eitaa logo
💥 قرارگاه بصیرتی شهید مهدی کوچک زاده
1.6هزار دنبال‌کننده
54.2هزار عکس
35.8هزار ویدیو
216 فایل
از ۹ آذر ۱۳۹۴ در فضای مجازی هستیم.. #ایتا #سروش_پلاس #هورسا #تلگرام #اینستاگرام #روبیکا جهت تبادل بین کانال ها و تبلیغات : @Yacin7 کانال دوم ما در #ایتا ( قرارگاه ورزشی ) @Vshmk33 کانال سوم ما در #ایتا ( قرارگاه جوانه ها ) @Jshmk33
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چشم تو دیدم و چشم تر من ریخت به هم حال با وضع سر تو،سر من ریخت به هم نه علمدارِسپاهم، که سپاهم بودی تا تو پاشیده شدی، لشکر من ریخت به هم مادرم آمده بالای تن بی دستت از به هم ریختنت، مادر من ریخت به هم قبل از آنی که تنم زیر سم اسب رود ازتماشای تنت، پیکر من ریخت به هم صحبت از معجر زینب شده از جا برخیز حرنف معجر شده و خواهر من ریخت به هم بی تو ناموس مرا در ملاءعام برند غیرت الله ببین دختر من ریخت به هم https://Eitaa.com/bshmk33
🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 روی دستش " پسرش " رفت ولی " قولش نَه " نیزه ها تا " جگرش "رفت ولی " قولش نَه " این چه خورشید غریبی است که با حال نزار پای " نعش قمرش " رفت ولی " قولش نَه " شیر مردی که در آن واقعه " هفتاد و دو " بار دست غم بر " کمرش " رفت ولی " قولش نَه " هر کجا مینگری " نام حسین است و حسین " ای دمش گرم " سرش " رفت ولی " قولش نَه " اَلسَّلامُ عَلَيْك یا اَباعَبْدِاللهِ الحُسَین(ع) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼 https://Eitaa.com/bshmk33
☑️ ماجرای نبش قبر حضرت رقیه بنت الحسین سلام الله علیها در سال ۱۲۴۲ دفن شدن حضرت رقیه سلام الله علیها با غل و زنجیرهای اسارت ملا محمدهاشم خراسانی حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب ‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل می‌کند: جناب سيّد ابراهيم دمشقی كه نَسَبش به سيّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد بعد از نبش قبر حضرت رقیه مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد! چون به هوش می‌‌آمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف می‌کرد. می‌گفت: بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی، چادر یا لباس سیاه پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم برمی‌خاست. ✍ اما شرح حکایت: قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علماء شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند. والی به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّی امر كرد كه غسل كنند و لباس‌های پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند. صلحاء و بزرگان در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچكس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند، ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلام‌ الله عليها، ميان لحد و كفن صحیح و سالم است اما آب زيادی ميان لحد جمع شده است. سيّد ابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالای سر را برداشت ديدند سيّد افتاد، زير بغلش را گرفتند، هی می‌گفت: «ای وای بر من... وای بر من... به ما گفته بودند يزيد بن معاویه لعنة الله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولی اکنون فهميدم دروغ بوده، چون که دختر با پيراهن خودش دفن شده! من بدن را منتقل نمی‌كنم، می‌ترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سيّد، بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدين گونه بالای زانو خود نگهداشت و گريه می‌كرد تا اينكه قبر را تعمير كردند. وقت نماز كه می‌شد سيّد بدن حضرت را بالای جايی پاكيزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز بر می‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. از معجزه آن حضرت اينكه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسری به او عطا فرمايد. دعای سيّد به