مادر بزرگ هميشه میگفت،
همه چيز درست میشود …
و همیشه بعدش،
نگاه میکرد به آسمان
و میخندید …
حتم دارم چیزهایی درباره خدا میدانست …
که ما بیخبر بودیم.
دهہ شصتےها
@dahee60
دوست دارم برگردم به زمانی که ملاک برتری این شکلی بود .😅😅🤣
دهہ شصتےها
@dahee60
فارغ از غوغای این شهر شلوغ
خانه ای جویم که دل آرامگیرد اندر آن
خانه ای سرشار زِ عطر سادگی
پر زِ گلدان های پشت پنجره
خشت خشتش رنگ زیبای صفا
خانه ای در کوچه باغ خاطره ...
تبریز اسکو، روستای کندوان 📍
دهہ شصتےها
@dahee60
از خوبیهای خونهی مادربزرگ میشه به این اشاره کرد
که مثلا در کابینت رو باز میکنی
و یه دفه توی تونل زمان پرت میشی به بیست سی سال قبل...
دهہ شصتےها
@dahee60
عمیقا دلم میخواد برگردم به روزایی که طفلی بیش نبودم و هیچی از زندگی حالیم نبود :((
دهہ شصتےها
@dahee60
قدیمترها مه سرما سرما بود و باران میزد و برف میزد و هوا این طور مه سرب نبود، ما بودیم و یک کُرسیِ گرم در خانه عزیز و یک دیگ آش گرم.دور تا دور مینشستیم و میگفتیم و میخندیدیم و بزرگترها تعریف میکردند…
قدیمترها دور آن کُرسیِ، زیر لحاف چهل تیکه که هر تکهاش قصهای داشت و فقط عزیز بلد هر قصهاش بود.
کوچیکترها بازیهایی میکردند که هنوز در خاطرمان مانده.بیرونِ کرسی سرمای سخت بودو زیر کرسی آن امنیتی به تو برمیگشت که سالهاست دریغ شده.
شمارا نمیدانم اما من هربار کرسی میبینم احساس امنیت میکنم.کرسی به نوعی معکب زندگی بود،بگذار حالا فراتر بروم:هربار کرسی میبینم حس میکنم آدم هنوز زنده است.
دهہ شصتےها
@dahee60
بیایید قبول کنیم همه ما حداقل یک بار سعی کردیم همزمان دوتا رنگشو بیاریم بیرون
دهہ شصتےها
@dahee60
توی ایران اگه یه چک بدون امضا پیدا کردی این امضا رو پایینش بزن ببر بانک، به احتمال ۹۹% پاس میشه🚶🏻♂️😁
دهہ شصتےها
@dahee60