eitaa logo
دورهمی2💞
1هزار دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
5.9هزار ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 «وَ أنتَ حلٌ بِهذا البَلد» وَ أشارَت اِلی قلبِها. «و تو در این شهر سکنا گرفته‌ای» و به قلبش اشاره کرد. 💞🍃@lovely_lifee💞
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 درماندگی یعنی تو اینجایی، من هم همین جایم ولی دورم تو اختیار زندگی داری، من زندگی را سخت مجبورم - علیرضا آذر 💞🍃@lovely_lifee💞
✅العبد محمدتقی بهجت: 🔹هنگامی که حضرت سیدالشهدا (علیه‌السلام) از اسب بر روی زمین افتاد و لشکر اعداء به خیام حرم هجوم بردند، با زانو مقداری به‌سوی خیمه رفت و جمعیت را به نبرد با خود دعوت کرد و فرمود: 🔻اى دنباله‌روان آل ابی‌سفیان، اگر دین ندارید و از قیامت نمی‌ترسید، آزاده باشید و اگر عرب هستید،‌ همان‌طور که چنین می‌پندارید، به نژادهای خود بازگردید. من با شما مى‌جنگم و شما با من و بر زنان گناهى نیست. 📚رحمت واسعه،ص109
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 تو شبیه سیبی و بِه شبیه ریحانی و نعنا شبیه لبخند و روشنی توشبیه به همه خوبی هایی! محبوب من محبوب من محبوب من... - محمدصالح علاء 💞🍃@lovely_lifee💞
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 في لحظة الخلاف مع من تُحب لا يوجد أجدى من الصمت فإنك أن تكلمتَ إما أن تَجرحَ أو تُجرح وكلاهما مُر. در لحظه اختلاف با کسی که دوستش داری هیچ چیز بهتر از سکوت نیست اگر حرف بزنی یا صدمه می خوری یا زخمی می شوی و هر دو تلخ هستند. 💞🍃@lovely_lifee💞
📚 🌟عنوان:در کربلا چه گذشت🌟 ✍به قلم:شیخ عباس قمی 🖨ناشر:انتشارات کتاب جمکران 📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹 کتاب در کربلا چه گذشت در ۵ بخش نوشته شده است: 📓باب اول: در مناقب امام حسین (ع) و ثواب گریستن بر آن حضرت، 🖋باب دوم:وقایع پس از بیعت مردم با یزیدبن معاویه 📓باب سوم:در وقایع پس از شهادت 🖋باب چهارم:پس از شهادت حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین (ع) 📓باب پنجم:در ذکر فرزندان امام حسین (ع) و زوجات آن حضرت 🖋خاتمه:درشرح حال توّابین وخروج مختار واقعهٔ کربلا جنگی بود که در تاریخ ۱۰ محرم سال ۶۱ هجری قمری (برابر با۱۳ اکتبر ۶۸۰ میلادی) اتفاق افتاد.روز نبرد به روز عاشورا معروف شده است.این جنگ میان سپاه کم‌تعداد «حسین بن علی»، نوهٔ پیامبر اسلام و سپاه اعزامی از سوی «یزید»، خلیفهٔ اموی و در نزدیکی محلی به نام «کربلا» رخ داد.دلیل «یزید بن معاویه» برای جنگ، بیعت‌نکردن حسین بن علی با او بود. در مقابل حسین بن علی حکومت و زمام‌داری یزید بن معاویه را غیرشرعی و غیرقانونی می‌دانست؛ حکومتی که برخلاف پیمان صلح «امام حسن مجتبی» و «معاویه بن ابی‌سفیان» بود و به‌شکلی مورثی به یزید رسیده بود. امام حسین (ع) حکومت اموی را ظالم و گمراه می‌دانست و برای تغییر جهت جامعهٔ اسلامی به‌سوی مسیری دیگر قیام کرد. 📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹 .🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
♥️ℒℴνℯ♥️ راست گفتند آقای ؛ میتوان قطب را جهنم کرد پای دل در میان اگر باشد 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ مثل برات میگم ؛ یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم .. 💞🍃@lovely_lifee💞
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 رقیبم گیسوانت را به دست آورد؛ غمگینم ...! که با آن مرد نعمت ها و با این مرد حسرت هاست :/ 💞🍃@lovely_lifee💞
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 رقیبم گیسوانت را به دست آورد؛ غمگینم ...! که با آن مرد نعمت ها و با این مرد حسرت هاست :/ 💞🍃@lovely_lifee💞
