eitaa logo
مسجد ۱۴ معصوم روستای صرم
202 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
96 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📔 داستانک راننده ماشینی در دل شب راهش را گم کرد و بعد از مسافتی ناگهان ماشینش هم خاموش شد . 🔻 همان جا شروع به شکایت از خدا کرد : خدایا پس تو داری اون بالا چکار می‌کنی ؟ و.. در همین حال چون خسته بود خوابش برد. وقتی صبح از خواب بیدار شد از شکایت شب گذشته‌اش خیلی شرمنده شد ‼️ ماشینش دقیقا نزدیک یک پرتگاه خطرناک خاموش شده بود .. 💢 همه ما امکان به خطا رفتن را داریم ، پس اگر جایی دیدیم که کــارمان پیــش نمی‌رود شکایت نکنیم 🤚🏻 👌🏻 شایـد اگــر جلــوتر برویم پرتگاه باشد .. 🆔 @sarm_news
🔴ارزش تا آخر خوندن و داره... پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند، اما بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند. آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت عروس من این دختر روستایی است! قصد من این بود که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود، اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد. زیباترین منش انسان راستگویی است!
🌸🍃🌸🍃 📚 مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌طوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره بیماری وبا آمد؛ و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب لیمو است. این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدرجان داد
🔴 عده اي مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟ گفتند: مسجد می سازیم. گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا. بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟ بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.🍂🍁 اعمال همه اینجور شد که مردم بدانند من این کار رو کردم .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برگزاری دعای ندبه همراه با صبحانه در پایگاه شهدای روستای صرم به مناسبت ولادت حضرت زینب سلام الله علیها و گرامیداشت یاد و خاطره شهید مدافع حرم روستا شهید ابراهیم رشید ۱۱ آذر ۱۴۰۱
برگزاری کلاس آموزش تکبیر نماز برای مکبران مسجد چهارده معصوم روستای صرم بعد از نماز عشا ۱۱ آذر ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحانی وطن‌پرست گیلانی، مبارز و سردار بزرگ ایرانی! 👈مختصری از زندگی سیاسی این دلاور. 🌷گرامیداشت صد و یکمین سالگرد شهادت میرزا کوچک خان جنگلی🌿 ✅حتماً انتشار دهید. لطفاً. 🇮🇷@abotalebkahak
خيلي محشره اين متن : گله هارابگذار! ناله هارابس كن! روزگارگوش ندارد كه تو هي شِكوه كني! زندگي چشم ندارد كه ببيند اخم دلتنگِ تو را... فرصتي نيست كه صرف گله وناله شود! تابجنبيم تمام است تمام!! مهرديدي كه به برهم زدن چشم گذشت.... ياهمين سال جديد!! بازكم مانده به عيد!! اين شتاب عمراست ... من وتوباورمان نيست كه نيست!! ***زندگي گاه به كام است و بس است؛ زندگي گاه به نام است و كم است؛ زندگي گاه به دام است و غم است؛ چه به كام و چه به نام و چه به دام... زندگي معركه همت ماست...زندگي ميگذرد... زندگي گاه به نان است و كفايت بكند؛ زندگي گاه به جان است و جفايت بكند‌؛ زندگي گاه به آن است و رهايت بكند؛ چه به نان و چه به جان و چه به آن... زندگي صحنه بي تابي ماست...زندگي ميگذرد... زندگي گاه به راز است و ملامت بدهد؛ زندگي گاه به ساز است و سلامت بدهد؛ زندگي گاه به ناز است و جهانت بدهد؛ چه به راز و چه به ساز و چه به ناز... زندگي لحظه بيداري ماست... زندگي ميگذرد..
