eitaa logo
دهـہ شصتے ها
12هزار دنبال‌کننده
23.8هزار عکس
8هزار ویدیو
29 فایل
گذری بر دوران ڪودڪی ارسال خاطرات و عکسهاتون😍 @Parham22
مشاهده در ایتا
دانلود
بریم سال دوم دبستان😅 دهہ شصتےها @dahee60
حتی طراحی کتاب داستان هامونم فانتزی نبوده همه چیز خشن😕 دهہ شصتےها @dahee60
بچگیت با چی گذشت؟! من : دهہ شصتےها @dahee60
شما یادتون نمیاد قبلنا پدرا فقط کولر خاموش نمیکردن، به تلفن خونه هم صفربند میزدن تا اهل خونه تماس راه دور نگیرن، بعضیا هم تلفن قلکدار میذاشتن تا هرکی خواست تماس داخلی هم بگیره، قبلش یه سکه پنج ریالی تو قلک بندازه دهہ شصتےها @dahee60
این عکس ها رو بچه های دهه ۶۰ خوب یادشون هست دهہ شصتےها @dahee60
13.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞کارتون میو میو عوض میشه😊❤️🌸 دهہ شصتےها @dahee60
17.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولی کاش میشد برگردیم به همون روزایی که لحظه شماری میکردیم برای آخر هفته ها که دست جمعی و خانوادگی سوار پیکان بشیم یه اهنگ شاد قشنگم بذاریم و بریم خونه ی با صفای مادر بزرگ .. دهہ شصتےها @dahee60
‌دلمان تنگ بچگی میشود همانجا که برای آبنبات چوبی توی مغازه هم دست تکان میدادیم... دهہ شصتےها @dahee60
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لوک خوش شانس پر بود از شخصیت های دوست داشتنی و محبوب برای بچه ها از بوشوگ و جالی تا برادران دالتون و مادرشون و قهرمان‌اصلی داستان لاکی لوک که حلال تمام مشکلات غرب وحشی بود. دهہ شصتےها @dahee60
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسنی رو یادتونه؟ اون زمان که این برنامه رو میذاشت، یه مُد شده بود هر نره خری رو که میدیدی میگفت: من کلاس اولی هستم، خوشحال هستم.😂 دهہ شصتےها @dahee60
لاکچری بودیم وقتی لاکچری بودن مد نبود... دهہ شصتےها @dahee60
16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می خواهم برگردم ؛ به روزهایِ خوبی ؛ که مادربزرگ زنده بود ،،، که پدربزرگ ، نفس می کشید ... برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای ؛ که همیشه ی خدا ... بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد ... رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم ، خیس شوم ، آنقدر که غصه و بی مهری های دنیا از جسمِ خسته ام پاک شود ... می خواهم به روزگاری برگردم ؛ که سفره ی ساده ی مادربزرگ ؛ انگار به اندازه ی آسمان ، وسعت داشت ... و هیچکس از سادگیِ غذا ، یا کوچکیِ اتاق ، شکایت نمی کرد ، تلویزیون ها سیاه و سفید بود ، و برنامه ها محدود ، ولی جانمان در می رفت برای هر ثانیه تماشایش ... آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود ... همه مان بی توقع ، خوش بودیم ... بدونِ چشم داشت ، محبت می کردیم ... و از تهِ دل می خندیدیم ... دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم ... برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده ... پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ... و آن دورهمی هایِ جانانه ؛ به خاطرات پیوست ... روزهایِ خوب بر نمی گردند ، افسوس ... ما برایِ بزرگ شدنمان ؛ بهایِ سنگینی پرداختیم ... دهہ شصتےها @dahee60