همہ یاران ابی عبداللّہ بھ شهادت رسیده بودند 💔.
دیگہ هیچکس جز خاندان امام نبود
یڪ وقت دیدند علی اکبر براے جنگ آماده شده . . .🖐🏻
بھ سمت پدر رفت تـا اذن میدان بگیرد
آقـا اجازه داد !
بعد نگاهۍ مأیوسانہ بھ علی اکبر کرد .
-ناخود آگاه گریش گرفت ؛ سرش رو بھ زیر انداخت . . .😭🖐🏻
شرو؏ کرد با خدا صحبت کردن
[خدایا شاهد باش که شبیه ترین افراد به پیامبر که ما هر موقع دلمون برای پیامبر تنگ میشد به علی نگاه میکردیم ، برای جنگیدن با این مردم به میدان میرود]
علی اکبر رفت جنگ نمایانی کرد، تعداد زیادے از دشمنان رو بھ هلاکت رسوند . بعد دوباره اومد نزد پدر، گفت: اے بابا، شدت تشنگی جانم را گرفتہ است و سنگینی سلاح اذیتم میکند ، آیا قطره آبی دارے تا جانی بگیرم و دوباره به میدان بروم💔🥀؟
ابی عبدالله طاقت نیاورد قطره اشکی از چشمان نازنینشون جارے شد . . .
فرمودند: آه از بی پناهی😭💔
اے پسر جانم آب از کجا بیاورم ، برو کمی دیگر بجنگ بزودی با جدت رسول خدا ملاقات میکنی و از دست ایشان آبی مینوشی که دیگر هیچ وقت تشنگی به سراغت نمی آید
علۍ دوباره راهی میدان شد ''
'
''
یہ وقت ببینند منقذ بن مره عبدی تیری به سوی علی پرتاب کرد (در بعضی مقاتل آمده تیر به گلوی علی اکبر فرو نشست) تا این تیر بہ علی خورد علی از اسب بہ زمین افتاد💔🖐🏻
صدا زد؛
یا ابتا علیک منّی السلام هذا جدی یقرؤک السلام و یقول لک
اے پدر جان آخرین سلامم را بہ تو میکنم، اینڪ این جدم رسول خداست کہ بہ تو سلام میکند و میگوید زودتر بہ سوی ما بیا🖐🏻💔
این زبان حال خودمہ!
آخه آقا روے کلمہ یا ابتا حساسہ ، شاید یاد وقتی افتاد که خانوم حضرت زهرا بین در و دیوار صدا زد یا ابتاه یا رسول الله . . .💔🖐🏻
چون پدر داغ پسر دید خودش میمیرد
كشتنش نیزه و شمشیر نمی خواست😭
#یاحسین💔