اجابت رسيد و در سن پيری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سيّدمصطفی" گذاشت. آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحميد عثمانی نوشت، او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيدابراهيم واگذار کرد. اين قضيه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده در آخر اضافه کرده است: آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه‌ای بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكی بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادی ضربات مجروح بود. پس از در گذشت سيّدابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّدمصطفی و بعد از او به فرزندش سيّدعبّاس رسيد، فرزندان سيّدابراهيم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند. ◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️ ✍ پی‌نوشت: 📓منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸ 📗اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦ 📕مقتل جامع مقدم، جلد۲، صفحه۲۰۸ 📘تراجم اعلام النساء، جلد۲، صفحه۱۰۳ https://Eitaa.com/bshmk33
‍ ❌از ناب ترین و خارق‌العاده ترین لحظات تاریخ آفرینش لحظات تنها شدن و جنگیدن تک نفره سیدالشهداء در مقابل هزاران هزار جنگ جوی سپاه ابن زیاد بود! ❌در تاریخ آمده که وقتی حضرت تمام یاران خود را از دست داد، یکه و تنها به میدان آمد! بزرگان و شجاعان عرب،وقتی حسین را بی یاور دیدند، برای این که افتخار کشتن حضرت را برای قبیله خود ببرند، به میدان آمدند! مطالب زیر گزینشی از عینه روایت راویان سپاه یزید است که در مقاتل آمده! وقتی بزرگان قبایل کوفه به سمت حسین حمله کردند، کار به جنگ و چکاچک شمشیر نمیکشید و حسین هرکدام را فقط با یک ضربت شمشیر هلاک میکرد و سرهای آنان به این سو و آن سو پرتاب میشد! او پسر قتال العرب حیدر کرار و برادر شیر ❌جنگ جمل حسن ابن علی بود! راویان میگویند که هیچ شکست خورده ای را ندیده بودند که اینگونه رجز بخواند و دلیرانه بجنگد و یک تنه به قلب سپاه بزند! وقتی که لشگر کشته شدن بزرگان خود را دید دیگر جرأت حمله، نداشت! و این فرزند حیدر کرار بود که یک تنه بر یمین و یسار سپاه میزد! و لشگریان عمر سعد مثل گله بزهایی که مورد حمله قرار میگیرند، به این سو و آن سو فرار میکردند! شخصاً در مقتل شیخ جعفر شوشتری خواندم که حضرت آنقدر از سپاه عمر سعد کشت که در قسمتی از سپاه کمی دیده میشد! و در آخر با حربه جنگی قدیمی که جنگاوری چون عباس ابن علی را در شریعه فرات به شهادت رساندند امام را هم زمینگیر کردند، تیر اندازی از راه دور! ! پ ن: قطعاً ما هیچ گاه نخواهیم توانست عمق این واقعه را درک کنیم ولی خواهش میکنم! یک لحظه تجسم، و تصور و تعقل کنید! جنگیدن یک نفر در مقابل سی هزار نفر! ❌آری این اتفاق جوابی است بر آن سؤال ملائک آنگاه که به خدا گفتند چرا انسان را خلق میکنی؟ فرمود من چیزی را میدانم که شما نمیدانید! و این بزرگترین درسی بود که حسین علیه سلام به بشریت تا آخر تاریخ داد! سرتاسر کربلا درس ایستادگی در مقابل ظلم بود! اینجا سپاه کفر سی هزار بود،که قطعاً اگر سی میلیون هم بود! کسی چون حسین علیه سلام ،که مظهر حق مطلق است با کسی مثل یزید نماینده مطلق باطل، بیعت نخواهد کرد! آری حسین علیه سلام، یک به سی هزار جنگید تا ما بفهمیم این خون است که بر شمشیر پیروز است! https://Eitaa.com/bshmk33
