دشمن همان دشمن است !
حتی اگر ۱۴۰۰ سال گذشته باشد ...
لَعنَ اللهُ قَاتلِیکِ وَ ضَارِبیِکِ و ظَالِمِیکِ وَ غَاصِبی حقِّکِ یا مُولاتِی یا فاطمَةُ الزهراء
[حرامیان در ایام عزاداری #فاطمیه، در فردیس کرج، موکب پذیرایی از عزاداران فاطمی را شبانه آتش زدند ]
هدایت شده از KHAMENEI.IR
14011008_42951_1281k.mp3
10.24M
🎙بشنوید | روضهخوانی آقای حاج سعید حدادیان در آخرین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمهزهرا سلاماللهعلیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۱/۱۰/۸
🏷 #سرمشق_فاطمی
🏴 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
14011008_42950_1281k.mp3
18.06M
🎙بشنوید | سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین صدیقی در آخرین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمهزهرا سلاماللهعلیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۱/۱۰/۸
🏷 #سرمشق_فاطمی
🏴 Farsi.Khamenei.ir
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📽 #گزارش_تصویری | آخرین شب مراسم عزاداری حضرت فاطمهزهرا سلاماللهعلیها در حسینیه امام خمینی(ره). ۱۴۰۱/۱۰/۸
🎞 تصاویر به مرور تکمیل میشود، در👇
https://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=51590
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
♨️کوچه بربری ۰۰۰ داستان دنبالهدار من و مسجد محل قسمت چهل و ششم ۰۰۰من غلط کردم که یه همچین تصمیمی
♨️کمیته امداد۰۰۰
داستان دنبالهدار من و مسجد محل
قسمت چهل و هفتم
۰۰۰ مفتی دادم تا بازی بعدی رو بد بازی کنن تا ما ببریم!!!
تازه من به شما نگفتم که به رامین سیا ، دروازهبان تیم کوچه سنگکی تا ده روز ، روزی یه بستنی یخی مجانی میدادم واسه اینکه از ما گُل بخوره !!
جمشید داد زد: ای نامرد!! پس اون کار تو بود؟ خاله و شوهر خاله تا چند وقت فکر میکردن من بستنیها رو از تو یخچال مغازه ور میدارم، تا مدتها به من چپچپ نگاه میکردن!!
باید تو نامه بعدی خودت براشون بنویسی که کار خودت بوده و من بیتقصیر بودم ، آبروی منو جلو شوهر خاله بردی!!
یاالله پاشو همین حالا بنویس! .......
صحنه یه لحظه واسم عوض شد ، دیدم تو جلسه مسجدیم!
سید اشاره میکنه حاج حسن آقا ، صورت جلسه رو بنویس!!! چرا به عکس شهید مطهری زل زدی؟؟
یه دفعه به خودم اومدم ، گفتم چیه؟چی شد؟
سید رو کرد به بقیه و خندید و گفت : دیگه کم کم داره باورم میشه که جنگ کار خودش رو کرده و این حاج حسن ما موجیِ موجیه؛ و حال خوشی نداره!!
همه خندیدن. آقای باصری گفت ، پس باید خیلی مراقب خودمون باشیم که پَرمون به پرش نگیره!!!
یهو آقا میثم که به درخواست حاج آقا تو جلسه مسجد شرکت کرده بود گفت : شما هنوز حسن رو نشناختید؛ خیلی مهربون و دلسوزه! جونش رو واسه هدفش که خدمت به مردم و دینش هست، میده!!!
من تو جنگ و لحظات حساس باهاش بودم ، خیلی چیزا دیدم ، که اگه الان خودش حضور نداشت واستون تعریف میکردم ، ولی میدونم اگه الان بگم ناراحت میشه!!!
من گفتم برادر میثم نسبت به من لطف داره!! این تعاریف ، خصوصیات شهداء بود، من اگر این خصوصیات رو داشتم حتماً شهید شده بودم و از شهدا جا نمیموندم.
چنان تو حال و هوای جبهه و جنگ فرو رفته بودم که هنوز مَنگ تب حال خودم بودم!!
نویسنده ها و شعراء به این حالت میگن : خَلسه نوشتن !!!
