🖇⃟🚶🏻♂⸾⇜ #تـلنگـــر
•
•
همیشهمیگفت🖐🏻-!
ڪارخاصینیازنیستبڪنیم
ڪافیهڪارهاۍروزمرهمونرو
بهخاطرخداانجامبدیم🙂°•
اگهتواینڪارزرنگباشۍ
شڪنڪنشهیدبعدۍتویۍ...🔗-!
•
•
------------«❁»------------
🌝⃟🍂¦⇢ #شہیدانھ
🌚⃟⃟🍂¦⇢ #گمنام
« #السلامعلیڪیااباعبــداللہالحسین »
@DarMahzarSHohada313 🦋⃟🥀
نام : شهید سید علی اندرزگو
تولد : 1318
محل تولد : تهران
شهادت : 2 / شهریور / 1357
محل شهادت : تهران
سن : 39
مزار : تهران _ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) _ قطعه 39 _ ردیف 79 _ شماره 55
خلاصه ای از زندگی :
سلام علیکم ، من سیدعلی اندرزگو متولد میدان شوش تهران هستم ، فرزند سید اسدالله . پدرم مدتی به شغل بنایی و مدتی به خرده فروشی مشغول بود .
در دوازده سالگی در یک نجاری مشغول کار شدم و هم زمان ، تحصیلات طلبگی را در مدرسه هرندی آغاز کردم . در 16 سالگی با شخصیت نواب صفوی آشنا و وارد گروه فداییان اسلام شدم و خیلی زود در مبارزات با آنها همکاری کردم .
در جریان قیام 15 خرداد سال 42 توسط ساواک دستگیر و زندانی شدم اما چون ساواک چیزی برای محکومیت من پیدا نکرد آزاد شدم . پس از آزادی از زندان ، فعالیتم در فداییان اسلام جدی تر شد . مشارکت در ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت ، از اولین مبارزاتم در گروه بود .
بعد از ترور منصور ساواک با تمام قدرت در پی یافتن عوامل این اقدام جسورانه بر آمد . (شهیدان) بخارایی ، هرندی ، نیک نژاد و امانی در زمانی نسبتاً کوتاه دستگیر و در یک دادگاه نظامی به اعدام محکوم شدند ، اما من توانستم فرار کنم و در قم زندگی مخفیانه ای را شروع کردم .
در اوایل سال 43 ، در حالی که 25 سال سن داشتم ، با معرفی مهدی عراقی ، برای خواستگاری به منزل حاج رضا خواجه محمد علی رفتم و دختر او را خواستگاری کردم ، اما این وصلت ، چند ماهی بیشتر طول نکشید و بعد از قتل حسنعلی منصور، فشار روی همسر و خانواده همسرم زیاد شد و بارها آنها را به بازجویی کشاندند و لذا این زندگی نوپا ، دیری نپایید .
مدتی بعد ساواک ردپای من را در قم شناسایی کرد و در صدد دستگیر کردن من برآمد ، اما این بار نیز توانستم به موقع فرار کنم و مخفیانه به عراق بروم . در آنجا با امام خمینی (ره) رهبر نهضت اسلامی که در تبعید به سر می برد ملاقات کردم . در سال 45 با گذرنامه جعلی به ایران بازگشتم و دوباره راهی قم شدم .
در قم همچنان فعالیتهای انقلابی از پخش اعلامیه گرفته تا تهیه اسلحه برای مبارزان را از سر گرفتم . اما این بار هم ساواک از وجودم باخبر شد و در پی دستگیری ام برآمد . سپس در سال 49 راهی تهران شدم و با چهره و ظاهری دیگر در مدرسه علمیه چیذر به تحصیل مشغول شدم .
من به مدت هفت سال سرگردان و بدون خانواده بودم تا سرانجام با وساطت حجت الاسلام موسوی ، امام جماعت مسجد چیذر و حجتالاسلام سید علی اصغر هاشمی ، سرپرست حوزه علمیه چیذر در همین سال با خانم کبری سیل سه پور ازدواج کردم و صاحب چهار پسر به نام های سید مهدی ، سید محمود ، سید محسن و سید مرتضی شدیم .
