♥️ℒℴνℯ♥️
بوسه هم دیگر نمی بخشد به دل آرامشی
دست بگشا و مرا در کنج آغوشت نشان
#شاهد_سنقری
💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️
نفسم شعر و تنم شعر و روانم شده شعر
درهمین حال به ما سربزنی عیبی نیست
#فریبا_قربان_کریمی
💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️
جگرم سوخت ولی باز دعایت کردم
منتی نیست که این خاصیت اسپند است
#امیر_سهرابی
💞🍃@lovely_lifee💞
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 پیشونیم رو بوسید من هم دستش رو بوسیدم.باهم رفتیم داخل مطبخ و دقایقی بعد با یه سینی نون و
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
برای ناهار چکار کردی؟ بوی آبگوشتت که کل محله رو برداشته_والا جونم برات بگه که آبگوشت گذاشتم با سیر ترشی و سبزی تازه و نون محلی خانوم جان بیا و ببین چی کردم
دهنم آب افتاد ریز خندیدم کلثوم چشمکی بهم زد و گفت _من برم لباس هاتو بشورم
+خودم شستم کلثوم لازم نکرده خودتو اذیت کنی._خانم جااان این چه کاری بود که کردی آخه برای چی شستی پس من اینجا چه کاره ام؟دستشو گرفتم و گفتم :
+ کلثوم تو مادری....مادر من با این حرفم بغض کرد چشماشو بهم مالید و گفت .ای کاش یه پسر مثل خسرو و یه دختر مثل تو داشتم ای کاش... فوری اشکاشو پاک کرد و گفت_ببخشید توروخدا گریه نکن شگون نداره مادر جان.با صدای زنگ در از جا پریدیم لب گزیدم و گفتم + اومدن
کلثوم..از مطبخ اسپند رو بردار دود کن بدو.روسری سفیدم رو روی سرم انداختم و قرآن رو از روی کمد برداشتم دمپایی هامو پوشیدم و رفتم سمت در بدون درنگ بازش کردم با دیدن اقاخسرو که دستش رو به گردنش آویز کرده بود و موهاش که زیر باند پیچی به هم خورده بود به صورت رنگ پریده اش نگاه کردم و گفتم
+سلام خوش اومدین . سعی میکرد دردش رو پشت چهرش مخفی کنه میدونستم که داره حفظ ظاهر میکنه، تازه اونجا بود که متوجه حضور عنایت شدم که دست امیرخسرو رو گرفته بود.همین که نگاه منو دید زیر لب سلام داد که جوابش رو دادم کلثوم اومد بیرون و گفت _سلام آقاجان خیلی خوش اومدی
قرآن رو سمتش گرفتم که بوسیدشو از زیرش دوسه بار ردشد، بعد هم اسپند رو از کلثوم گرفتم تو هوا چرخوندمو به سختی وارد حیاط شد.کلی به عنایت تعارف کردم که بیاد داخل اما قبول نکرد و گفت مادرم تنهاست
امیرخسرو به کمک عنایت از پله ها بالا رفت و وارد خونه شد رو تشکی که کلثوم براش پهن کرده بود دراز کشید. گفتم +کلثوم چایی هست بیاری_بله خانوم
چشم الان میارم.........
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
♥️ℒℴνℯ♥️
مذهبی بودم ولی دل باختم تا دیدمت
عشق گاهی مومنان را هم هوایی میکند...
💞🍃@lovely_lifee💞
.
بَند بَند قلبَــــم را..
به وجُــود تـ∞ـوُ بافتَم..
گِره پُشـت گِره..
آمَــدی که بمـانیِ
به طعم مانـدِگاری..!♥️➰🍷
💞🍃@lovely_lifee💞
📃 طالع روزانه:
🌕دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۳
🌾طالع امروز متولدین #فروردین:
اگرچه شما اکنون توانایی تأثیر گذاشتن بر دیگران را دارید، به خصوص در موقعیتهای حرفهای، ولی شما باید درمورد اینکه چگونه از این توانایی استفاده کنید دقت کافی داشته باشید. شما کمکی غیر منتظره از همکارانتان دریافت میکنید که این کمک شما را به فکر فرو میبرد. برای اینکه نتیجه بهتری بگیرید از موقعیتی که در آن هستید عقبنشینی نکنید، فقط نسبت به آن چیزی که واقعاً احساس میکنید خونسردتر باشید.
🌾طالع امروز متولدین #اردیبهشت:
افکار عالی و آرمانیتان امروز ممکن است که مورد آزمایش قرار گیرند. اگر بخواهید با دیگران درگیر شوید، فکر نکنید که هیچ کاری را درست انجام ندادهاید. این ممکن است به خاطر این باشد که شما تصمیماتتان را فقط و فقط براساس ارزشهای خودتان میگیرید و کاری به این ندارید که در جهان واقعی چه خبر است. نیازی به این نیست که بخواهید باورهایتان را تغییر دهید. فقط روشتان را برای رسیدن به اهداف تان تغییر دهید.
🌾طالع امروز متولدین #خرداد:
شما در آستانه عصبانی شدن هستید، چراکه نمیتوانید در برابر تغییراتی که به وجود آمده بیش از اندازه جدی باشید. دیگران سعی میکنند دلیل اینکه باید انسان کامل و ظیفه شناسی باشید را به شما بگویند، اما شما فقط به فکر تفریح کردن هستید! اکنون زمان خوبی برای مهمانی رفتن نیست، اما حمایت و هم صحبتی با دوستانتان بهتان کمک میکند این شرایط سخت را با موفقیت پشت سر بگذارید.
