eitaa logo
دهـہ شصتے ها
12هزار دنبال‌کننده
23.8هزار عکس
8هزار ویدیو
29 فایل
گذری بر دوران ڪودڪی ارسال خاطرات و عکسهاتون😍 @Parham22
مشاهده در ایتا
دانلود
دهہ شصتےها @dahee60
دهہ شصتےها @dahee60
3.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرات گذشته چقدر شیرین بود کلیپ جالبیه حتما ببینید تا خاطرات بچگیمون دوباره بیاد جلوی چشمهامون!👌 دهہ شصتےها @dahee60
دهـہ شصتے ها
کارتون بابا لنگ دراز قسمت پانزدهــم @dahee60
کارتون بابا لنگ دراز قسمت شانزدهــم @dahee60
40.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون بابا لنگ دراز قسمت شانزدهــم پارت ۱ @dahee60
35.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون بابا لنگ دراز قسمت شانزدهــم پارت ۲ @dahee60
کودکی‌ام نشسته بود روی سه‌چرخه شیطنت می‌کرد بوق می‌زد دلخوش بودم به بودنش یکهو حواسم پرت شد، رکاب زد و دور شد... آنقدر تند و سریع از من دور شد که من به گرد پایش هم نرسیدم... کاش کسی چرخ‌های سه‌چرخه‌اش را پنچر می‌کرد کاش می‌ایستاد تا کمی نفس تازه کند کودکی که هیچ‌گاه خسته نمی‌شود، هیچ‌گاه متوقف نمی‌شود...❤ دهہ شصتےها @dahee60
آدم دلش می‌خواد بره تو یکی از این خونه‌ها دیگه‌ هم بیرون نیاد فارغ از همه‌ی آدمها و تجملات روزگار بگذرونه...🌱❤ دهہ شصتےها @dahee60
یادش بخیر، قدیما مهمون میومد خونمون میگفتن قبله کدوم طرفه؟ اما الان تا میان میگن پسورد وای‌فای‌تون چیه؟ 😁 ‌ قدیما خانوما دورهم میشستن سبزی پاک میکردنُ غیبت میکردن، خوشبختانه الان این عادتشونو ترک کردن. البته فقط قسمت سبزی‌پاک کردنشونو😂 ‌ یادش بخیر قدیما یه مکانی بـه اسم “روی تلویزیون” وجود داشت. 📺 ‌ یادش بخیر، تو مدرسه که زنگ تفریح تموم میشد، مامور آبخوری دیگه نمی‌ذاشت آب بخوریم🤨. ‌‌ قدیما، داماد سرخونه شدن ننگ بود، اما الان پرتاب سه امتیازی محسوب میشه 😁 ‌ قدیما کسى اﺯدواج میکرﺩ ٧شبانه روﺯ شاﻡ و نهاﺭ و مراسم بوﺩ، الان ٧شبانه رﻭز عکس آپلوﺩ میکنن اینستاگراﻡ. ‌ ‏قدیما، ملت میرفتن مسافرت برای خوشگذرونی. الان میرن برای تهیه عکس پروفایل. ‌ خلاصه که اصن یه وضیه‌ها😁😉 دهہ شصتےها @dahee60
دهہ شصتےها @dahee60
شب بود و باد شدیدی همراه با گرد و غبار می وزید ، عزیز اسب خود را کنار چشمه ای بست و وارد بنای نیمه ساخت شد، صبح برخواست و دست به کمر ایستاد و مناظر اطراف بنا را نگاه کرد، می‌دانست آنجا آباد خواهد شد، با دستان خود و همت پر آوازه اش .... سالها از آبادانی عزیز آباد می‌گذشت و مردم در اطراف بنای عزیز آقا زندگی می‌کردند، یک روز که زندگی زیبا بود ، زمین نفس کشید و همه چیز را در دهان خود جای داد، عزیز رفت و قلعه ی آباد شده ی او دوباره فرو ریخت .... باد شدیدی می‌وزید .... دهہ شصتےها @dahee60