اعتماد کن ... به کسی که یونس رو زیر آب، نوح رو توی آب ... یوسف رو در قعر چاه کنار آب حفظ کرد ! اعتماد کن ... به کسی که میتونه از یک ضربه عصا که به رود نیل نواخته میشه خشکی ایجاد کنه ... و همین عصا در جای دیگه به سنگ بخوره و از اون دوازده تا چشمه جاری بشه ...! اعتماد کن ... به کسی که فرعون رو در آب و قارون رو در خاک غرق کنه اما ابراهیم رو در میان آتش سالم نگه داره ...! بهش اعتماد کن تا به بهترین ها برسی...🌺🍃
💥💥 💠 عنوان داستان: مهربان باشیم توی اتوبوس، بغل دست یه آقای میانسال نشسته بودم. تلفنش زنگ خورد و جواب داد: سلام عزیز دلم! سلام همه کس و کارم! سلام زندگیم! قربونت برم دخترم... بعدش هم دخترش گوشی رو داد به مادر و باز هم همان مهربانی در کلام. چقدر کیف کردم از این رابطه‌ی پدر و دختری. دیدم پدری که این ‌همه مهربانی بی‌سانسور خرج دخترش می‌کنه، مگه میشه پیش خدا مقرب نباشه؟ دختری که این‌همه مهر از پدر می‌گیره مگه ممکنه چهار روز دیگه دست به دامن غریبه‌ها بشه برای جلب محبت؟! توی جامعه که با هم مهربان نیستیم و مشغول خراش دادن دل‌های هم هستیم، اقلا در خانواده به هم محبت کنیم. همین شاید تمرینی بشه برای مهربان بودن با دیگران...
📚 در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است . به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟ جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟ آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.
بهترین و بدترین آدمها را در بین دینداران دیدم. بهترین آنها کسانی بودند که میخواستند خودشان به بهشت بروند و چقدر بی آلایش و پاک بودند، سرشان به کار خودشان بود، بی آزار بودند و بهترین مشوق من به دین بودند. و بدترین آنها کسانی بودند که میخواستند غیر از خودشان بقیه را هم به بهشت ببرند. چقدر وحشتناک بود برخورد با آنها تظاهر و ریا !!! خشونت و‌توحش در بین آنها موج میزد... 👤گاندی
یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد. هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم . از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن . و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم . "هنر نبودن دیگری" .... "دکتر علی شریعتی"
🔻قلمت بشکنه تاریخ اگر ننویسی شهید روح‌الله عجمیان کارگر گچ‌کاری بود که یکی از قاتلینش ماهانه ۵۰ تا ۱۰۰ میلیون تومن درآمد داشت 🇮🇷 ┅═══🍃✼🇮🇷✼🍃═══┅ چندبار دیگه این دیالوگ رو بخونید فکر کنم بهترین دیالوگ برای فهم فتنه اخیر است یک پزشک با درآمد ماهیانه ۱۰۰ میلیون تومان یک کارگر مستضعف که اجاره نشین هم بود را زیر ضربات لگد کُشت..... این فتنه،فتنه اغنیا هست علیه انقلاب مستضعفان . فتنه شکم پرها هست که بر سر سفره این انقلاب فربه شده اند علیه مستضعفینی که جان خود را فدای این کشور و انقلاب کرده اند فتنه شهوت پرستان هست که جز آزادی جنسی و بی بندباری هدف دیگری ندارند علیه انسانهای وارسته و پاکدامن که هدفی جز حفظ حریم اخلاق و حیا در جامعه ندارند..... این شهید عجمیان عجب روح بزرگ و وارسته ای دارد که اینگونه خونش معیار شناخت حق و باطل شده است.... روحش شاد 🇮🇷 ┅═══🍃✼🇮🇷✼🍃═══┅
|•تعجبم‌ازڪساییه ڪه وقت‌‌وحوصله دارن‌یه رمان‌صـدصفحھ‌اےرو بخونن!اماوقتے‌میخوان یھ‌صفحھه قرآن‌بخونن، یهووقتشون‌تنگ‌میشه وحوصلھ‌شون‌نمیشه...!•‌ 🆔 @sarm_news
💞هر کار نیکی صدقه است حضرت رسول (ص)فرمودند: بر هرمسلمانی است که هر روز صدقه بدهد عرض شد :کسیکه مال ندارد چکارکند ؟ فرمودند : برداشتن چیزهای آسیب رسان ازسر راه مردم صدقه است. نشان دادن راه به کسی صدقه است عیادت مریض صدقه است دعوت به کار خیر صدقه است جواب سلام مردم را دادن صدقه است آموختن چیزی که بلدی به دیگران صدقه است ‌‎ ‎‌‌‎ ➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿➿ 🆔 @sarm_news