📃 طالع روزانه: 🌕دوشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۳ 🌾طالع امروز متولدین : در کاری شکست خورده اید، امروز بهترین زمان است که برای بار دوم آن را امتحان کنید. با انجام دوباره آن اعتماد به نفس تان نیز افزایش خواهد یافت. تنهای کاری که باید انجام دهید این است که جسارت داشته باشید و عقب نکشید. امروز در هر رابطه ای که داشته باشید، از کاری گرفته تا عاطفی، موفق خواهید بود، بنابراین روزتان را در تنهایی نگذرانید و با دیگران در تماس باشید. دوستان راه دورتان را نیز فراموش نکنید 🌾طالع امروز متولدین : چند وقت است که راه تان را گم کرده اید اما امروز تمرکز لازم را برای یافتن بهترین راه دارید. پس بدون هیچ نگرانی تصمیم بگیرید و طبق آن پیش روید. یکی از اشکالات شما این است که وقایع را تنها از زاویه دید خودتان می بینید. بهتر است که کمی دیدتان را بازتر کنید و به نگاه اطرافیان هم اهمیت دهید. مطمئنا در آن شرایط گزینه های بهتری پیش رو خواهید داشت. کدورتی که بین شما و یکی از نزدیکان تان بوجود آمده، به سادگی برطرف می شود بنابراین ذهن تان را درگیرش نکنید. 🌾طالع امروز متولدین : امروز فرصت آن را دارید که بیشتر از روزهای دیگر بدرخشید. این درخشیدن شما به ارتباط تان با دیگران بستگی دارد. بنابراین سعی کنید که ارتباطات تان را گسترش دهید و در کنار آن نظرات تان را آزادانه به زبان آورید. شریک زندگی شما نیاز به حمایت شما دارد. این حس امنیت را به او بدهید در غیر این صورت مشکلات او، رابطه عاطفی شما را نیز درگیر خواهد کرد. شاید بد نباشد که برای یک سفر دو نفره از همین حالا برنامه ریزی کنید. 🍀طالع امروز متولدین : امروز همه چی به آرامی خواهد گذشت، بنابراین می توانید سرعت خود را با کارهایتان هماهنگ کنید. اگرچه کاری که می خواهید انجام دهید انرژی زیادی می خواهد اما ارزشش را دارد که تمام وقت و انرژی تان را صرف آن کنید. مطمئنا از نتیجه که می گیرید، راضی خواهید بود. در چنین روزی، هنگام صحبت کردن با شریک زندگی تان محتاط تر باشید. شاید کلامی که شما به زبان می آورید از نظر خودتان موردی نداشته باشد اما می تواند طرف مقابل تان را برنجاند. 🍀طالع امروز متولدین : امروز خیلی نگران به نظر می آیید. البته این نگرانی شما جدید نیست و به موضوعی در گذشته باز می گردد. بهتر است که انرژی تان را به جای آنچه در گذشته رخ داده، تلف نکنید. امروز فرصت این را دارید که اتفاقات جدیدی را برای خود رقم بزنید. کارهای مفیدتر انجام دهید تا اعتماد به نفس تان افزایش یابد. دوستی در شرایط که انتظارش را ندارید به سمت تان می آید و شما را سورپرایز می کند. کمک های او را بپذیرید و سر فرصت از زحمت های او قدردانی کنید. 🍀طالع امروز متولدین : آیا از زندگی که دارید راضی هستید یا احساس می کنید که باید تغییراتی به آن بدهید؟ بد نیست که به این موضوع فکر کنید. امروز روز فوق العاده ای برای فعالیت هایی چون یوگا یا پیاده روی ست. نه تنها بدن بلکه ذهن تان نیز به ورزش و تمرکز نیاز دارد. بنابراین در انتهای روز که هوا خنک تر شد به بیرون از خانه بزنید. به زودی پولی به دست تان می رسد که بسیاری از نگرانی هایتان را حل خواهد کرد. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
دورهمی2💞
#آرامش -هیچکس به جز پدر و مادر من,ریحان و رضا و دایه از جنسیت و زنده بودن اون بچه خبر نداشتن. حتی
-اون رذل,اون حیوون حرومزاده,به یکی از افرادش دستور داد که چلوی چشمای ما جلوی چشمای پدرم که نعره میزد‌ التماس می کرد و مادرم که جیغ و فریاد می کرد.به النای سیزده ساله جلوی چشم پدر و مادرش و منی که مثل مرده ها نشسته بودم,ت...جاوز کنه. النا جیغ میکشید صدای پاره شدن لباسش,صدای ناله های از سر التماسش, صدای فریاد ناشی از درد و تمنا برای کمکش من رو نابود کرد. وقتی جلوی چشمت به عزیزترین کست تج......