eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
907 عکس
241 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـات🌾: @Tablighat_Deli گپمون‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مولانا شمس را گفت: چه شد به آرامش رسیدی؟! شمس پاسخ داد: وعده بر این شد که خودم را آرام کنم، نه جهان اطرافم را... امّا معجزه شد و جهان اطراف نیز آرام گشت.! @CafeYadgiry🪐
پشمک‌مننننن🥺🤌🏻. @CafeYadgiry🧸🌱
طرز صحیح نفرین کسی که دوسش داری: صد پیامك دادم و یك‌بار هم پاسخ نداد . ای‌بسوزد چون دل من سیم‌کارت دائمش ! @CafeYadgiry✨🥲
*حامیم* توی این سه چهارماه اخیر ، خیلی تعریف ازش شنیده بودم .. مخصوصا زمانی که تصادف کرده بود (عررر😭)؛) آهنگاشو اصلا گوش نکرده بودم و هیچ علاقه ای به وایب کنسرت هاش نداشتم؛/ تااینکه ...... توی اینستا دیدممممممم کنسرتاشووووووو😭😭😭. بچه ها آهنگاش رو واقعا من نمیتونمممممم:/ ازین ب بعد براتون ازین گل‌پسر آهنگاشو میزارم ... کنسرتاشو میزارم تا ببینید.🥺🫀 بشدت مهربون و خوش اخلاقه .. نطنز و خونگرم ؛) .
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
*حامیم* توی این سه چهارماه اخیر ، خیلی تعریف ازش شنیده بودم .. مخصوصا زمانی که تصادف کرده بود (عررر😭
حامیم متولد ۲۶بهمن ۱۳۷۶🫀 حامیم اسم هنریشه و حامی اسم اصلیش (فامیلیشو تا حالا نگفته جایی). تک فرزند نیست و یک خواهر داره:) اسم پدرشون حمید و مادرشون لیلا هست🩵 فعالیت رسمیه خودش رو از ۲۶بهمن ۱۳۹۹ ینی روز تولدش با ترک《مثلا》شروع کرد. با سیاه‌سفید بین مردم شناخته شد🖤🤍🥺 با رزسفید معروف شد✨ بیش از حد به خدای خودش ایمان و اعتماد داره که اینو از حرفاش،رفتارش،مدل زندگی کردنش و همچی میشه فهمید🙂 به همین دلیل مخاطب ترک《یکیودارم》خدا هست!🤍✨️ و خیلی زیاد به خانوادش احترام میزاره به همین خاطر مخاطب ترک های《ازقصد و قلب منی》مادرشون هست!🫀 خواننده خارجی موردعلاقش به گفته ی خودش ویکند هست✨ به ماه خیلی علاقه داره اینو از متن موزیکاش و استوریاش میتونین بفهمین🌙🤌بارون همیشه براش نشونه بوده و هست🌧 از ۲۱اردیبهشت ۱۴۰۲ کنسرتاش شروع شد و در سال ۱۴۰۲ با ثبت رکورد بیش از ۲۰۵ سانس کنسرت به اسم حامیم ثبت شد✨️ منیجر حامیم موسسه آراد هست و مدیریت این موسسه هم با آقای سعید سال افزون هستش🌱 یکی از موفقیت های بزرگ حامیم در سال ۱۴۰۲ این بود که بعد از ۸ماه برگزاریه کنسرت در ایران تونست در تاریخ ۱۶دی ۱۴۰۲ در دبی دوسانس کنسرت برگزار کنه🤩 رنگ موردعلاقشم تا جایی که معلومه《🖤و🤍》هستش! توی غداها بیشتر فست فود میپسنده و جدیدا متوجه شدیم به توت فرنگی هم خیلی علاقه داره😂🍓 ساعتای رند رو خیلی دوست داره مخصوصا 《00:00》🤌✨️ منبع:تلگرام @CafeYadgiry🫀🥺🤍🖤
آره خلاصه که پارت نمیدادم بخاطر همین دلیل بود:/😂 کل اکسپلورم شده آهنگاش💔.؛) .
