رنگ که روی هرکدام پارچه ی توری زیبا وسفیدی بصورت مثلثی کشیده شده بود مزین شده بود. مادرش مرا به داخل یک اتاق که در سمت راست پذیرایی قرار داشت مشایعت کرد . فاطمه به روی تختی از جنس فرفوژه با پایی که تا انتهای ران درگچ بود، تکیه داده بود و با لبخند سلام صمیمانه ای کرد. زیر چشمانش گود رفته بود و لبانش خشک بنظر میرسید. دیدن او در این وضعیت واقعا برایم غیر قابل هضم بود. بازهم بخاطر شوکه شدنم نفسم بالا نمی آمد وبه هن هن افتادم. بی اختیار کنار تختش نشستم و بدون حرفی دستهای سردش رو گرفتم و فشار دادم. هرچقدر قشار دستانم بیشتر میشد کنترل بغضم سخت تر میشد. مادرش از اتاق بیرون رفت و فاطمه مثل همیشه با خوشرویی و لحن طنزآلود گفت: -بی ادب سلامت کو؟! قصد داری دستم رو هم تو بشکنی ؟! چرا اینقدر فشارش میدهی؟! فکر میکردم دیگه نمیبینمت. گفتم عجب بی معرفتی بود این دختره!!رفت و دیگه سراغی از ما نگرفت! چشمم به دستانش بود. صدام در نمی آمد: -خبر نداشتم! من اصلاً فکرش هم نمیکردم تو چنین بلایی سرت اومده باشه. خنده ای کرد و گفت: -عجب! یعنی مسجدی ها هم در این مدت بهت نگفتند من بستری بودم؟! سرم را با تأسف تکان دادم! چه فکرها که درباره ی او نکردم! چه قدر بیخود وبی جهت او را کنار گذاشتم درباره اش قضاوت کردم سرم را بالا گرفتم و آب دهانم را قورت دادم: من از آخرین شبی که باهم بودیم مسجد نرفتم... ادامه دارد ... ✍ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃♥️🍃 ♥️🍃♥️🍃♥️🍃 ♥️🍃♥ ؛ من از آخرین شبی که باهم بودیم مسجد نرفتم. گره ای به پیشانی اش انداخت و پرسید : -چرا؟! سرم دوباره پایین افتاد. فاطمه دوباره خندید: چیشده؟! چرا امروز اینقدر سربزیر و مظلوم شدی؟ جواب دادم: -از خودم ناراحتم. من به تو یک عذرخواهی بدهکارم. با تعجب صدایش را کمی بالاتر برد: -از من؟!!!!! آه کشیدم. پرسید : -مگه تو چیکار کردی؟! نکنه تو پشت فرمون نشسته بودی ومارو اسیر این تخت کردی؟ هان؟ خندیدم! یک خنده ی تلخ!!! چقدر خوب بود که او در این شرایط هم شوخی میکرد. سرم را پایین نگاه داشتم تا راحت تر حرف بزنم. -فکر میکردم بخاطر حرفهام راجع به چادر از من بدت اومد و دیگه نمیخوای منو ببینی! او با تعحب گفت : -من؟؟؟؟؟ بخاطر چادر !!؟ و بعد زد زیر خنده!!! وقتی جدیت من را دید گفت: -چادری بودن یا نبودن تو چه ربطی به من داره؟! من اونشب ناراحت شدم. ولی از دست خودم. ناراحتیم هم این بود که چرا عین بچه ها به تو پیشنهادی دادم که دوستش نداشتی! و حقیقتش کمی هم از غربت چادر دلم سوخت. آهی کشید و در حالیکه دستش رو از زیر دستم بیرون میکشید ادامه داد: میدونی عسل؟!!! چادر خیلی حرمت داره. چون لباس حضرت زهراست. دلم نمیخواد کسی بهش بی حرمتی کنه. من نباید به تویی که درکش نکرده بودی چنین پیشنهادی میدادم اون هم فقط بخاطر بسیج!!! تو خیلی خوب کاری کردی که سریع منو به خودم آوردی وقبول نکردی. من باید یاد بگیرم که ارزش چادر رو بخاطر امورات خودم و بسیج پایین نیارم. میفهمی چی میگم؟! من خوب میفهمیدم چه میگوید ولی تنها جمله ای را که مغزم دکمه ی تکرارش را میزد این بود: -چادر لباس حضرت زهراست... میراث اون بزرگواره بازهم حضرت زهرا !!! چرا همیشه برای هرتلنگری اسم ایشون رو میشنیدم.؟! آه عمیقی کشیدم و با حرکت سر حرفهاش رو تایید کردم. مادرش با یک سینی چای ومیوه وارد شد. بخاری دیواری را کمی زیادش کرد و گفت: -هوا سرد شده. یک پتوی دیگه برات بیارم مامان جان ؟!! فاطمه با نگاهی عاشقانه رو به دلواپسی مادرش گفت: -نه قربونت برم. من خوبم. اینحا هم سرد نیست. برو یک کم استراحت کن تا قبل از اذان. خسته ای. مادرش یک نگاه پرسروصدایی به هر دوی ماکرد. نگاهش میگفت خیلی حرفها برای دردل دارد ولی از گفتنش عاجز است. من لبخند تلخی زدم و سرم را پایین انداختم. مادرش رفت و فاطمه نجواکنان قربان صدقه اش رفت. پرسیدم: -از کی به این روز افتادی؟ جواب داد: -ده روزی میشه. روزای اولش حالم خیلی بد بود... دکترا یه لخته خونم تو مغزم دیده بودن که نگرانشون کرده بود. ولی خدا روشکر هیچی نبود... چشمت روز بد نبینه. خیلی درد کشیدم خیلی. دوباره خندید. چرا این دختر اینقدر به هرچیزی میخندید؟ یعنی درد هم خنده داره؟ دستش محکم اومد رو شونه هام و از فکر بیرون پریدم. گفت : بیخیال این حرفها. اصل حالت چطوره؟ بزور لبخند زدم: -خوبم. اگر ملاک سلامت جسم باشه!!! -پس روحت حالش خوب نیس!! -آره خوب نیست -میخوای راجع بهش حرف بزنیم؟! آهی کشیدم: -شاید اگر علتش رو بدونی دیگه دلت نخواد باهام بگردی !!! پوزخندی زد: -هه!!!! فک کن من دلم نخواد با کسی بگردم!! من سریش تر از این حرفهام. اصلن تو رفاقت جنبه ندارم. مورد داشتم طرف یه سلام داده بوده بهم اونم محض کارت عضویت بسیج اینقدر سریشس شدم که از بسیج کلن انصراف داده بود بخاطر مزاحمت های من!!! -تو دختر بی نظیری هستی. با تو بودن سعادت میخواد . بادی به غبغب انداخت وگفت: -بله خودمم میدوووونم. پس لیاقت خودت رو اثبات کن. سعادت رو من تضمین میکنم! دلم میخواست همه چیز رو براش تعریف کنم ولی واقعا نمیتوانستم. اعتراف به گناهان بزرگم در مقابل دختر پاکدامنی مثل فاطمه کار مشکلی بود. گفتم: شاید یک روز که شهامتش رو داشتم اعتراف کردم! او پاسخ داد: -مگه اینجا کلیساست که میخوای اعتراف کنی؟! اگه اعتراف به گناه داری که اصلاً به من ربطی نداره! بقول حاج آقا مهدوی اگر خدا میخواست گناه ما رو دیگرون بدونن وبفهمن که ستارالعیوب نمیشد؟ اگر خواستی باهام درددل کنی من سنگ صبور خوبیم و رازدار نمونه ای. اما اگر اعتراف به گناهه نمیخوام بشنوم. همه ی ما گنهکاریم! باز هم فاطمه با یک جمله ی قصار دیگه حالم رو دگرگون کرد و اشکم جاری شد. او آرام نوازشم میکرد. میان نوازشهاش سوالی ذهنم را درگیر کرد. رو کردم بهش پرسیدم :حاج اقا مهدوی همون طلبه ایه که پیشنماز مسجده؟! تا اسم حاج آقا مهدوی را آوردم فاطمه نگاهش محترمانه شد و گفت: -ما بهشون طلبه نمیگیم. ایشون یکی از نخبه های فقهه. مدرس قرآن و سخنور قدریه. ایشون سال گذشته هم حاجی شدند. دلم میخواست بیشتر از او بدانم. گفتم: -ایشون در برخورد اولشون با من خیلی رفتار خوبی داشتند. من که هیچ وقت محبتشون یادم نمیره. چقدر خوبه که همچین آدمهایی در اجتماع داریم.... ادامه دارد ... ✍ http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 تصویری از دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش با فرمانده کل قوا. ۹۹/۱۱/۱۹ 💻 @Khamenei_ir 🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h
#بیدارباش
📸 تصویری از دیدار فرماندهان و کارکنان نیروی هوایی ارتش با فرمانده کل قوا. ۹۹/۱۱/۱۹ 💻 @Khamenei_ir 🆔
معظم انقلاب: فضاحت اخیر آمریکا، افول یک رئیس‌جمهور ناباب نیست بلکه افول آبرو و قدرت آمریکاست! 🔺️ رهبر انقلاب، صبح امروز: افرادی که در خصوص توانایی‌های آمریکا و برخی قدرتها ارزیابی‌های غیرواقعی دارند، قضایای اخیر امریکا را ببینند. حوادث فضاحت‌بار اخیر آمریکا، مسایل کوچکی نیستند و نباید درچارچوب افول یک رئیس‌جمهور ناباب ارزیابی شوند بلکه این قضایا افول آبرو، قدرت و انتظام اجتماعی آمریکا است. 🔸️ خود صاحبنظران برجسته سیاسی آمریکا، می‌گویند نظام اجتماعی آمریکا از درون پوسیده است و برخی سخن از دوران پسا آمریکا به میان آورده‌اند. 🔸️ اگر شبیه قضایای آمریکا در هرنقطه دیگر از دنیا بخصوص در کشورهایی که آمریکا با آنها مشکل دارد، رخ داده بود، آن را رها نمی‌کردند اما امپراطوری خبری در دست آنها است و تلاش دارند تا ماجرا را تمام‌شده نشان دهند درحالی‌که قضیه تمام نشده و دنباله‌دار است. 🔺️ علت دستپاچگی و سراسیمه بودن رژیم‌های وابسته به آمریکا در منطقه بخصوص رژیم صهیونیستی و یاوه‌گویی‌های اخیر آنها، ترس و اضطراب از واقعیت افول آمریکا در محیط بین المللی و محیط داخلی است. ۹۹/۱۱/۱۹ @Khamenei_ir 🆔http://eitaa.com/Bidarb_a_s_h