اوز بشه و تو نتونی قدمی برداری یعنی مرگ. یعنی بدبختی و من این بدبختی رو با پوست و استخون حس کردم. اون حیوون درست بعد از اینکه جلوی چشم ما و چندین چشمی که خیره نگاه می کردن و همایونی که قهقه میزد از النا جدا شد و مقابل چشمامون,النایی رو که نفسی برای کشیدن نداشت رو خفه کرد. به همین راحتی, به همین راحتی نفس های خواهرم رو حبس کرد و من با چشم های خودم دیدم که خواهرم دست و پا می زنه و بعد آروم گرفت. آب دهانم رو بلعیدم و مزه خون رو احساس می کردم,بوی آتیش و صدای زجه و مویه ها مثل یک ناقوس درون مغزم تکرار میشد. حتی نذاشتم کلامی حرف بزنه چشماش وحشت زده و با هق هق به من نگاه میکرد و من باز ادامه دادم: -النا مُرد اونم جلوی چشم ما,همایون بعد به سراغ مادرم رفت,من حتی توانایی این که بخوام فریاد بزنم رو هم نداشتم,مادرم که برای برادرم حامله بود رو از روی میز صندلی بلند کرد و به هفت نفر از اون حیوون ها دستور داد اونقدر کنکش بزنن تا هم خودش و هم بچه اش بمیرن. هفت قلچماق با جون مادرم افتاده و با ضربه های سختی به شکمش لگد می زدن. مادرم توی خون غلط می خورد ولی برای اینکه پدرم رو که زار زار گریه می کرد رو بدتر نکنه هیچ حرفی به لب نیاورد. مادرم فقط لب فرو بسته بود و اظهار درد نمی کرد و عاقبت اونقدر کتک خورد که استخون هاش شکست و بعد با چند گلوله کارش رو تموم کردن. وقتی مامانم رو از دست دادم,وقتی چشم های بازش رو روی خودم دیدم انگار تازه شدت ضربه رو درک کردم,نعره زدم. داد و فریاد می کردم و با تموم وجودم اسمش رو صدا می زدم اونقدر دست و پا زدم که یکی از اون ها برای خفه کردنم یه گلوله به پام زد و منو به زمین انداخت. وقتی ریختن سرم و شروع به کتک کاری کردن. من زئوس و یک جورایی فرد قدرتمندی یاد می شدم. پدرم واقعا مرده بود و فقط با چشم هایی که مثل ابر بهار می بارید نگاهم می کرد,جلوی چشمم پدرم رو به باد کتک گرفته بودن. جفتمون در حال مردن بودیم که یکی خبر داد بهشون تیم امینت داره نزدیک میشه. همایون بدون لحظه ای تردید رفت و اما آدم هاش خونه رو به آتیش کشیدن. درست آخرین لحظه., وقتی یکی از آدم ها خم شد تا بطری بنزین رو بندازه,اسلحه اش جلوی من روی زمین افتاد. درست قبل از اینکه بخواد روی پدرم بنزین بریزه با تموم قدرتی که برام باقی مونده بود به مغزش شلیک کردم. فقط دوازده سالم بود که یک نفر رو کشتم و بعد افنادم. از شدت کتک و دردی که داشتم نمی تونستم چشم باز کنم اما کاملا بوی سوختن جسد رو حس می کردم. وسط آتیش بودیم و من حتیع قدرت بلند شدنم نداشتم. فکر می کردم دارم میمیرم و چشمام رو بستم,پدرم توی آتيش بود و بوی سوختن جنازه اش به دماغم میخورد. دقیقا آخرين لحظات بود که پدربزرگم سر رسید و من رو از دل آتیش بیرون کشید و با خودش برد. تک تک اعضای خونواده ام سلاخی شده و ذوب شده بودن و فقط من از اون جهنم زنده بیرون آومدم. هق هق نمیکردزار میزد. چشماش سرخ و گلوله گلوله اشک میریخت. دست روی دهانش گذاشت و با نفس تنگی گفت: _بسه..بسه.. نزدیکم شد,دست دراز کرد که در آغ....وشم بکشه که با غضب پسش زده و با جدی ترین حالت ممکن گفتم: -جلو نیا گفتم,باید تموم بشه. زار زد: -تورو خدا اینجوری نکن. از خودم میترسیدم ،،میترسیدم که ناخواسته بلایی سرش بیارم. عقب رفته و با رنج گفتم: -از اون جهنم فقط من سالم موندم. بلایی که سر خانواده ام اومد شد تیتر خبرها. مافیا یه رتبه قدرتمند توی ایتالیاست و پدر من یکی از مردای سیاسی به حساب می آومد. یک ترور اعلام شد و هیچکس نفهمید چه کسی پشت پرده بوده. همه جای دنیا مورد بحث قرار گرفتیم. همه فکر می کردن من کشته شدم و فقط و فقط پدربزرگم از وجودم باخبر بود. هویتم مخفی بود.سه ماه تمام حرفی نداشتم. مثل یک جنون زده به یک نقطه خیره می شدم و در آخر همه چیز رو می شکستم. یک سال بعد,تو سالگرد مراسم خانواده ام,تصمیم رو گرفته بودم. پدربزرگم همه چیز رو برام تعریف کرد اما اون هم از دختر بودن گمشده همایون خبر نداشت و از طرفی نمی دونست اون بچه دست کیه چون پدر و مادرم سخنی نگفته بودن. انتقام می خواستم. پدر بزرگم ابتدا قبول نمیکرد اما بعد پذیرفت. ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🍂🍃