تو را دوست دارم؛
چون لبان گر گرفته از تب ، که نیمه شب ، در التهاب خوردن آب
بر شیر آب بچسبد؛
فکر میکردم تموم شد اون روزا ولی متاسفانه هنوزم افکارم روی معدم تاثیر میذاره
- بغضهای ِ فروخورده -
آه سلام بر درماندگی.
جدی دلم میخواد چشمامو ببندم وقتی که باز می کنم اول مهر باشم .
باورکنید درماندگی نبود.
این دختر پسرایی که تو خیابون یه گیتار رو شونشونه خیلی وایب قشنگی میدن>>>>