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_371 نگاهی به پذیرایی انداختم و سمت اتاقم رفتم .. توی این چهار پنج روز د
•{🖤🤍}•• ‌ تصمیمم رو گرفته بودم .. باید عملیش میکردم ! تنها چیزی که لازم بود این بود ... که با ارسلان مهربون باشم و رو اعصابش بندری نرم !! اما بغضی که توی گلوم بود ، اجازه فکرکردن رو بهم نمیداد!! صدای در ‌با صدازدنای ارسلان یکی شد ! پاهای لرزونم رو سمت در کشوندم و درو باز کردم ... +چ..چتههه! نگاه خیره ای بهم انداخت و انگار تو نگاهم ترس بیش ازحدمو دید! سرشو پایین انداخت و گوشی سمتم گرفت! _گوگل و اینستا و برنامه های سرگرم کننده داره! قدمی به جلو برداشت که آب دهنمو قورت دادم! ترس وجودم رو فرا گرفته بود و نمیدونم از چی این موجود عجیب غریب ترسیده بودم! درو بست و با جدیت تمام لب زد: _آرام ! به ارواح خاک یلدا ! اگه خطایی ازت سر بزنه ، خودت و بچت رو باهم میفرستم جهنم ! شب مهمون دارم! دوست ندارم بگن زن ارسلان ... عروس این عمارت حتی یه گوشی هم نداره ! پس حواستو خوب جمع کن ! پاتو کج بزاری ‌، باختی ! هم خودتو ! هم حامدو ! هم بچتو! گوشیت کنترل میشه ! ریز به ریز کارایی که انجام میدی ! گوشیو گرفت سمتم که با دستای لرزونم ازش گرفتم ..! _شب ساعت ۸ بیا پایین ! سری تکون دادم و با رفتنش ، نفس عمیقی کشیدم! سمت تختم شیرجه زدم و پتورو روی خودم کشیدم .. حالم ازش بهم میخورد! مثل برده ها باهام رفتار میکرد و زبون من بخاطر وجود تابان ‌، کوتاه بود! بغض داشت خفم میکرد و هرلحظه منتظر قطع شدن نفسم بودم! پوزخندی به گوشی زدم .. مدلش زیاد برام مهم نبود ... اما مشخص بود خیلی گرون قیمته! منم با دستور گرفتن از اون گردن کلفتا و کشتن جوونای بی‌گناه و هزارتا کثافط کاری دیگه میتونستم بهترین وسایل مادی رو داشته باشم! اما ذاتم خراب نبود! ارسلان وجودش سراسر نحس بود ! مثل حامد نبود .. لبخند تلخی زدم ... حامد !؛) حامد مظلوم و ساده بود!! اونقدری که بخاطر همین ساده بودنش ، همدیگه‌رو ازدست دادیم! دل من مثل دوکفه ترازو بود ! یه کفه‌ش ، دلتنگی بود ... و کفه دیگش تیکه های خورد شده قلبم !!! فکر کردن بهش ، حالمو خوب میکرد ! اما با کارایی که کرده بود، بدجور از چشمام افتاده بود ! کارم همین بود! هرشب و هر روز و هرساعت و هردقیقه ... بهش فکر میکردم ! خاطره های شیرین و شوخی هایی که باهام کرده بود رو مرور میکردم!! فکر به هیچی نمیتونست خوشحالم کنه جز خودش ! فکر اینکه دوباره ببینمش ! نمیدونم ... شاید قسمت بوده:)! من و حامد اونقدری دلامون پیش هم گیر بود که فقط خدا عالمه ! اما داشتم دیوونه میشدم ! چیشد که اینجوری شد ؟! چیشد که الان از شدت دلتنگیش ، قلبم داره پر میکشه؟!