eitaa logo
دهـہ شصتے ها
12هزار دنبال‌کننده
23.8هزار عکس
8هزار ویدیو
29 فایل
گذری بر دوران ڪودڪی ارسال خاطرات و عکسهاتون😍 @Parham22
مشاهده در ایتا
دانلود
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این خونه‌های ایرانی ... دهہ شصتےها @dahee60
2.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با شنیدن این صدا، انگار همه چیز متوقف میشه.... دوباره همون خونه قدیمی و لحظه های بی دغدغه جلوی چشمام زنده میشن. دنیامون ساده بود، پر از رنگ و خیال.... فقط ذوق دیدن کارتون و خنده های کودکانه.. دهہ شصتےها @dahee60
4.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر تو‌ هم هنوز ناخن هات نچرال و طبیعی لایک ببینم چند نفریم😁 «قدیما لاک زدن فقط یه کار ساده نبود… یه جور مراسم بود. می‌نشستیم، شیشه لاک رو باز می‌کردیم، بوی تندش همه‌جا رو پر می‌کرد. بعد دستامون رو مثل مجسمه نگه می‌داشتیم و منتظر می‌موندیم… نه فن بود، نه چراغ UV. فقط صبر، فوت کردن‌های بی‌وقفه و خیال‌پردازی‌های طولانی. انگار همون لحظه‌ها بود که یاد می‌گرفتیم صبر یعنی چی…» دهہ شصتےها @dahee60
دهـہ شصتے ها
#سرگذشت_شیرین #رنگ_آرامش #پارت_پنجم اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. گفت من امیرم باداداشت
اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. یکساعتی توفکربودم که خواهرم امدتواتاق بادیدنم سوتی زدگفت به به چه به خودت رسیدی دنبال شوهری؟!گفتم این چه حرفیه میزنی خجالت بکش برو بیرون ببینم..گفت باشه الان میرم به مامان میگم،سریع جلوش گرفتم گفتم بیابشین تاموهات درست کنم..هواکه تاریک شدلباسام عوض کردم یه شال انداختم روسرم ازاتاق امدم بیرون،هرکس منو میدیدیه جوری نگاهم میکردکه انگارجنایت کردم!!خواهرام بادیدنم گفتن شیرین یه وقت اینجوری نری توحیاط باباببینه دعوات میکنه..همون موقع مامانم ازپله هاامدبالااماانقدرخسته بودکه اولش منوندیدولی یه کم که بهم نزدیک شدبااخم گفت ورپریده این چه قیافه ای برای خودت درست کردی برو موهات شونه کن اون ماتیکتم پاک کن،گفتم مامان!!!گفت زهرمارمامان،خدابگم خاله ات چکارکنه که تو رو برد ارایشگاه..برای اینکه ازغرغرهای مامانم فرارکنم رفتم سمت ایوان،مردها توحیاط بودن وخواننده باکمک چندنفرداشت سیمهای ارکستر رو وصل میکردن..میون جمعیت چشمم خوردبه امیرباهم چشم توچشم شدیم سرش به علامت سلام تکون دادمنم باترس لرز سرم تکون دادم دل تو دلم نبودهربارکه میدیدمش عشقم بیشترازقبل میشد.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‌‌‌‌‌‌ ┅┅┄┄❥┄┄┅┅
دهـہ شصتے ها
#سرگذشت_شیرین #رنگ_آرامش #پارت_ششم اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. یکساعتی توفکربودم که خو
اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. نیم ساعتی که گذشت مراسم شروع شد مردهاتوحیاط میرقصیدن خانمهام تواتاق البته من توایوان بودم رقص مردها رو میدیدم،،بعدازشام میخواستیم حناببریم بابام دوتامینی بوس گرفته بودکه مهموناروببرن اما تامن بجنبم مینی بوسها پرشدن!!کلافه توحیاط دنبال جامیگشتم که دخترگوهرخانم میناگفتنبیابامابریم گفتم شماکه ماشین ندارید؟!گفت دوست داداشم ماشین داره باخودم گفتم یعنی امیرمیگه؟خداخواسته گفتم باشه فقط بایدسریع بریم که قبل ازفیلمبردار مهمونابرسیم..خونه عروس نیم ساعتی بامافاصله داشت،باگلی دم درمنتظربودیم که داداشش باامیر امدن باخجالت سلام کردم سوارشدم..امیر اروم جوابم روداد اماابوالفضل یه نگاه خریدانه ای بهم کردگفت خوبی شیرین خانم؟تبریک میگم،گفتم ممنون انشالله عروسی خودتون..باصدای کشداری که ازتوی ایینه نگاهم میکردگفت انشالله….ازلحن حرف زدن ابوالفضل اصلاخوش نیومدحتی احساس کردم امیرم یه جوری شدولی به روی خودش نیاورد.... ادامه در پارت بعدی 👇 ‌‌‌‌‌
2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتی صدای این بازیم تمام خاطرات کودکی دهه هفتادیا و شصتیا رو زنده میکنه🥺♥️ دهہ شصتےها @dahee60
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلم تنگه اون خوابای بعد مشق نوشتنه بی‌دغدغه و اروم... دهہ شصتےها @dahee60
پاکن های نوستالژی 🥰 دهہ شصتےها @dahee60
تلفن نوستالژی قدیمی رنگ نارنجی نوستالژی😍🥹 خاطره انگیز و نوستالژی خونه مادر بزرگ✨ دهہ شصتےها @dahee60