🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_236 _دزد؟من بخاطر تو قاتلم ميشم! حالا انگار واسه چند لحظه همه تلخي هارو فراموش كرد: _عماد؟ 'جونم'ي گفتم و همزمان دستم و دور كمرش انداختم كه گفت: _تو اون چند وقته صيغه تو از من متنفر نبودي؟تو اون شب خواستگاري كه من با لجبازي بله گفتم به خونم تشنه نبودي؟! با يادآوري اون روزها قهقهه اي زدم و بهش اشاره كردم كه روي پاهام بشينه! همزمان با نشستنش نوك انگشت اشارم و روي لباي برجسته و خوش فرمش كردم و با لحن خاصي جواب دادم: _روز اولي كه ديدمت مطمئن بودم كه تو با بقيه فرق داري و يه حس سردرگم داشتم،اذيتت ميكردم بي اينكه دليلي داشته باشم و حتي توي شب خواستگاري دلم ميخواست خفت كنم! اما خب بعدها يه چيزايي مانع از آدم كشيم شد! و نگاهم و روش ثابت نگهداشتم كه يه دستش و نوازشوار رو گردنم كشيد و موشكافانه نگاهم كرد: _چه چيزايي؟ بي هيچ مكثي يه دستم و پشت كمرش ثابت نگهداشتم و دست ديگم و دور گردنش انداختم و سرش و جلوتر آوردم انقد جلو كه بوسش کردم 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼

پارت صبح 🌺❤️😍

آسِمُونَم بِ زَمین بِرِسِه ❣ دَستآتو وِل نِمیکُنَم ...😍💕❣💕 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave ❣

#وجودت ❣ تضمین می کند ❣ خوشبختی دلم را ...😍💕❣💕 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave ❣

🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_237 غرق آرامشي بودم كه كابوس از دست دادنش تموم وجودم و داغون ميكرد با اين حال سعي كردم به جز اين لحظه به هيچ چيز ديگه اي فكر نكنم بوسيدم كه يلداهم همراهيم كرد! حريصانه تر از هر وقتي! ميدونستم ته دلش از اينكه من نباشم مي ترسيد انقدر بوسيدمش و دستم و نوازشوار روي سرش كشيدم و اون با ناخن هاش گردنمو نوازش كرد كه مثل هميشه هر دوتامون نفس كم آورديم و از هم جدا شديم... زل زدم توي چشم هاش، با نگاهي كه خمار بود اما نه از روي عشق! عشق به دختري كه هيچوقت فكر نميكردم حتي درصدي بهش علاقه پيدا كنم و حالا اينطوري ديوونه وار ميبوسيدمش! سرم و تو گودي گردنش فرو بردم و در حالي كه نفس نفس ميزدم لب زدم: _يكيش همين بوسیدن كه صداي خنده هاش توي گوشم پيچيد و بعد هر دو دستش و روي سينم گذاشت تا به حالت اولم برگردم و بتونه بهم نگاه كنه: _تو كه فقط با بوسيدن من به اين نتيجه رسيدي كه نميخواي از دستم بدي 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼

پارت جدید 🌺❤️🌺

دیگران چون بروند از نظر ❣ از دل بروند ...❣ تو چنان در دل من رفته ❣ که جان در بدنی ...😍💕❣💕 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave ❣

من نَباشم چِه کسی جایِ مرا می گیرد؟!‏ ‏گاهی از تلخیِ این فِکر، به هَم می ریزم ... #نرگس_صرافیان‌طوفان‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave ❣

‏دیدی خنده ای که وسط گریه میاد ❣ چقد حس خوبی داره؟!❣ #تُ برام همون خنده ای ، ❣ میون همه ی گریه های زندگیم…!💕❣💕 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave ❣

مراقب خودت باش❣ از تو فقط یدونه دارم 😍😘💕❣💕 ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄•●❥ @Cafe_Lave ❣

🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_238 و با شيطنت و در حالي كه نگاهش و ازم گرفته بود تا خجالت نكشه خنديد نشستم روي صندلي توي آشپزخونه و گفتم: _واقعا ميخواي بري؟ دوتا ليوان شربت آلبالو درست كرد و روبه روم نشست: _گشنمه! با خنده سري تكون دادم: _خب يه چيزي ميخوردي كه سيرت كنه شربت كه رفع گشنگي نميكنه! بيخيال شونه اي بالا انداخت: قلپي از شربت خوردم و سوالم و دوباره تكرار كردم: _پرسيدم ميخواي بري؟ سري به نشونه ي تاييد تكون داد: _آره اونم شمال! كلافه گفتم: _يه دختر تنها توي شهر ديگه ميخواد زندگي كنه فقط بخاطر اينكه من و نبينه؟ و پوزخندي زدم: _خيال كردن اينطوري اين وصلت به هم ميخوره؟ يه نفس شربتش و سر كشيد: _به همين سادگي كه گفتي! و براي درآوردن حرص من زير لب شروع كرد به با خودش حرف زدن و با حالت خاصي خنديد كه دندونام و محكم فشار دادم روهم و ليوان شربت و واسه پرتاب به سمتش گرفتم تو دستم: 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼

پارت جدید 🌺❤️🌺