eitaa logo
مسجد ۱۴ معصوم روستای صرم
202 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
97 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹🔶🔹 💠 جلسه هفتگی قرائت قرآن کریم نوجوانان مسجد چهارده معصوم روستای صرم 💠 🌹گرامیداشت هفته دفاع مقدس🌹 ❇️❇️ویژه نوجوانان پسر 📅📅چهارشنبه ۱۴۰۳/۷/۴ ⏰⏰ ساعت ۱۷ 🕌🕌 زیرزمین مسجد چهارده معصوم روستای صرم ( مسجد قدیمی حضرت ابالفضل) از برادران عزیز دعوت می شود باعث نورانی تر شدن این محفل شوند.
17.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☘ فیلم کوتاه شهیدانه زیستن ♥️شهید احمد متوسلیان ☘روایتی از شهید احمد متوسلیان در مناطق جنگی به مناسبت هفته دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از سامانه قمی
23.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم کامل سخنرانی افتخار آمیز رئیس‌جمهور پزشکیان در نشست مجمع عمومی سازمان ملل: 🔸ایران آمادگی دارد برای ساختن دنیایی بهتر با قدرت‌های جهانی مراودات موثر و از جایگاه برابر داشته باشد رئیس جمهوری اسلامی ایران در هفتاد و نهمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل: 🔸 ملت ما در طول سال‌های گذشته با تحمل سختی‌های فراوان ناشی از تحریم‌ها نشان داده است که در برابر ظلم و ستم ایستادگی می‌کند. 🔸اگرچه زخم‌های ناشی از تحریم‌ها بر پیکره جامعه ما عمیق است اما مواجهه با این تجربه تلخ، ما را به ملتی قوی‌تر با اراده‌ای پولادین و خودباور تبدیل کرده است. 🔸ایران آمادگی دارد برای ساختن دنیایی بهتر با قدرت‌های جهانی و همسایگانش مراودات اقتصادی اجتماعی سیاسی و امنیتی موثر و از جایگاه برابر داشته باشد. 🔸پاسخ مناسب به چنین پیامی که از ایران صادر می‌شود اعمال تحریم‌های بیشتر نیست بلکه اجرای تعهدات قبلی در رفع تحریم‌ها برای بهبود واقعی شرایط اقتصادی مردم ایران است و زمینه سازی برای توافق‌های بیشتر. ✅ بروزترین کانال خبری استان قم در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/3357343745C8e4d9b406f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاشیه‌های دیدار پیشکسوتان دفاع مقدس با رهبر انقلاب جانم فدای رهبرعزیزومقتدرم😍😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بازدید امام جماعت مسجد چهارده معصوم روستای صرم از نمایشگاه اسوه در باغ موزه دفاع مقدس و عرض خداقوت به غرفه داران خواهران و برادران بسیجی روستای صرم مهر ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت دوستان بزرگوار قسمت های ۳۶،۳۷،۳۸،۳۹رمان تنهامیان داعش تقدیم میشود به شهید عزیزمدافع حرم شهید مهدی علیدوست باذکر صلوات وفاتحه « اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁 ❤️‍🔥 💣قسمت تنها یڪ جمله گفت : _هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بڪش. با دست‌هایی ڪه ازتصور تعرض داعش میلرزید، نارنجڪ را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجڪ را به دستم داد، مرد و زنده شد. این نارنجڪ قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یڪجا میگرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود ڪه با نگاه شرمنده‌اش به پای چشمان وحشت‌زده‌ام افتاد : _ان‌شاءالله ڪار به اونجا نمیرسه... دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام ڪند، به سختی از جا بلند شد و با قامتی شڪسته از پله‌های ایوان پایین رفت. او میرفت و دل من از رفتنش زیر و رو میشد ڪه پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش ڪنم، صدای در حیاط بلند شد. عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز ڪرد، دیدم زن همسایه، ام جعفر است. ڪودڪ شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس ڪرد : _دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما شیر دارید؟ عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالیڪه برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. میدانستم از شیرخشڪ یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم ڪه یڪسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشڪ را با خودش آورد. از پله‌های ایوان ڪه پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا ڪردم : _پس یوسف چی؟ هشدار من نه تنها پشیمانش نڪرد ڪه با حرڪت دستش به ام جعفر اشاره ڪرد داخل حیاط شود و از من خواهش ڪرد : _یه شیشه آب میاری؟ بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمیرفت ڪه قاطعانه دستور داد : _برو خواهرجون! نمیدانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل همسایه را سیر ڪند ڪه راهی آشپزخانه شدم. وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم ام جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره ڪرد شیشه را به ام جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشڪ باقیمانده را در شیشه ریخت. دستان زن بینوا از شادی میلرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود ڪه بلافاصله قوطی را به من داد و بی هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. ام جعفر میان گریه و خنده تشڪر میڪرد و من میدیدم عباس روی زمین راه نمیرود و در آسمان پرواز میڪند ڪه دوباره بیتاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، ڪنار در حیاط دستش را گرفتم و با گریه‌ای ڪه گلویم را بسته بود التماسش ڪردم : _یه ساعت استراحت ڪن بعد برو! انعڪاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان آسمانی‌اش شده بودم ڪه لبخندی زد و زمزمه ڪرد : _فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاڪریزها رو خالی گذاشت، ما با حاج قاسم قرار گذاشتیم! و نفهمیدم این چه قراری بود ڪه قرار از قلب عباس برده و او را مشتاقانه به سمت معرڪه میڪشید. در را ڪه پشت سرش بستم، حس ڪردم قلبم از قفس سینه پرید. یڪ ماه بیخبری از حیدر ڪار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود ڪه آن را هم عباس با خودش برد. پای ایوان ڪه رسیدم ام جعفر هنوز به ڪودڪش شیر میداد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشڪر ڪرد : _خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ ڪنه! او دعا میڪرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود ڪه شیشه چشمم شڪست و اشڪم جاری شد. چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود ڪه به رویم خندید و دلگرمی داد : _ و جوونای شهر مثل شیر جلوی داعش وایسادن! شیخ مصطفی میگفت به حاج‌قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد! سپس سری تڪان داد و اخباری ڪه عباس از دل غمگینم پنهان میڪرد، به گوشم رساند : _بیچاره مردم سنجار! فقط ده روز تونستن مقاومت ڪنن. چند روز پیش داعش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو ڪشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده! با خبرهایی ڪه میشنیدم ڪابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیڪتر میشد، ناله حیدر دوباره در گوشم میپیچید و او از دل من خبر نداشت ڪه با نگرانی ادامه داد : _شوهرم دیروز میگفت بعد از اینڪه فرمانده‌های شهر بازم امان‌نامه رو رد ڪردن، داعش تهدید ڪرده نمیذاره یه مرد زنده از آمرلی بره بیرون! او میگفت و من تازه میفهمیدم چرا... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ⊰✾✿✾⊱