وقتی میاد سراغ نویسنده ، یعنی چشمه آب مغزش میخواد تراوش کنه ....، و این بهترین زمان برای خلق یه اثر خوبه!!
اونچه که در گوش نویسنده نجوا میشه یا حرفهای زیباییه که توسط فرشته خدا در ِ گوشش گفته میشه؛ یا اراجیفیه که توسط شیاطین بهش اِلقا میشه!!!
واسه همینه که یه نویسنده و شاعر باید به حالات و روحیّه و شرایطش اهمیت بده ، واسه همینه که شاعر بزرگ ما حافظ شیرازی آثارش رو در سایه تب حفظ قرآن و تلاوت اون انجا میداد ،
همه زل زده بودن به من و به دقت به حرفهای من گوش میکردن ،
آقای ولیزاده گفت : مشخصه که آقای عبدی اصلا" تو خودش نیست ، انگار تو کلاس درسه و داره تعلیم نویسندگی به بقیه میده !!
برادر باصری!! چه خوب میشد از هنر آقای عبدی واسه آموزش بچه های بسیج استفاده میکردیم ، چرا به جای اینکه از توانمندی بَر و بچههای خودمون استفاده کنیم ، پول میدیم و از کسایی استفاده می کنیم که اصلا اون ها رو نمیشناسیم و فقط تعریفشون رو شنیدیم یا سفارش شده این دکتر و اون اُستاده ، و اصلا" به روحیات اهالی این محل و فرهنگ این محل آشنا نیستند.
حاج آقا دلبری گفت : بله من هم این حرف رو قبول دارم!! حرف معقولیه!!
یهو آقای دکتر پرید وسط حرف حاج آقا و گفت : ولی باید توجه داشت که این آقایون دارای مدارک و مراتب بالای دانشگاهی مثل من هستند ، و خیلی زحمت کشیدن.
سید گفت : دُکی جون!! مخصوصاً شما خیلی زحمت کشیدی تا بتونی دکترا بگیری ، اصلاً با مردم حرف نمیزنی!
وقتی هم که حرف میزنی دائم از خودت و خانواده و دوستات میگی!
من چند بار دیدم خیلی طلب کارانه و عصبانی با مردم حرف می زنی ، انگار با مردم دعوا داری!!!
مخصوصاً با بچهها ! حالا شما و خانُمت بچه دوست ندارین ، و دلتون نمیخواد بچهدار بشین گناه این بچههای معصوم چیه؟؟؟
آقای دکتر با عصبانیت جواب داد اولاً ما بچه دوست داریم، دوماً دلیل بچهدار نشدن ما اینهکه منتظریم تا عیال هم دکتراشو بگیره!! آخه ممکنه از این مملکت بریم ،
سوما بچه بیادب باید ادب بشه!!
آقا ولیزاده پرید وسط صحبت دکتر و گفت : ادب بشه یا تنبیه بشه؟؟
مثل اینکه از نظر شما دوستان ادبکردن نوعی تنبیه یا تنبیه نوعی ادب کردنه،و انگار اینا دو تا هیچ فرقی با هم ندارن !!!
شما رو زمان بچگی اینجوری ادب میکردن ؟
سید اومد وسط و گفت: دُکی جون اون هیچی !!!
چند وقت پیش از دور نگاه میکردم ،دیدم جواب اون پیرمردی رو که یه کمی قدش خمیده است و یک چشمش هم نابیناست رو چطوری دادی؟؟
پیرمرد برگشت به شما گفت من یه زن افلیج تو خونه دارم اگه امکان داره دو تا غذای نذری به من بدید !
شما با عصبانیت گفتی نمیشه؛ مسجد که گداخونه یا کمیته امداد نیست!!
بهتره زنت رو برداری بری کمیته امداد اونا هر روز میلیارد میلیارد از مردم پول میگیرن!!
اصلأ شما مثل اینکه فراموش کردی ما قبلاً به هر نفر دوتا غذا میدادیم ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
🏴 مادرانههای حضرت زهرا سلاماللهعلیها
🔸بخشهایی از ویژگیهای رفتاری و سیره حضرت فاطمه سلاماللهعلیها در تربیت فرزندان و برخورد با کودکان
#فاطمیه