در سال 51 ساواک یک بار دیگر نشانی ام را پیدا کرد و من بار دیگر به قم رفتم . در قم نام مستعار شیخ عباس تهرانی را برای خود برگزیدم و در یک اتاق اجاره ای زندگی ام را از سر گرفتم . ساواک این بار هم من را پیدا کرد ، ولی همچون همیشه گریختم و مقصد بعدی ام را مشهد انتخاب کردم .
در مشهد مقدماتی فراهم شد تا توانستم از طریق زاهدان و زابل به افغانستان فرار کنم . مدتی کوتاه در افغانستان ماندم و مجددا به مشهد بازگشتم . این بار اقامتم در مشهد طولانی شد ؛ لذا می توانستم تحصیل علوم دینی را ادامه دهدم .
در مشهد بارها خانه عوض کردم تا شناسایی نشوم . یک بار هم پنهانی به حج رفتم . مجدداً عازم عمره شدم . این بار از عربستان به عراق و نجف رفتم و بار دیگر با امام راحل ملاقات کردم . مقصد بعدی ام سوریه و لبنان بود .
در لبنان یک دوره کامل آموزش نظامی را فرا گرفتم و خود را برای مبارزه ای سنگین تر با رژیم شاه آماده کردم . هنگامی که مخفیانه به ایران بازگشتم ، تصمیمی مهم گرفته بودم . هدف این بار ترور شخص شاه بود .
این تصمیم با اوج گیری حرکت های مردم در انقلاب اسلامی ، در ماه رمضان 57 مصادف شده بود . هنگامی که خودم را برای ترور شاه در روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان آماده میکردم ، ساواک بار دیگر از حضورم در ایران مطلع شد و با تمام قوا در پی دستگیری من برخواست .
روز هجدهم رمضان ، در تهران با یکی از دوستانم تلفنی تماس گرفتم و به او اطلاع دادم که فردا افطار به منزل او خواهم رفت . ساواک از این مکالمه باخبر شد . مأموران غروب روز بعد یعنی نوزدهم رمضان ، نزدیک افطار در محل قرار حاضر شدند و من را محاصره کردند . سپس رگبار گلوله را به سویم گشودند .
در آخرین لحظات حیات چند برگ از نوشته های محرمانه دفترچه یادداشتم را در دهان گذشتم و فرو دادم تا به دست ساواک نیفتد و این زندگی پر فراز و نشیب باعث شد که چریک تنهای امام نام بگیرم .
همسر شهید :
تا مدت ها نمی دانستیم آقا شهید شده است . منتظر بودیم او با امام به ایران برگردد . وقتی امام آمد ما را نزد ایشان بردند . امام خبر شهادت ایشان را به ما دادند .
باور نمی کردم ، ولی امام تأیید کردند و فرمودند : سید بزرگوار شهید شده است . بعدها تهرانی ، شکنجه گر ساواک ، شیوه شهادت سید را بازگو کرد و مزار او را در بهشت زهرا در قطعه ۳۹ به ما نشان داد .
#درمحضرشهدا🥀
@DarMahzarSHohada313
نام کتاب : بر فراز آسمان
نویسنده : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
انتشارات : شهید ابراهیم هادی
تعداد صفحات : 192
خلاصه ای از کتاب :
کتاب برفراز آسمان زندگینامه و خاطرات سرلشکر خلبان شهید علی اکبر شیرودی می باشد .
در بخشی از کتاب ، به دوران نوجوانی شهید شیرودی و تحصیلات دوران دبیرستانش در تهران پرداخته شده است . در این دوران، اخلاق و رفتار شهید شیرودی از آن فضای مذهبی خانواده زاویه می گیرد و نگرانی هایی را برای آنها ایجاد می کند .
این حالت تا زمان آشنایی شهید بزرگوار با شهید احمد کشوری ادامه پیدا می کند. آشنایی با این شهید عزیز تحولی خاص در شیرودی ایجاد کرده و او را به دامن محبت امام و انقلاب می کشاند .
#درمحضرشهدا🥀
@DarMahzarSHohada313
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.•💔
هعی میگم زود بیا....دیر میاد!"
#داداشمصطفی