eitaa logo
مسجد ۱۴ معصوم روستای صرم
201 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5هزار ویدیو
99 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁 ❤️‍🔥 💣قسمت شاید اگر میماند، برایش میگفتم تا این بار طوری عدنان را ادب ڪند ڪه دیگر مزاحم ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنھایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یڪ تنه تحمل ڪنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی‌ها بود. با رفتن حیدر، دیگر جانی به تنم نمانده بود ونماز مغربم را با گریه‌ای ڪه دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم. میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویه‌های مظلومانه زن عمو و دختر عموها میلرزید و ناگھان صدای عمو را شنیدم ڪه به عباس دستور داد : _برو زن و بچه‌ات رو بیار اینجا،از امشب همه باید ڪنار هم باشیم. و خبری ڪه دلم را خالی ڪرد: _فرمانداری اعلام ڪرده داعش داره میاد سمت آمرلی! مردان و به بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین ڪه قامتم شڪست و ڪنار دیوار روی زمین زانو زدم. دستم به دیوار مانده و تنم درگرمای شب آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم ڪه به عمو میگفت : _وقتی موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست مقاومت ڪنه، تڪلیف آمرلی معلومه! تازه اونا بودن ڪه به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میڪنن! تا لحظاتی پیش، دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست داعش بیفتم، همان بهتر ڪه میمُردم! حیدر رفت تا فاطمه، به دست داعش نیفتد و فڪرش را هم نمیڪرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش اسیر داعش شوند. اصلا با این ولعی ڪه دیو داعش عراق را میبلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد، ڪه ڪاسه صبرم شڪست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد، و اولین نفر عباس بود ڪه بدن لرزانم را در آغوش ڪشید، صورتم را نوازش میڪرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام میداد : _نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تڪریت و ڪرڪوڪ هم نرسیدن. ڪه زن عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه ڪرد : _برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا! عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن عمو بود تا آرامم ڪند : _دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ﴿؏﴾! و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد ڪه او هم ڪنار جمع ما زنها نشست و دنبال حڪایت را گرفت : _ما تو این شهر مقام امام حسن ‌﴿؏﴾رو داریم؛ جایی ڪه حضرت ۱۴۰۰سال پیش توقف ڪردن و نماز خوندن! چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید ڪه به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه ڪرد : _فڪر میڪنید اون روز.... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ⊰✾✿✾⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📨 :چرا ما از قهرمانان ملی ایران شناخت نداریم؟ بخصوص ‎ 🗣: بهروز عزیزی ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ گلچینی از خاص‌ترین توئیت‌ها👇 https://eitaa.com/joinchat/2881487177C158addb879
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ بشدت به این کلیپ نیاز داشتم 🇮🇷 @masafe_akhar 🇵🇸
هدایت شده از توئیتا پلاس+
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📨 : تصاویری جالب از ورود و خسارت گدازه‌ای که به منطقه مسکونی وارد می‌شود😨 🗣: Wolf of X ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ گلچینی از خاص‌ترین توئیت‌ها👇 https://eitaa.com/joinchat/2881487177C158addb879
🔺️۱۵ هزار نفر رفتن کنسرت معین تو استانبول! با میانگین قیمت ۳۶ میلیون (۲۰۰ دلار بلیط+ ۲۴ تومن تور)  میشه ۵۴۰ میلیارد تومن! با این پولا نمیشه به فقرا کمک کرد؟! فقط با پولای محرم میشه؟!
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه کسانی موی دماغ اند؟ پاسخ یک طلبه کرمانی به گستاخی .....
پیرمرد و مترو همسرم تو مترو باهام دعوا کرد گذاشت رفت. یه پیرمرده دست گذاشت رو شونه‌م بهم گفت تا دیر نشده برو دنبالش نذار بره گفتم رابطه ما دوتا واسه‌ت مهمه؟ گفت نه میخوام بری جات بشینم😂😂
ما را به خط کردند . از اول صف یکی یکی اسم و مشخصات می پرسیدند، می آمدند جلو. نوبت من شد. اسمم را گفتم . مترجم پرسید «مال کدوم لشکری ؟» گفتم « لشکر امام حسین.» افسر عراقی یک دفعه پرید. موهایم را گرفت به طرف خودش کشید. داد زد « حسین ؟ حسین خرازی؟ » چشم هاش انگار دوتا گلوله ی آتش ؛ سرم را انداختم پایین ، گفتم«نه.» شهید حسین خرازی
📚داستان ضرب المثل ✍حرف مفت زدن اصطلاح حرف مفت زدن داستانی داره که خالی از لطف نیست! در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگراف‌خانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود. به ناصرالدین شاه گفتند تلگراف‌خانه بی‌مشتری مانده و کارمندانش آنجا بیکار نشسته اند. ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هر چه می‌خواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند و بعد از مدتی دیدند پیام‌هایشان به مقصد می‌رسد و به همین خاطر هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخگویی نبودند! سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود مردم ارزش تلگراف را فهمیده‌اند، دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند بدین مضمون: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!» و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است
14.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای توهین به رهبری در دانشگاه! ♨️ مقایسه اختیارات با رئیس‌جمهور آمریکا و فرانسه ‼️ ۹ نکته جالب درباره حاشیه‌های عجیب زندگی ملکه الیزابت!!! 🔰 برشی از سخنرانی به بهانه مرگ ملکه الیزابت