eitaa logo
🕊چکاوک
7.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
3 فایل
استفاده از پست ها برای تولید محتوا کانالها جایز نیست ولی استفاده خصوصی نوش جانتان🥰 💥من اینجام 👇(تنها آیدی جهت رزرو تبلیغات) https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
به خودت بابت تحمل سختی‌های این دنیا، افتخار کن!  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 تو را چون جان خود میدانمت😍❤️‍🔥💞🍃✨  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
"بـــرای مــن" تو قشنگ ترین انسان این دنیایی💜🔒🫀  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
قلابت را بدون طعمه بنداز!!! اینجا ماهی های زیادی هستن که از زندگی سیرن...  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
تو زندگیتون کسی و انقد دوست نداشته باشین که در عین بی گناهی ازش معذرت بخواین🥀  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
یه‌ چیزی‌ بگم‌ دلت‌ آروم‌ بشه: اون‌‌ چیزی‌ که‌ خدا برات‌ کنار گذاشته سهم‌‌ هیچ‌ کس دیگه‌ای‌ نمیشه... پس‌ آروم‌ باش...🌻 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیات ۶٠ تا ۶٣ سوره مبارکه نساء. 🔎 جستجوی سوره: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیات ٢٣ و ٢۴ سوره مبارکه سجده. 🔎 جستجوی قاری: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍂🍂🍂🍂🌼🌼🌼🍂🍂🌼 زندگی ...
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🌸🍃 مامان با عصبانیت گفت اسم این پسره رو دیگه اینجا نیارید با عصبانیت رو کرد به بابا و گفت خیل
🍃🍃🍃🌸🍃 مامان با خوشحالی گفت آره من که خیلی پسندیدم انشالله پسرشونم خوب باشه . البته سهراب میگه رفته پرس و جو کرده گفتن پسر سر به راهیه . مامان و عمه صحبت کردن و مامان ماجرای اسماعیل و بابا رو گفت ، عمه گفت اصلا خوبیت نداره وقتی به اینا قول دادیم یه خواستگار دیگه بیاد خونه ، سرگرم حرف بودیم که در خونه رو زدن و خانم جان و بابا اومدن داخل خانم جان گفت خوشت باشه شکر خانم عروسش کردی دیگه؟ بابا گفت مگه صاحاب نداره که عروسش کنه ، بعدشم رو کرد به من و گفت واسه فردا اسماعیل و خواهرش میان خونه خانم جانت خواستگاری . یه نگاه به قیافه ناراحت مامان انداختم و گفتم من نمیام بابا گفت مگه تو سرخودی ؟ غلط کردی که نمیای من ابرو دارم با ناراحتی به بابا نگاه انداختم و میخواستم چیزی بگم که مامان صدام زد و گفت تو برو تو اتاقت . صدای بلند مامان میومد که می‌گفت اگر فکر کردی از خوشبختی خودم گذشتم از خوشبختی بچه هامم می‌گذرم اشتباه کردی ، دوتا بچه داری برو اونا رو خوشبخت کن دست از سر بچه های من بردار با این کاری که تو انجام میدی آخرش سهراب یه بلایی سرت میاره نادر ، خانم جان گفت وقتی به بچه میگی بابات میخواد بدبختت کنه معلومه که یه بلایی سرش میاره چیکار به بچه ها داری ؟ مامان طوری داد زد که حس کردم ستونای خونه داره میلرزه داد میزد و من پشت در اشک میریختم ، یادم نمیاد تو این سالها از مامان دیده باشم که داد زده باشه . با صدای بلند گفت من پای خوشبختی بچه هام وایستادم، شده به قیمت جون خودم شده به قسمت جون پسرت عمه جان ولی نمی‌ذارم که خوشبخت نشن . صداشو آورد پایین تر و گفت نادر چرا نمی‌خوای قبول کنی که فاتحه خوندی به زندگیت؟ دوتا پسر داری که سهراب من عارش میاد اسم برادر روشون بزاره ، از سهراب من کوچیک ترن ولی خلافی نبوده که نکرده باشن کم مونده چند روز دیگه آدم بکشن برات ، تو اگر خیلی مردی برو بچه هاتو از کف خیابون جمع کن بعدشم گفت برو بیرون دیگه هم تو خونه من نیا ، بچه هاتم خواستی ببینی زنگ بزن بیان خونت حق نداری اینجا بیای . بابا گفت واسه ازدواج اون دختره اجازه باباش لازم نیست مگه؟ مامان گفت اون دختره با ارث پدری من بزرگ شده ،قد کشیده . چند بار لقمه گذاشتی دهنش که حالا میخوای اجازه بدی واسه ازدواجش ؟ بابا خندید و گفت اینا رو برو به اونی که دخترتو میخواد عقد کنه بگو ، خانم جان گفت همینه که میگن زن ناقص العقله دیگه واسه همین کاراس عمه ثریا گفت یکم حیا کنید ، بچه های کدوممون مثل سهراب شدن؟ تو این سن و سال مثل سهراب مرد شدن؟ بچه های ما هم مادر داشتن هم پدر ، نادر میخوای چیو ثابت کنی؟  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊**
 ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
هرکی از زندگی من حذف شده قیچی و خودش دستم داده..  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