🍀طالع امروز متولدین #تیر:
قدرت مثبت اندیشی میتواند امروز تاثیر مستقیمی روی دارایی شما داشته باشد. متاسفانه، پول ضرورتا بوسیله خوب اندیشیدن و براحتی بدست نمیآید. اما شما میتوانید بوسیله نگاه کردن به درون خود و پیدا کردن یک مانع احساسی که قبلا باعث شده بود عقب بمانید کار مفیدی بکنید. خوشبختانه، بوسیله بالا بردن اعتماد بنفس، شما همچنین میتوانید هر چه بیشتر استعدادهای نهانی خود را کشف کنید.
🍀طالع امروز متولدین #مرداد:
شما امروز کاملاً رویاهای خود را جدی گرفتهاید و از افراد دیگر هم انتظار دارید همین کار را بکنند. اما شاید با عکس العملهای خیلی به موقع و سریع عمل نکنید، چراکه اعتقاد دارید فرصتی برای جبران کردن چیزهای که از دست دادهاید دارید. به جای اینکه از گفتگوهای احساسی و پرمعنی چشم پوشی کنید، با ایجاد کردن یک تصویر ذهنی جذاب به سویشان جذب شوید. فقط یادتان باشد این گفتگوها واقعی است!
🍀طالع امروز متولدین #شهریور:
شما شروع کردهاید تغییراتی که همیشه آرزویش را داشتید در زندگی تان اجرا کنید، اما در این مرحله شک و دودلی خیلی زیادی وجودتان را را فرا گرفته است. این عدم اطمینان امری طبیعی است و تا چند روز آینده از شدتش کاسته میشود. در مواقع بیکاری به جای تمرکز کردن روی چیزهایی که نمیخواهید به چیزهایی که میخواهید فکر کنید. قدرت نگرشها و تفکرات مثبت مطمئناً بیشتر از نه گفتن است.
🍃🍃🍃🌸🍃
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 برای ناهار چکار کردی؟ بوی آبگوشتت که کل محله رو برداشته_والا جونم برات بگه که آبگوشت گذاشت
🍃🍃🍃🌸🍃
بله خانم الانمیارم..دو هفته از برگشت امیر خسرو به خونه گذشته بود دیگه خوب شده بود ..تنها چیزی که این وسط باعث نگرانیم بود مسئله جدایی من از بهادر بود .....من میخواستم یه زندگی اروم داشته باشم اما زندگیم با بهادر چیزی جز درد و زجر نبود .......
ماه ها و شاید نزدیک یک سال از رفتنم از عمارت گذشته بود با کلثوم روزگار میگذروندیم من به شدت پیگیر جدایی از امیر بهادر بودم بعضی روزا انقدر میرفتم و میومدم که از پا میفتادم اما من باید اون کار رو انجام میدادم با پرس و جو و کمک امیرخسرو و ماهها دوندگی تونستم کسی رو پیدا کنم برای امر جدایی کمکم کنه اونجا تهران بود و دارای امکانات زیاد ... چیزی که توی روستای ما که هیچ توی شهرمون هم وجود نداشت بلاخره تونستم بعد از ماهها رفتنو و اومدن و دوندگی گیر و دار ط.لاقمو بگیرم از سختیاش نمیتونم حرفی بزنم .اون زمان طل.اق گرفتن انگار سختترین کار دنیا بود و اصلا مرسوم نبود .
خیلی طول کشید خیلی اما شد .....بعد از اون انگار تازه زندگیم شروع شده بود و داشت بهم لبخند میزد انگار بار بزرگی از روی دوشم برداشته شده بود .خودمو از قید امیر بهادر رها میدیدم حالا دیگه همسر اون نبودم اما امیر خسرو کسی بود که تو این مدت که نزدیک یکسال بود نگاه بدی به من نداشت .و همین باعث شد دلم قرص بشه که با یه مرد واقعي طرفم......منتظر موندم تا از نظر شرعی عده ام بگذره. دیگه از خدا چی میخواستم زندگی تازه برام شروع شده بود و بهم لبخند میزد ...
کلثوم برامون مادری میکرد .
مهم تر از همه ی دنیا با ارزش ترین دارایی من بود و من قسم خورده بودم که با جون و تمام توانم از این دارایی محافظت کنم و قدرش رو بدونم..
روز ها از پس هم میگذشتن و عده م تموم شد .تا اینکه امیرخسرو ازم خواستگاری کرد از خوشحالی روی پا بند نبودم ما با حضور کلثوم قرارعقد و عروسی رو گذاشتیم و برای اینکه زودتر کارها رو انجام بدیم و به هم برسیم و محرم بشیم رفتیم محضر و ص.یغه محرمیتمون خونده شد. تا سر فرصت جشن عقد و عروسیمونو همزمان برگزار کنیم و همون روز عقدمون رو ثبت کنیم حالا من زن شرعی امیر خسرو بودم از خوشحالی رو پام بند نبودم دیگه از خدا چیزی نمیخواستم اون روزا ته ته خوشبختی بود برام دل تو دلمون نبود بعد محرمیت یه روز امیرخسرو گفت باید برای خرید بریم داخل شهر، معمولی ترین لباسم رو پوشیدم و چادرم رو سر کردمو...
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