`🏳🏴🏳🏴🏳🏴🏳🏴🏳 🏴 ⭕️حضرت اباالفضل العباس (ع) چگونه به شهادت رسید؟ 🔹 (ع) برادرش (ع) بود. هنگامى كه ديد تمام ياران و برادران و عموزادگان شربت شهادت نوشيدند، گريست و به شوق ديدار پروردگار جلو آمد و پرچم را برگرفت و از برادرش امام حسين (ع) اجازه ميدان خواست. امام (ع) (كه از فراق برادر سخت ناراحت بود) به سختى گريست، به گونه اى كه محاسن شريفش از اشك ديدگانش تر شد، و فرمود: «برادرجان! تو نشانه [شكوه و عظمت و] برپايى سپاه من و محور پيوستگى نفرات ما هستى. اگر تو بروى [و شهيد شوى]، جمعيّت ما پراكنده، و ويران ميگردد». (ع) عرض كرد: «جان برادرت فدايت، اى سرورم! سينه ام از زندگانى دنيا به تنگ آمده است، میخواهم از اين منافقان انتقام [آن خون هاى پاك را] بگيرم!». امام (ع) فرمود: «اينك كه آهنگ ميدان دارى براى اين كودكان، آبى تهيّه كن». (ع) رهسپار ميدان شد و آنان را موعظه كرد و از عذاب خدا ترساند، ولى اثرى نبخشيد. به نزد برادرش بازگشت و ماجرا را گزارش داد، كه ناگهان صداى العطش كودكان به گوشش رسيد، بى درنگ بر اسب شد و نيزه و مشك را برداشت و به سوى فرات روانه شد. 🔹۴۰۰۰ تن از مأموران فرات، آن حضرت را محاصره كردند و هدف نيزه ها قرار دادند، ولى آن حضرت دلاورانه لشكر دشمن را شكافت و ۸۰ نفر از آنان را به خاك هلاكت افكند، و وارد فرات شد. «هنگامى كه خواست مقدارى آب بياشامد تشنگى امام حسين (ع) و اهل بيتش را به خاطر آورد، آب را روى آب ريخت، مشكش را پر كرد»؛ [۱] آنگاه مشك را بر دوش راست خود نهاد و به سوى خيمه رهسپار شد و چنين گفت: «اى نفس [عباس]! زندگى پس از حسين (ع) خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى. اين حسين (ع) است كه شربت مرگ مینوشد و تو میخواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟!» [۲] «هيهات! چنين كردارى، از آيين من نيست و نه كردار شخص راست باور». [۳] سپاه خون آشام ابن سعد اطرافش را گرفتند. (ع) دليرانه در آن ميان حمله میكرد و اين رجز را ميخواند: «هنگامى كه مرگ فرا رسيد، مرا از آن باكى نيست، تا آن هنگام كه شمشيرها مرا درخاك افكنند. من جانم را سپر فرزند زاده پيامبر پاكيزه خوى قرار داده ام، من همان عباسم كه سِمَتِ سقایى دارم، و از سختىِ نبرد، واهمه اى ندارم». [۴] 🔹 خود را باخته بود، توانِ مقابله رويارو با آن حضرت را نداشت، لذا پشت درختها كمين كرده بودند. «نوفل ازرق» دست راست (ع) را قطع نمود و آن جناب مشك را به دوش چپ نهاد و پرچم و شمشير را به دست چپ گرفت و اين رجز را خواند: «به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نموديد، ولى من پيوسته از دينم حمايت مى كنم و از امامى صادق الايمان كه فرزند پيامبر پاك و امين است، حمايت مى كنم». آنگاه «نوفل ارزق» و «حكيم بن طفيل» از كمينگاه بر آن حضرت حمله كردند و دست چپ او را از بدن جدا كردند. آن حضرت پرچم را به سينه خود چسبانيد و اين رجز را خواند: «اى نفس! از كفار هراسى نداشته باش، تو را بشارت باد بر رحمت خداوند جبران كننده و همنشينى با پيامبر بزرگ و برگزيده. اينان دست چپم را به ستم قطع كردند، خدايا حرارت آتش را به آنان بچشان». [۵] 🔹آنگاه بنا به قولى، مشك را به دندان گرفت، چيزى نگذشت كه تيرى بر مشك اصابت كرد و آبهاى آن فرو ريخت. تير ديگرى بر سينه مباركش اصابت كرد و بعضى نوشته اند تيرى بر چشم حضرت نشست و مردى از قبيله تميم با عمود آهنين بر فرق مباركش زد كه از اسب به زمين افتاد؛ «با صداى بلند فرياد زد: برادر مرا درياب». [۶] هنگامى كه امام حسين (ع) بر بالينش رسيد وى را كشته ديد، پس گريست. همچنين نقل شده است: هنگامى كه (ع) شهيد شد (ع) فرمود: «اينك كمرم شكست و راه چاره بر من محدود شد». آنگاه گريست و اينگونه فرمود: «اى بدترين مردم! با ستمكارى خويش بر ما تعدّى كرديد، و با آيين پيامبر خدا محمّد (ص) مخالفت ورزيديد. آيا بهترين پيامبر، سفارش ما را به شما نكرده بود؟ آيا ما از نسل پيامبر راستين نيستيم؟ آيا جز اين است كه حضرت زهرا (س) مادر من است نه شما؟ آيا او از نسل بهترين انسان ها نبود؟ به سبب جنايتى كه مرتكب شديد ملعون و خوار گشتيد، و به زودى گرفتار آتش شعله ور الهى خواهيد شد!». [۷] در هر گام درسى است، درسى از فضيلت و ايثار، درسى از شجاعت و شهامت و از خودگذشتگى. • مآخذ و متن عربی روایات و... در منبع موجود است 📕عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويدادها، پيامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد، ص ۴۹۲ منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت) https://Eitaa.com/bshmk33