eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
893 عکس
240 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
بشه‌ها؟ بشه‌بوزغاله‌دیده‌بودین؟🥺🫀🤌🏻 خیلی‌گشنگههههه😭🌱🫀 😂 @CafeYadgiry
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
ولی درس خوندن و تماشای موج دریا یه چیز دیگس:)🥲😂🤍 . @CafeYadgiry
ولی فقط ذوقی‌که‌برای‌ساخت‌گاندو‌فصل‌جدید‌دارم؛ :)🫀🤍 @CafeYadgiry😂
هوای دلنشین:) @CafeYadgiry🤍🫀
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_365 بی‌اختیار بلند شدم و سمت در قدم برداشتم !.. در قفل بود و تلاش های م
•{🖤🤍}•• ‌ خنده ای کرد و با پیرهن جذب سفید رنگش ، دوباره به بالش و پتو پناه برد .. نشستم رو تخت .. +هوی ! ا..این م..مزخرفاتی که گفتی ، د..دروغ بود دیگه !؟ _نه خانومم . کاملا راست و حقیقی بود . +ارسلان بس کن ! من دلم پیش حامده ! حامد شوهرمه ! ازش بچه دارم ! بچم چندماه دیگه بدنیا میاد ! چرا انقدر ذاتت کثیفه تو؟ چرا درک نداری؟ غیرت نداری؟ چسبیدی به منی ک دلم پیش یکی دیگه گیره؟. بابا خوش به غیرتت ! _تموم شد؟ +نه ! _پس زودتر تموم کن خوابم میاد ! +برو تو اتاق خودت ! اینجا اتاق منه ! با حالت ضرب از جاش بلند شد و نشست کنارم ! _یه بار دیگه بگو چی گفتی !؟ +گ...گفتم اینجا اتاق منه ! برو اتاق خودت بکپ.! خنده ای از سر مسخره کردن من سر داد .. _اوهوع ! اتاق من ! ازکی تاحالا اینجا شده اتاق تو؟ +از همون موقعی که ... ادامه حرفم تو ذهنم اکو شد .. +همون موقعی که زن و بچت به دیار باقی پیوستن ! لبمو گاز گرفتم و نفس عمیقی کشیدم .. رو یلدا حساس بود .. نباید دست رو نقطه ضعفش میزاشتم ! سوالی بهم خیره شد و در آخر گفت: _اینجا خونه منه ! عمارت منه ! هرجادلم بخواد میخوابم ! کسی ..گ..وه میخوره برای من تایین تکلیف کنه ! فهمیدی؟! +اوک ! پس من میرم ! سمت در رفتم که با یادآوری قفل بودنش ؛ برگشتم سمتش ! +چه حسی داری ا...از عذاب دادن و خاکشیر کردن اعصاب من؟ لبخندی زد و خودشو روی تخت ولو کرد .. _همون حسی ک تو از دوری حامد داری ..! بی حرف خیره شدم بهش و نشستم پشت در .. +خیلی پستی .. _میدونم .. +خیلی مریضی ! _اونم میدونم .. +فک میکنی با عذاب دادن من و یتیم کردن بچم ، زن و بچه و مادرت ز...زنده میشن!؟ پوزخندی زد و خیره شد به سقف ! _نه .. ولی دلم خنک میشه .. آروم میگیرم . ! جیغی زدم .. +وای ! بس کن ! بس کن ارسلان بس کن ! پدر و مادر منم فوت شدن ! باعث و بانیشم کسایی بودن که بخاطر عقده ای بازیشون ، مسبب مرگ صدها نفر شدن ! منم باید برم ازشون انتقام بگیرم؟ عذابشون بدم؟ _هرجور راحتی .. خودت مختاری ... هرکار عشقت کشید بکن .. مث من .! من با داداشت و حامد هنوز کار دارم !...! باتوهم که اووف .. اصل کاری و قلب هندونه .... نفس عمیقی کشید . _باید قانع کنن منو ! اگه تونستن یه دلیل .! فقط یه دلیل برای اینکه چرا زن و بچه من رو کشتن ، آوردن.. من از زندگیتون گم میشم بیرون !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام رفقا . حدود دوهفته ای بنده درگیر امتحاناتم .. سعی میکنم رمان و فعالیت خوبی بهتون ارائه بدم .. اما خب خیلی کم میام تو گوشی .. حلال کنید🫀🤍😂
سلاممممممممممم رفقای جانان🥺🫀 دلم خیلیییی براتون تنگ شده بود:)🥲🤍 حالتون چطوره؟! چ میکنید با امتحانا؟! بیاید چنل ناشناس احتمالا آخر شب ناشناس بزارم:🥲🗿 @Nashenas_Deli
