۱۵ مرداد ۱۴۰۱
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
پسرم بعد تو عمه نگران است ببین . . .
چون به همراه خودم این همه دختر دارم😭
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
روز علۍ اڪبر حسین هست
جگـر گوشہ حسین . . .🖐🏻💔!
.
•
آخہ پیغمبر فرمود:
أوالدُنا أكبادُنا ، وإن ماتُوا أحزَنُونا
[فـرزندان مـا جگران ما هستند اگر بمیرند ما را بہ غم و اندوه خودشون مبتال می كنند]
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
همہ یاران ابی عبداللّہ بھ شهادت رسیده بودند 💔.
دیگہ هیچکس جز خاندان امام نبود
یڪ وقت دیدند علی اکبر براے جنگ آماده شده . . .🖐🏻
بھ سمت پدر رفت تـا اذن میدان بگیرد
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
آقـا اجازه داد !
بعد نگاهۍ مأیوسانہ بھ علی اکبر کرد .
-ناخود آگاه گریش گرفت ؛ سرش رو بھ زیر انداخت . . .😭🖐🏻
شرو؏ کرد با خدا صحبت کردن
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
[خدایا شاهد باش که شبیه ترین افراد به پیامبر که ما هر موقع دلمون برای پیامبر تنگ میشد به علی نگاه میکردیم ، برای جنگیدن با این مردم به میدان میرود]
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
علی اکبر رفت جنگ نمایانی کرد، تعداد زیادے از دشمنان رو بھ هلاکت رسوند . بعد دوباره اومد نزد پدر، گفت: اے بابا، شدت تشنگی جانم را گرفتہ است و سنگینی سلاح اذیتم میکند ، آیا قطره آبی دارے تا جانی بگیرم و دوباره به میدان بروم💔🥀؟
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
ابی عبدالله طاقت نیاورد قطره اشکی از چشمان نازنینشون جارے شد . . .
فرمودند: آه از بی پناهی😭💔
اے پسر جانم آب از کجا بیاورم ، برو کمی دیگر بجنگ بزودی با جدت رسول خدا ملاقات میکنی و از دست ایشان آبی مینوشی که دیگر هیچ وقت تشنگی به سراغت نمی آید
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
علۍ دوباره راهی میدان شد ''
'
''
یہ وقت ببینند منقذ بن مره عبدی تیری به سوی علی پرتاب کرد (در بعضی مقاتل آمده تیر به گلوی علی اکبر فرو نشست) تا این تیر بہ علی خورد علی از اسب بہ زمین افتاد💔🖐🏻
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
صدا زد؛
یا ابتا علیک منّی السلام هذا جدی یقرؤک السلام و یقول لک
اے پدر جان آخرین سلامم را بہ تو میکنم، اینڪ این جدم رسول خداست کہ بہ تو سلام میکند و میگوید زودتر بہ سوی ما بیا🖐🏻💔
۱۵ مرداد ۱۴۰۱