eitaa logo
دورهمی2💞
1.1هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
6.7هزار ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ℒℴνℯ♥️ ازدواج یک درس دائمی و بزرگ از خودخواه نبودن است. و ما یا اجازه می‌دهیم که این تجربه ما را بهتر کند و یا تلخ‌تر می‌شویم. اینکه کسی را بر خودمان مقدم کنیم کار سختی است چون ذات ما طوری است که خودمان را به همه چیز و همه کس مقدم بدانیم. هربار که به خودمان جواب مثبت می‌دهیم، به ازدواجمان جواب منفی داده‌ایم زیرا ازدواج مرد درمقابل زن نیست، ما درمقابل من است. 💞🍃@lovely_lifee💞
۸ مرداد ۱۴۰۳
♥️ℒℴνℯ♥️ این حقیقت دارد که زوج‌ها به طور متوسط فقط چند دقیقه در روز با هم ارتباط کلامی باکیفیت دارند. هرج‌و‌مرج زندگی خیلی راحت شما را درگیر خود می‌کند و باعث می‌شود نتوانید با همسرتان صحبت کنید. اما زندگی بدون ارتباط کلامی زندگی موفقی نخواهد بود. سعی کنید برای حرف زدن با همدیگر وقت بگذارید 💞🍃@lovely_lifee💞
۸ مرداد ۱۴۰۳
♥️ℒℴνℯ♥️ وقتی انقدر روی خودت کار میکنی انعکاسش رو کاملا در جهان بیرونت میبینی وقتی روی خودت کار میکنی تبدیل به آدمی میشی که هیچ احدی حاضر نیست تو رو رها کنه و سراغ دیگری بره چون تو یک چیزی هستی که مثل نداری یا به راحتی مثل تو پیدا نمیشه درست مثل الماس! 💞🍃@lovely_lifee💞
۸ مرداد ۱۴۰۳
♥️ℒℴνℯ♥️ رابطه عاطفی با این افراد ممنوع 🚫 ۱- کسی که اخیرا(کمتر از ۶ ماه) از یک رابطه بیرون اومده ۲- کسی که هنوزم توی تک تک حرفاش ازعشق سابقش میگه. ۳- کسی که تو تصمیم گیری به شدت عجول و بی منطقه ۴- کسی که حرفاش با کاراش یکی نیستن ۵- کسی که همیشه توی سردرگمی و دوراهی قرارت میده. 💞🍃@lovely_lifee💞
۸ مرداد ۱۴۰۳
♥️ℒℴνℯ♥️ بهش "امنیت" بده راحت حرف بزنه بهش "امنیت" بده بلند بخنده بهش "امنیت" بده بلند گریه کنه بهش "امنیت" بده گاهی تنها باشه بهش "امنیت" بده خودش باشه باور کنید "امنیت" و "احترام" دستِ کمی از "عشق" نداره! 💞🍃@lovely_lifee💞
۸ مرداد ۱۴۰۳
♥️ℒℴνℯ♥️ در روابطمون خط قرمز داشته باشیم و نه اجازه بدیم کسی خط قرمزمون رو‌ رد کنه نه خط قرمز کسی رو‌ رد کنیم 💞🍃@lovely_lifee💞
۸ مرداد ۱۴۰۳
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 خودتان باشید و همسرتان را همانطور که هست بپذیرید 👫یک ارتباط خوب با پذیرش و قبول شرایط ایجاد می شود. همسرتان را وادار نکنید که آدم دیگری شود تا دوستش بدارید زیرا او نخواهد توانست. این خود باعث پیدایش مشکلات جدید خواهد شد.   💞🍃@lovely_lifee💞
۸ مرداد ۱۴۰۳
♥️ℒℴνℯ♥️ اگه میخواید بدونید کی، کی رو بیشتر دوست داره باید بگم بهتون که علم روانشناسی میگه که تو رابطه معمولا اونی که زودتر معذرت خواهی می‌کنه، اون یکی رو بیشتر دوست داره 💞🍃@lovely_lifee💞
۸ مرداد ۱۴۰۳
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 از آرامش هم مراقبت کنیم شاید دوست داشتن همین باشه… اینکه بتونیم برای هم فضای امنی رو از نظر روانی ایجاد کنیم جزو مهم ترین و کلیدی ترین کارها برای دوام یک رابطست و‌ این فقط به زمان ارتباط دو نفر محدود نمیشه چون آدم امن کسیه که حتی بعد از تموم شدن رابطه هم به شما این حس رو منتقل کنه که قرار نیست چیزی مزاحم آرامش زندگی شما بشه 💞🍃@lovely_lifee💞
