فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیات ٢٣ و ٢۴ سوره مبارکه سجده.
🔎 جستجوی قاری: #عبدالرحمنمسعد
#مصحفعربی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🌸🍃 مامان با عصبانیت گفت اسم این پسره رو دیگه اینجا نیارید با عصبانیت رو کرد به بابا و گفت خیل
🍃🍃🍃🌸🍃
مامان با خوشحالی گفت آره من که خیلی پسندیدم انشالله پسرشونم خوب باشه .
البته سهراب میگه رفته پرس و جو کرده گفتن پسر سر به راهیه .
مامان و عمه صحبت کردن و مامان ماجرای اسماعیل و بابا رو گفت ، عمه گفت اصلا خوبیت نداره وقتی به اینا قول دادیم یه خواستگار دیگه بیاد خونه ، سرگرم حرف بودیم که در خونه رو زدن و خانم جان و بابا اومدن داخل
خانم جان گفت خوشت باشه شکر خانم عروسش کردی دیگه؟
بابا گفت مگه صاحاب نداره که عروسش کنه ، بعدشم رو کرد به من و گفت واسه فردا اسماعیل و خواهرش میان خونه خانم جانت خواستگاری .
یه نگاه به قیافه ناراحت مامان انداختم و گفتم من نمیام
بابا گفت مگه تو سرخودی ؟ غلط کردی که نمیای من ابرو دارم با ناراحتی به بابا نگاه انداختم و میخواستم چیزی بگم که مامان صدام زد و گفت تو برو تو اتاقت .
صدای بلند مامان میومد که میگفت اگر فکر کردی از خوشبختی خودم گذشتم از خوشبختی بچه هامم میگذرم اشتباه کردی ، دوتا بچه داری برو اونا رو خوشبخت کن دست از سر بچه های من بردار با این کاری که تو انجام میدی آخرش سهراب یه بلایی سرت میاره نادر ، خانم جان گفت وقتی به بچه میگی بابات میخواد بدبختت کنه معلومه که یه بلایی سرش میاره چیکار به بچه ها داری ؟
مامان طوری داد زد که حس کردم ستونای خونه داره میلرزه داد میزد و من پشت در اشک میریختم ، یادم نمیاد تو این سالها از مامان دیده باشم که داد زده باشه .
با صدای بلند گفت من پای خوشبختی بچه هام وایستادم، شده به قیمت جون خودم شده به قسمت جون پسرت عمه جان ولی نمیذارم که خوشبخت نشن . صداشو آورد پایین تر و گفت نادر چرا نمیخوای قبول کنی که فاتحه خوندی به زندگیت؟ دوتا پسر داری که سهراب من عارش میاد اسم برادر روشون بزاره ، از سهراب من کوچیک ترن ولی خلافی نبوده که نکرده باشن کم مونده چند روز دیگه آدم بکشن برات ، تو اگر خیلی مردی برو بچه هاتو از کف خیابون جمع کن بعدشم گفت برو بیرون دیگه هم تو خونه من نیا ، بچه هاتم خواستی ببینی زنگ بزن بیان خونت حق نداری اینجا بیای .
بابا گفت واسه ازدواج اون دختره اجازه باباش لازم نیست مگه؟ مامان گفت اون دختره با ارث پدری من بزرگ شده ،قد کشیده . چند بار لقمه گذاشتی دهنش که حالا میخوای اجازه بدی واسه ازدواجش ؟ بابا خندید و گفت اینا رو برو به اونی که دخترتو میخواد عقد کنه بگو ، خانم جان گفت همینه که میگن زن ناقص العقله دیگه واسه همین کاراس
عمه ثریا گفت یکم حیا کنید ، بچه های کدوممون مثل سهراب شدن؟ تو این سن و سال مثل سهراب مرد شدن؟
بچه های ما هم مادر داشتن هم پدر ، نادر میخوای چیو ثابت کنی؟
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊**
ترس از عشق،
ترس از زندگی است و
آنان که از عشق دوری میکنند
مردگانی بیش نیستند..
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصرار کردن همیشه همه و چی خراب میکنه...
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
گنبد علویان همدان در دوره قاجار
بر اساس شناسنامه فنی بنا، این گنبد یکی از یادمانهای متعلق به اواخر دوره سلجوقیان در قرن ششم هجری است که توسط خاندان علویان ابتدا به عنوان مسجد احداث شده بودهاست. در دورههای بعد با ایجاد سردابی در زیر زمین به مقبره آن خاندان تبدیل گردیدهاست. خاقانی به کنایه از آن به عنوان گنبد سبز یاد نمودهاست و فرهنگ عامیانه مردم استان همدان نیز بر این امر دلالت دارد.
🌕 @donyaye_ajayeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو باید سهم من باشی
اگر معیار دل باشد...💚
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