eitaa logo
دورهمی2💞
1.1هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
6هزار ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ ۖ وَإِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ﴿۱۷﴾ 🔸 و اگر از خدا به تو ضرری رسد هیچ کس جز خدا نتواند تو را از آن ضرر برهاند، و اگر از او به تو خیری رسد (هیچ کس تو را از آن منع نتواند کرد) که او بر هر چیز تواناست. 🔅 وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۚ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ ﴿۱۸﴾ 🔸 بگو: خداست که کمال اقتدار و توانایی را بر بندگان دارد و اوست که درستکار و آگاه است. 💭 سوره: انعام 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ ۚ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ ﴿۴۴﴾ 🔸 پس به زودی گفتارم را (هنگام پاداش عمل) متذکر می‌شوید و من کار خود به خدا وامی‌گذارم، که او کاملا بر احوال بندگان بیناست. 💭 سوره: غافر 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
دورهمی2💞
#آرامش توسط نفوذش,به مکزیک فرستاده شدم. زیر نظر سه نفر از روسای کارئل ها آموزش دیدم. روسایی که جز
-کسی که در به در دنبالش میگشتی,کسی که برای کشتنش برنامه ها داشتی,الان دقیقا مقابل چشمته جگوار. بدون هیچ مانعی,بدون هیچ سلاحی و بدون هیچ قصد فراری. فقط دو قدم,دو قدم بردار و بعد هر کاری که برای آروم شدن احتیاج داری رو انجام بده. من دردت نیستم مگه؟خیله خب,خودتو خلاص کن. قدم اول رو من برداشته و چشم های مرگبارش تیره شد اما...قدم دوم رو اون برداشت. فاصله به صفر رسید‌ سینه به سینه و نفس در نفس هم قرار گرفتیم. از خونی که توی رگهام بود حالم بهم میخورد. از عذاب و مشقتی که تحمل میکرد میخواستم زار بزنم. حق ما این نبود...حق والدینمون هم این نبود. دستاش,دست هایی که روی تنم طواف کرده و من رو به اوج کشیده بود رو بلند کرد و روی گردنم گذاشت. تکونی نخوردم اما خیره شدم توی زمستون چشماش که لب زد: -میخوای آروم بگیرم؟ حامی آروم شدن؟ من بیست سال بودم که زجر میکشیدم اما بالاخره افیونی پیدا شده بود تا دردهای کشنده مغزم رو تسکین بده و اون,خود درد بود. این دختردرد و درمان من بود. پارادوکس من بود. این دختر حتی هیولای درون من رو اهلی کرده بود. من رام شده دستش بودم و هیچ وقت,هیچ وقت نمیتونستم بهش آسیبی بزنم چون اون آرامش من بود. گلوش رو فشاری دادم و آرامش‌,از شدت بغض لباش لرزید و بارون چشماش مغزم رو داغون میکرد. با انگشت شستم,قطره اشکش رو پاک کردم و گفتم: -بیست سال دارم درد میکشم و به خودم قول دادم بالاخره یک روز انتقامم رو میگیرم. بیست سال به انتقام گرفتن فکر میکنم و بیست سال برای کشتن نقشه میکشم,شدت دردی که میکشم رو هیچ وقت نمیتونی درک کنی و نمی ذارمم درکش کنی. اشک میریخت و من چونه اش رو بین دستم گرفتم و با حرص گفتم: -درد و درمان منی و من یه مریض بدخیم. انتقامم هميشه پا برجاست و تا ته این قصه رو میرم ولی هیچ چیز قوی تر از جنون و مالکیتی که بهت دارم نیست، درد کشنده مغزمی اما هیچ وقت خلاصت نمیکنم تو حق منی, آرامش مغزمی,پس آرومم کن. اشک و لبخندش یکی شد,دست دور گردنم انداخت و بعد.... ضربان قلبم به هزار رسید و هاش,مرهم شد و درد سوزانم رو بیرون کشید. همچنان بود که خیسی اشک رو حس کردم و بعد لب زد: -هیچ وقت,این حسی که من داشتمو هیچ زنی درک نمیکنه,چون حامی رو کنار خودش نداره. امنیت و عشقی که من پیش تو دارم رو با هزار تا دوست دارم توی دنیا عوض نمیکنم. تو صاحب قلب و روح منی حامی و من قسم میخورم نیلوفرت بشم و تموم تن زخمیت رو آروم کنم. سر روی سینه ام قرار داده و در غروب صحرا زهر کشنده از بدنم بیرون کشیده شد. آرامش از شيشه به ستاره هایی که چشمک میزدن نگاه میکردم. چقدر آسمون از اینجا زیباتر بود. زیر چشمی نگاهی به حامی کردم که متوجه شدم دنده رو جابجا میکنه.