#مدافع_عشق
#قسمت_سی_و_ششم
❤️ هوالعشـــق
زهرا خانوم بشدت عصبی ست. سرش را پایین انداخته و چیزی نمیگوید.ازپشت سر دستم را روی شانه مادرش میگذارم
_ مامان ترو خدا آروم باش..
.چیزی نیست!دست من ربطی به علی اکبر نداره. من....من خودم همیشه دوست داشتم شوهرم اهل شهادت و جنگ باشه....من...
برمیگردد و باهمان حال گریه میگوید:
_ دختر مگه با بچه داری حرف میزنی؟عزیزدلم من مگه میزارم بازم اذیتت کنه...این قضیه باید به پدر ومادرت گفته شه ... بین بزرگترا!! مگه میشه همین باشه!
_ اره مامان بخدا همینه! علی نمیخواست وابستش شم... بفکرمن بود. میخواست وقتی میخواد بره بتونم راحت دل بکنم!
به دستم اشاره میکند و با تندی جواب میدهد:
_ آره دارم میبینم چقد بفکرته!
_ هست!هست بخدا!!...فقط...فقط...تا امشب فکرمیکرد روشش درسته! حالا...درست میشه...دعوا بین همه زن و شوهرا هست قربونت بشم...
دستهایش را از پشت دور مادرش حلقه میکند...
_ مادر تو اگر اینقد بهم ریختی چون حرف رفتن منو شنیدی فدات شم.منم که هنوز اینجام....حق باشماست اشتباه من بود.اینقد بخودت فشار نیار سکته میکنی خدایی نکرده .
نگاهش میکنم. باورم نمیشود از کسی دفاع کرده ام که قلب مرا شکسته... اما نمیدانم چه رازی در چشمان غمگینش موج میزند که همه چیز را از یاد میبرم...چیزی که بہ من میگوید مقصر تو نیستی! ومن اشتباه میکنم!
زهرا خانوم دستهایش را کنار میزند و از هال خارج میشود...بدون اینکه بخواهد حرف دیگری بزند.باتعجب آهسته میپرسم
_ همیشه اینقد زود قانع میشن؟
_ قانع نشد!یکم آروم شد...میره فکر کنه! عادتشه...سخت ترین بحثا با مامان سرجمع ده دیقس... بعدش ساکت میشه و میره تو فکر!
_ خب پس خیلیم سخت نبود!!
_ باید صبر کنیم نتیجه فکرشو بگه!
_ حداقل خوبه قضیه ازدواج سوری رو نفهمیدن!..
لبخند معناداری میزند ، پیرهنش را چنگ میزند و بخش روی سینه اش را جلو میکشد..
_ اره! من برم لباسمو عوض کنم...بدجور خونی شده! 💞
❣❤️❣❤️❣❤️❣
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
💖 کانال توسل به شهدا 💖
/eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@Canal_tavasol_be_shohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🕊
🌹 🕊
🕊 🌹 🕊
🌹 🕊 🌹 🕊
🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹
🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹 🕊 🌹
« پنجشنبه ۱۴۰۳/۱/۱۶ »
5⃣1⃣ پانزدهمین روز چله
🦋 اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج)
💫 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران یا امامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
🦋 بـه رســـمِ ادب ســـلام بـه اربـــاب و ســـالارِ شیعیـــان...
💫اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
🦋 به نیت حاجت روایی همه اعضای محترم کانال
💫 ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮّﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮّﺣﯿﻢ
سبحانَ الله يا فارِجَ الهَمّ وَ ياکاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ يَسّر اَمری وَارحِم ضَعفی وَقِلَـّةَ حيلَتی وَارزُقنی حَيثَ لااَحتَسِب يارَبَّ العالَمين
🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🆔@Canal_tavasol_be_shohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
💚 بسم الله الرحمن الرحیم 💚
4⃣2⃣ بیست و چهارمین دوره چله توسل و هدیه صلوات بر شهدا 🕊️🌷🕊
❤️ پنجشنبه ۱۴۰۳/۱/۱۶ ❤️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💐 « پانزدهمين » روز چله صلوات ،زیارت عاشورا و توسل به شهدا 💐
🌷شهید والامقام
#عبدالله_دربندی 🌷
💠 لبیک حق : ۱۹ سالگی
💠مزار: روستای سرسختی از توابع شازند
💠 معرف : خواهر شهید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💖 کانال توسل به شهدا 💖
/eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@Canal_tavasol_be_shohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🌸🍃 شهید عبدالعلی دربندی فرزند یوسفعلی در تاریخ یکم تیر ماه سال 1347 در روستای سرسختی سفلی از توابع شازند قدم به عالم خاکی نهاد. خانوادهی ایشان خانوادهای مذهبی و انقلابی بود. او فرزند دوم این خانوادهی کم جمعیت بود. پدر و مادرش علاقه خاصی نسبت به او داشتند و همیشه در آغوش پر مهر و محبت والدین بود.
🌸🍃 کشاورزی شغلی بود که از چند نسل قبل مشغول به آن بودند و پدرش نیز در طول سال برای رفع نیازهای اولیهی خانواده با زحمت فراوان این کار را انجام میداد. مادر نیز در خانهی سادهای که داشتند وظیفهی تربیت فرزندان را داشت. پدر و مادر هر دویشان به مسائل دینی اهمیت بسیاری میدادند و همیشه بچهها را از همان کودکی به نماز سفارش میکردند. او با این که سن کمی داشت ولی همیشه موقع نماز در کنار پدر میایستاد و نماز را از پدرش تقلید میکرد.
🌸🍃 او وابستگی شدیدی به مادرش داشت و احترام خاصی را برای ایشان قائل بود و در زمان خردسالیاش بهترین پناهگاه او مادرش بود. اما این نعمت الهی برای او زیاد نماند، و در همان کودکی مادر را از دست داد و زندگی برای او سخت شد.
🌸🍃 ایشان از سال پنجاه و دو به بعد که دوران فراق از مادرش را آغاز کرد و هیچ چیز برای او بدتر از این امر نبود. ایشان در سال 1354 وارد مدرسه ابتدایی زادگاهش شد. علاقهاش به درس زیاد بود ولی به جهت مشکلات آن دوران و مسائل اقتصادی فقط تا پایان دوران ابتدایی را خواند و بعد از آن درس را رها کرد و به کمک پدر در کار کشاورزی رفت.
💖 کانال توسل به شهدا 💖
/eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@Canal_tavasol_be_shohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»