سلام امام زمانم❤️ ┊آزرده گشتـــ خاطرتـ🍃 از کرده هاے من🤚🏻 ┊مولا ببـــخش🕊 نوکرت دَردسر شدہ...•💔• تعجیـل‌در‌ظهـور صلـوات روزتون سرشار از یاد مولا😊❤️❤️ 🆔 @sarm_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(کلیپ) 🌹ویژه دانش آموزان اول و دوم متوسطه با موضوعات👇👇 🌱وصیت نامه شهدای صرم 🌱خاطرات خانواده شهدا 🌱خاطرات همرزمان شهدا 🌹جوایز: 🌱نفر اول: ۳۰ میلیون ریال 🌱نفر دوم: ۲۰ میلیون ریال 🌱نفر سوم: ۱۰ میلیون ریال 🌱و جوایز نقدی به تمام شرکت کنتدگان 💠جهت کسب اطلاعات بیشتر و ارسال آثار با شماره تلفن ۰۹۱۹۳۵۴۸۵۶۴ در ایتا تماس بگیرید. 🆔 @sarm_news
🔆 ✍ قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری روزی طلبه جوانی که در زمان شاه‌عباس در اصفهان درس می‌خواند نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس‌خواندن خسته شده‌ام و می‌خواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم، چون درس‌خواندن برای آدم، آب و نان نمی‌شود و کسی از طلبگی به جایی نمی‌رسد و به‌جز بی‌پولی و حسرت، عایدی ندارد. شیخ گفت: بسیار خب! حالا که می‌روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا می‌خواهی برو، من مانع کسب‌وکار و تجارتت نمی‌شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون کرد. پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره کرده‌ای؟ نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره کرد و به ریش من هم خندید. شیخ گفت: اشکالی ندارد. پس به بازار علوفه‌فروشان برو و بگو این سنگ خیلی باارزش است، سعی کن با آن قدری علوفه و کاه و جو برای اسب‌هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن‌ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان که دیگر خیلی ناراحت شده بود، نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف کرد. شیخ بهایی گفت: خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دکان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سکه به من قرض بده که اکنون نیاز دارم. طلبه جوان گفت: با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می‌دهند؟ شیخ گفت: امتحان آن که ضرر ندارد. طلبه جوان با اینکه ناراحت بود، ولی با بی‌میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دکانی که شیخ گفته بود، رفت و گفت: این سنگ را در مقابل صد سکه به امانت نزد تو می‌سپارم. مرد زرگر نگاهی به سنگ کرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر کنم. سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت. پس از مدت کمی شاگرد با دو مامور به دکان بازگشت. ماموران پسرجوان را گرفتند و می‌خواستند او را با خود ببرند. او با تعجب گفت: مگر من چه کرده‌ام؟ مرد زرگر گفت: می‌دانی این سنگ چیست و چقدر می‌ارزد؟ پسر گفت: نه، مگر چقدر می‌ارزد؟ زرگر گفت: ارزش این گوهر، بیش از ۱۰هزار سکه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سکه را یک‌جا ندیده‌ای، چنین سنگ گران‌قیمتی را از کجا آورده‌ای؟ پسر جوان که از تعجب زبانش بند آمده بود و فکر نمی‌کرد سنگی که نانوا با آن نان هم نداده بود، این مقدار ارزش داشته باشد، با لکنت‌زبان گفت: به خدا من دزدی نکرده‌ام. من با شیخ بهایی نشسته بودم که او این سنگ را به من داد تا برای وام‌گرفتن به اینجا بیاورم. اگر باور نمی‌کنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم. ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند. او ماموران را مرخص کرد و گفت: آری این مرد راست می‌گوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد. پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت: ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آورده‌ای! مگر این سنگ چیست که با آن کاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ۱۰هزار سکه می‌پردازد. شیخ بهایی گفت: مرد جوان! این سنگ قیمتی که می‌بینی، گوهر شب‌چراغ است و این گوهر کمیاب، در شب تاریک چون چراغ می‌درخشد و نور می‌دهد. همان طور که دیدی، قدر زر را زرگر می‌شناسد و قدر گوهر را گوهری می‌داند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی‌دهند و همگان ارزش آن را نمی‌دانند. وضع ما هم همین طور است. ارزش علم و عالم را انسان‌های عاقل و فرزانه می‌دانند و هر بقال و عطاری نمی‌داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی، خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. پسر جوان از اینکه می خواست از طلب علم دست بکشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