وقتی به کلبه مشتی رسیدیم,شب شده بود و مسیح ماشین رو جلوی کلبه پارک کرده بود. سزار و طلا رو به مشتی سپرده و با خداحافظی گرمی از خودش و دخترش,بالاخره جدا شدیم. جاده خاکی بود و باعث میشد تکون های کوتاهی بخوریم. دقیقا نمیدونستم چی شده,اما حامی به شدت کلافه بود. حرکت تند دست ها و نفس های کشدارش واین سکوتش,کمی نگران کننده بود., بعد از تعریف گذشته,حس میکردم وارد یک دژ محکم شده و ورود همه رو ممنوع کرده. کاملا مشخص بود دور خودش یه دیوار کشیده. حامی آدم‌ حرف زدن نبود,‌هميشه سکوت میکرد و با چشم های زمستونیش نگاهت میکرد. باید چی کار میکردم؟ سرفه مصلحتی کرده و با ذوق گفتم: -ستاره ها رو ببین چقدر خوشگلن. نگاهمم نکرد فقط سری تکون داد. خودم رو تکونی دادم,دست روی بازوش قرار دادم و گفتم: -خیلی دوست دارم بدونم جایی هست که تو دوست داشته باشی؟مثلا باهم بریم اونجا. هوم؟ جایی هست که خیلی ازش خوشت بیاد؟ نفس بلندی کشید و با یه حال عجیبی گفت: -اره,ت.... که توش منو تو باشیم با تمام مخلفاتش رو دوست دارم. نفسم برید...لعنتی! خواستم حرفی بزنم و برای این پاسخ نفس برش چیزی بگم,که ماشین خرخری کرد و بعد در کمال تعجب از حرکت ایستاد. بی خیال حرفم شده و به ماشین چشم دوختم. حامی اخم غلیظی کرد و با زمزمه کوتاهی مشغول روشن کردنش شد,اما ماشین خرخر کرد و روشن نشد. حامی عصبانی دوباره استارت زد اما ماشین فقط صداهای ناهنجاری خارج کرد و در آخر خفه شد. پریشون حال,نفس های بلندی کشید و با گفتن "لعنتی"ای ضربه ای به فرمون زد و به سرعت پیاده شد. قدم هاش تند و عصبی به نظر میرسید. مقابل ماشین قرار گرفت,پشت به من و دست هاش رو داخل جیبش قرار داد و دیدم که نفس های عمیق میکشه. خاموش شدن ماشین مهم نبود مهم این حال حامی بود... چه جوری باید آرومش میکردم؟ برای آروم تر شدنم,سه تا نفس عمیق کشیدم و بعد دستگیره رو کشیدم و از ماشین پیاده شدم. ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🌸🍃
📚 🌟عنوان:پادشاهان پیاده🌟 ✍به قلم:بهزاددانشگر 🖨ناشر:انتشارات عهدمانا 📜محتوا:اربعین 👨‍👩‍👧‍👦رده سنی:نوجوان،بزرگسال 📓📓📜📓📓📜📓📓📜📓📓 🌟بسیار عالی و تاثیر گزار در هوای پیاده روی اربعین😍😍😍 شما را درگیر تفکر و عواطف خواهد کرد🌟 نویسندگان کتاب، در سفر زیارت اربعین سراغ زائران امام حسین(ع) رفته‌اند و حرف‌ها و خاطرات‌شان از این زیارت پرشکوه و نحوه پیوند خوردن‌شان با اباعبدالله(ع) را پرس‌وجو کرده‌اند. همه اقشار را می‌توان در این کتاب دید و خواند: ایرانی، عراقی، اروپایی، مسلمان، غیرمسلمان، شیعه یا سنی، زن و مرد و کوچک و بزرگ حتی موکب‌دارها، پلیس، نویسنده، روزنامه‌نگار، عکاس، مجری، پزشک. این کتاب داستان دلدادگی این آدمهاست به اباعبدالله(ع). داستان‌های بسیار جذاب و خواندنی از کشش کربلا و پویش جاده‌ی نجف تا کربلا و پاهای تاول‌زده و دل‌های لک زده برای رسیدن به نینوا. 📓📓📜📓📓📜📓📓📜📓📓 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
♥️ℒℴνℯ♥️ پارتی فقط خدا😍 اگه رو خودت و دیگران حساب کنی، باختی، فقط رو ایمانت کار کن و معجزه رو تو زندگیت ببین 💞🍃@lovely_lifee💞
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 آدمهای زیادی هستند که منتظر روزهای خوش هستند. اما غافل از اینکه قانون طبیعت، برعکس است. این روزهای خوش است که منتظر ماست چون ما خالق آن هستیم 💞🍃@lovely_lifee💞
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 آرام باش آنجا که دیگر راهی نیست خدا راه می گشاید ... 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ ✍دکتر انوشه... آدم کسی رو که ؛ بیشتر از همه دوست داره زودتر از دستش ناراحت میشه. این حساسیت از دوستداشتن زیاده. پس ترکش نکن...درکش کن! 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ هیچ وقت کلید خوشحالی خودت رو تو جیب کسی قرار نده به خودت متکی باش💞💞 💞🍃@lovely_lifee💞
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 💞خدایا دلگرم بودن به تو اینقدر خوب است که هر ناامیدی را امید وار میکند 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ ای تنها داشته ی زندگی ام دیوانه ی شما شده ام، فکر کنم در این دنیا مفید ترین کارم دیوانه ی شما شدن، بوده است..... 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ چه خبر آینه جان؟ هیچ خبر...! غمگینم؛ یک نفر آدمم و چند نفر غمگینم :/ 💞🍃@lovely_lifee💞