هدایت شده از •Nashenas Delaram•
یهو سرمو بلند کردم دیدم قبل از اینکه بهش نگاه کنم خودش داشت نگام میکرد ، مراقب امتحانو میگما همیشه ک قرار نیست عاشقونه باشه دوست عزیز . امروز برام اتفاق افتاد:)))🤣🤣🤣🤣🤣🤣
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_366 خنده ای کرد و با پیرهن جذب سفید رنگش ، دوباره به بالش و پتو پناه بر
•{🖤🤍}•• ‌ ترجیح دادم بحث رو کشش ندم! چون اونی که آسیب میدید، من بودم نه اون! +اوکی ! برو بیرون ! _راحتم .. +من ناراحتم! _ناراحت نباش... فردا منو بدست میاری بهم میرسی ... نفس عمیقی کشیدم و گفتم: +تو خواب؟ سگ حامد می‌ارزه به صدتای تو ! کفری بلند شد و سمتم خیز برداشت! مثل رفتارای قبلیش؛ ریلکس بهش خیره شدم .. قلبم از جا داشت کنده میشد .. اما به روی خودم نیاوردم! _اینو تو کلت فرو کن آرام ! خودت خوب میدونی خاطرت برام عزیزه ! دلم نمیخاد نه روی تو نه روی اون بچه حتی یه خط هم بیوفته!! اگه میبینی انقدر دارم آتیش میگیرم ، بدون داغ دلم تازه شده ! نمیخام توروهم ازدست بدم ! و توهم حق نداری رو حرف من نه بیاری! +تو کیه منی؟ ننمی؟ بابامی؟ کی هستی که برام تعیین تکلیف میکنی؟ _من هیچی تو نیستم ! اما حق نداری رو حرفم نه بیاری؟ +چرا خب ؟! روانی کردی منو ! دیوانه روانی ! _ببند دهنتو ! بادادی که زد ، پلکام باز و بسته شد! _مقصر همه اینا خودتی ! خودت باعث شدی که یه راهی برای جاکردن خودت تو قلبم، پیدا بشه ! من بعد یلدا حتی یه نیم نگاه هم به دخترای دورو برم نکردم ! پس حالا دهنتو گل بگیر و روی حرف من حرف نزن ! چون مسئولی درقبال این کارت!! بلند شدم و روبروش وایستادم! +کدوم کارم؟ _کاری کردی که من حتی نتونم اسم یلداروهم بیارم ! نتونم برم سر خاکش! چون دلم جای دیگست ! چون زدم زیر قولم ! قولی که بهش داده بودم! +به من هیچ ربطی نداره ارسلان ! تو حق نداری زندگی منو با خودخواهی و نامردی نابود کنی ! حامد شوهرمه ! میفهمی؟ یا بی غیرتی تو خونته؟ دستاشو تو جیب شلوارش کرد که بازوهای باشگاهیش، جلوه خاص‌و‌جذاب‌خودشونو به نمایش گذاشتن ! _مگه من چیم ازاون ایکبیری کمتره؟ +همه چیت ! عقل که نداری ! خل هم که هستی ! اخلاق هم که نداری ! میمونه یه تیپ .. که حامد از تو خیلی شیک تره ! _پول و ماشین و خونه چی؟ اخمی کردم! +منظورت چیه؟ _متاسفم ! برای خودم نه ها ! برای تو ! تویی که با یه انگشتر عقیق آشغالی خر شدی ! +درست صحبت کن! حد و حدود خودتو بدون ارسلان ! _مگه دروغ میگم؟ اول زندگیت تورو به خونه ای برد که از طرف دولت بهش داده بودن ! البته خب حقشه اون خونه .. بالاخره باید با چهارتا دستگیری آدمای بدبخت فلک زده ، بهش یه خونه هم بدن ! عصبی بود .. چشماش قرمز بود و رگه‌های پیشونیش درحال ترکیدن بود! _ماشینش هم که دولت داده ! خانوادشم اونقدر خسیس و گدا و گودوله بودن که عرضه خرید یه نیم ست طلابرای توهم ند‌اشتن! بعد تو ... هعی خدا .. خنده ای از سر حرص کرد .. _با چهارتادونه قربون صدقه و انگشتر پونصد تومنی ، خر شدی و وا دادی ! +یه سوال بپرسم ازت؟ _بپرس ! لااقل از وجود همچین آدم بی مصرفی تو زندگیت آگاه میشی ! +پول زیاد و کمبود غیرت ؟ یا غیرت و عرضه زیاد و پول کم؟ پوزخندی زد .. _فردا میبینمت !