خدﺍیا ... ﮔﻮﺷﻪ ﭼﺸﻤﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﺗﺎ 👈ﻫر رنجي ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ 👈ﻫﺮﻏﺼﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺷﺎﺩﯼ 👈ﻫﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ 👈ﻫﺮ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﺑﻪ آﺳﺎﯾﺶ 👈ﻫﺮ ﻓﺮﺍﻗﯽ ﺑﻪ ﻭﺻﻞ 👈ﻫﺮ ﻗﻬﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﯽ 👈ﻫﺮ ﺯﺷﺘﯽ ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ 👈ﻫﺮ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﻧﻮﺭ 👈ﻫﺮ ﻧﺎﻣﻤﮑﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﻮﺩ خدایا🙏 تقدير دوستانم را زیبا بنويس
اگر آتش می دانست که سرانجامش خاکستر است، هرگز با اینهمه غرور زبانه نمی کشید. وقتی عصبانی هستید، مواظب حرف زدنتان باشید عصبانیت شما فروکش خواهد کرد، ولی حرف‌هایتان یک جایی باقی می مانند برای همیشه…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 | به کارگیری مجهزترین روش‌ها برای نابودی نظام! ‼️ واکسینه شدن کشور پس‌ از بحران! 💢 نجات نوجوانان و جوانان از گرداب شبهات ذهنی! 🔴 اسلحه جهاد تبیین بالا، و و تحقیق 🔶 برشی از سخنرانی 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | چرا در این دولت گرانی اتفاق افتاد؟ ♨️ برای این بیش از ۱۰۰بار کشور‌های دنیا بررسی شده است ‼️ آبرویی که فدای خدمت به خلق شد! 💢 شورش مردمی، بدهی خارجی در بالاترین حد، نتیجه حذف ارز ترجیحی در دنیا! 🔹 حذف ارز دونرخی، به نفع یا ضرر مردم؟؟!! ⁉️ تمام کشور های دنیا مجبور به حذف شدند! _____________ 🔶 برشی از سخنرانی
جلسه هم اندیشی اتاق فکر شورای فرهنگی روستای صرم در پایگاه شهدای روستا، پیرامون مباحث فرهنگی روستا بخصوص وضعیت نماز مدارس و حجاب و ... ۱۲ آذر ۱۴۰۱
❤️ ❤️ شیرین تر از نـامِ شما، امکان ندارد مخروبه باشد هر دلی جانان ندارد جـانِ مـن و جـانـانِ مـن ، مهــدیِ زهـرا قلبم به جز صاحب زمان سلطان ندارد 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
۱۳ 💠 برطرف شدن بیماری ها پس از ظهور 🔹امام سجاد و امام باقر و امام صادق عليهم السلام فرمودند : «هرگاه قائم ما قيام نمايد، خداوند مرض را از هر فرد مومن می برد و توانايی او را به سويش برميگرداند.» 📚کتاب الغيبه نعمانی 🔹 همچنين امام باقر علیه السلام فرمودند : « هرکس قائم اهل بيت را درک کند و مريض باشد سالم ميشود و کسی که دارای ناتوانی است، قوی ميگردد» 📚بحارالانوار @MonadianMahdavitKahak
♦️ آیا سجده بر کاغذ یا دستمال کاغذی صحیح است ؟ ♦️ ♻️ گاهی برای خواندن نماز مهری از جنس خاک در دسترس نیست یا هنگام خواندن نماز مهر نماز گم می شود یا به جای دوری پرتاب می شود . در این صورت، آیا می توان از «کاغذ» ، «دستمال کاغذی » و یا «اسکناس » در دسترس برای سجده کردن استفاده کرد؟ 💠 آیت الله خامنه ای : سجده بر كاغذى كه از چوب و گياهان ـ غير از كتان و پنبه ـ ساخته مى‌شود صحيح است، مشروط به اين كه رنگ يا جرم ديگرى روى آن را نگرفته باشد. 💠 آیت الله مکارم شیرازی : سجده بر کاغذ مطلقا صحیح است. سجده بر «کاغذ بی خط » نیز صحیح است . هم چنین سجده بر «کاغذ خط دار» در صورتی که خطهای موجود در آن مانع رسیدن پیشانی بر کاغذ نباشند و یا بین خطها به مقداری که سجده صحیح است فاصله باشد، جایز است. 💠 آیت الله سیستانی : اگر کاغذ نوشتن را از چیزی که سجده بر آن صحیح است مانند – چوب و کاه- ساخته باشند می شود برآن سجده کرد و همچنین اگر از پنبه یا کتان ساخته باشند . ولی اگر از حریر یا ابریشم و مانند این ها ساخته باشند، سجده بر آن صحیح نیست و اما دستمال کاغذی فقط در صورتی می توان بر آن سجده کرد که معلوم باشد از چیزی ساخته شده است که سجده بر آن صحیح است. ------------------- 📚 منبع: توضیح المسائل مراجع مسئله 1082- آموزش احکام ص 123