۸ مرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الْأَرْضِ ۖ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهْرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ ﴿۳﴾ 🔸 و اوست خدا در همه آسمانها و در زمین، که از نهان و آشکار شما با خبر است و بدانچه می‌کنید آگاه است. 🔅 وَمَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ ﴿۴﴾ 🔸 و هیچ آیتی از آیات الهی بر اینان نیامد جز آنکه (از روی جهل و عناد) از آن روی گردانیدند. 🔅 فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ ۖ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ ﴿۵﴾ 🔸 حق را که بر آنها آمد جدّاً تکذیب کردند، پس به زودی خبر آنچه که آن را به سخریه گرفتند به آنان می‌رسد. 💭 سوره: انعام 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
۸ مرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ﴿۸﴾ 🔸 بار پروردگارا، دلهای ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی و به ما از لطف خود رحمتی عطا فرما، که تویی بسیار بخشنده (بی‌منّت). 💭 سوره: آل عمران 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
۸ مرداد ۱۴۰۳
دورهمی2💞
#آرامش هیچ وقت فکر نمیکردم روزی خواهد رسید که من با ریتم نفس های یک نفر آروم بشم. روزی فکر هم نمی
-قانون خرید و فروش اسلحه رو من سه ماه پیش تایید کردم و اعلام کردم تا حد ممکن باید بخاطر این آشوب ها کاهش پیدا کنه و شما چه فکری کردید که قانون رو زیر پا گذاشتید و برای من و اعضای اصلی دردسر درست کردید؟ متیو با صورت ترکیده و غرق خونی نگاهم کرد و با وحشتی که در تک تک حرکاتش واضح بود گفت: -ما...ما قصد دخالت...تو کار های شما رو نداشتیم جگوار. نمایشی سری تکون دادم. خم شدم و دقیقا مقابلش قرار گرفتم و اظهار کردم: -که قصد دخالت نداشتید؟ تند تند سری تکون داد. لنگه ابرویی بالا انداخته و گفتم: -خیله خب! از روی صندلیم برخواسته و آشکارا اون ها عقب کشیدن. نگاهی به اعضا که با چهره سختی به اون کفتار ها نگاه می کردن انداختم و گفتم: -خب,حرفاش رو شنیدید؟ و قبل از یک نفس دیگه با وحشی گری چرخیده و با کفشی که به پا داشتم,لگد محکمی به صورت متیو زدم. نعره زد و روی زمین افتاد اما امت وحشت زده عقب رفت و من خم شدم و با تمام نیرو به شکمش ضربه زدم. وقتی هر دو ناتوان و نالان روی زمین افتادن,اجازه قدرت نمایی به جگوار درونم دادم و با اسلحه درون دستم,دو گلوله به زانوهاشون زدم و بی توجه به فریاد های گوش خراششون گفتم: -دزدیدن پنجاه و هفت تا بچه سیزده ساله که از قضا تو ایتالیا هستن و وحشیانه عمل کردن بدنشون و جاسازی مواد تو کبدشون,بر خلا ف قانون های من نیست؟ترنسفر کردن بچه ها به عنوان واسطه مواد به مکزیک,برخلاف قوانین من نیست؟حرومزاده من حکم نزده بودم این کار ممنوعه ؟ با یادآوری اتفاقی که افتاده بود نعره زدم و اسلحه ام رو محکم پرتاب کردم: -کشته شدن اون بچه ها بخاطر ترکیدن دراگ تو شکمشون رو تو حرومزاده باعث شدی و من بخاطر این بی قانونیت سر از تنت جدا می کنم. با هر چیزی می تونستم آروم برخورد کنم,به جز این مورد. نفس بلندی کشیده و بی توجه به جوی خونی که به راه افتاده بود.به چهره غرق در لذت دیمن نگاهی کردم و گفتم: -کشتنش با تو. بخاطر تقاص بلایی که سرت اورده. فقط سر از تن جفتشون می کنید و واسه اون اد حرومزاده بفرستید و بگید سزای این کارت رو پسرات پس میدن. اگه یک بار دیگه بخواد تو کار های من دخالت کنه,این بار سراغ خودش میرم. از پشت صندلیش بلند شد و با احترام گفت: -بله. سری تکون دادم و از اتاق بیرون زدم. من اد حرومزاده رو به خاک سیاه می نشوندم. اونقدر بزدل و رذل بود که از بچه هاش برای رسیدن به جایگاه سابقش استفاده می کرد. من تک تک کسایی که حکم مرگ پدرم رو امضا کرده بودن رو به خاک سیاه نشونده بودم. هنوز دستم به آخرین نفر نرسیده بود. آخرین نفری که فعلا هیچ خبری ازش پیدا نمی شدا!! پوک محکمی به سیگارم زده و حس خفگی لحظه ای رهام نمی کرد. آشفته دستی به گردنم کشیدم و تلاش کردم اون حس توهم زای خفگی رو از مغزم بیرون کنم اما موفق نمی شدم. خفگی!!! خفگی. خفگی ای که از چند ساعت پیش و از پیغام ناشناسی که به دستم رسیده بود,نشات می گرفت. سرم نبض می زد و عضلات در منقبض ترین حالت ممکن بود. خاطرات منحوس گذشته دوباره به سرم حمله کرده و مثل یک دیو خونخوار تمام آرامش اعصابم رو می درید. با گرم شدن و ریلکسی تنم,متوجه حضورش در اتاق شدم. سیگار گوشه لب هام بود و همون طور که به تاج تخت تکیه زده بودم,نگاهش می کردم. فریبنده و چشمگیر بود. خرامان خرامان سمتم قدم برداشت و من با یادآوری پیام اون متن,دوباره به حالت انقباض در اومدم. بی شرف رذل!!! پیداش می کردم. موهای مواج و به رنگ شبش رو آزادانه رها کرده و تو تاریکی روشن عرشه کشتی,سمتم قدم بر می داشت. باریکه ای از نور ماه روی صورتش افتاده و نسیمی که از دریا می وزید موهاش رو به رق..ص و طنازی دعوت کرده بود. برای یک نفس راحت با کشتی خصوصی به دریا زده بودیم. خدمه رو مرخص کرده و هیچکس حق نداشت به این قسمت نزدیک بشه. عروس زیبای من به آرومی حرکت می کرد و من رو به اوج می کشید. می خواستم سمت یورش برده و تموم ...نش رو فتح کنم اما نمی تونستم. عصبی بودم. درهم بودم و قابلیت منفجر شدن داشتم. لبخند زنان نزدیکم شد و نگاه من,میخ چشم های براق و وحشیش بود. این چشم ها... نگاهی به چهره گرفته ام کرد و گفت: -چرا انقدر عصبی ای؟چی شده حامی؟ پوکی زده و با غرش گفتم: -باید یه حیوونی رو پیدا کنم تا سر از تنش جدا کنم. چشماش رو گرد کرد و گفت: _ چ... -چشماتو گرد نمی کنی!! از خشم درونم با خبر شد و با چشم غره گفت: -زورگو. چرا آنقدر عصبی ای تو آخه؟ پاسخی ندادم. وحشتناک بهم ریخته بودم. لبه صندلی,به فاصله کوتاهی از من نشست و همون طور که خیره نگاهم می کرد گفت: -می خوام یه اعترافی بکنم. بدون هیچ واکنشی نگاهش می کردم. قصد داشتم با نگاهم تموم وجودش رو به تصرف در بیارم. برق چشمای سیاهش, به سوسوی سناره ها وخیره کنندگی اسمون شب ,طعنه می زد. ادامه دارد ... 🍃🍃🍂🍃
۸ مرداد ۱۴۰۳