eitaa logo
در مسیر مهدویت
357 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
422 ویدیو
3 فایل
اینجا محلی است که قصد داریم با هم چند قدمی در مسیر مهدویت و کسب رضایت امام زمان مهربان‌مان💚 -که خداوند ظهورش را نزدیک گرداند- برداریم.💐 ان شاء الله (کپی مطالب آزاد است) 🔗 @DarMasireMahdaviat
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 تشرف سيد بحرالعلوم و ارزش گريه بر امام حسين (ع) 🕌 سيد بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد. 💭 در بين راه راجع به اين مساله، كه گريه بر امام حسين (ع) گناهان را مى‌آمرزد، فكر مى‌كرد. ▫️ همان وقت متوجه شد كه شخص عربى كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـيد و سلام كرد. بعد پرسيد: 🔶 جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرو رفته اى؟ و در چه انديشه اى؟ اگر مساله علمى است بفرماييد شايد من هم اهل باشم. ▫️ سـيـد بـحرالعلوم فرمود: 🔹 در اين باره فكر مى‌كنم كه چطور مى‌شود خداى تعالى اين همه ثواب به زائريـن و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء (ع) مى‌دهد، مثلا ❇️ در هر قدمى كه در راه زيارت بـرمى‌دارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته مى‌شود ❇️ و براى يك قطره اشك تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مى شود؟ ▫️ آن سوار عرب فرمود: 🔶 تعجب نكن! من براى شما مثالى مى‌آورم تا مشكل حل شود: 🔰 سـلـطـانـى بـه همراه درباريان خود به شكار مى‌رفت. در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سـخـتى فوق العاده اى افتاد و بسيار گرسنه شد. 🏕 خيمه اى را ديد و وارد آن خيمه شد. در آن سياه چـادر، پيرزنى را با پسرش ديد. آنان در گوشه خيمه عنيزه (بز شيرده) اى داشتند و از راه مصرف شير اين بز، زندگى خود را مى‌گرداندند. 🍗 وقـتى سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولى به خاطر پذيرايى از مهمان، آن بز را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگرى براى پذيرايى نداشتند. 🌒 سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هر طورى كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را براى اطرافيان نقل كرد. در نهايت از ايشان سؤال كرد: 🔸 اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازى پيرزن و فرزندش را داده باشم، چه عملى بايد انجام بدهم؟ ▪️ يكى از حضار گفت: 🔹 به او صد گوسفند بدهيد. ▪️ ديگرى كه از وزراء بود، گفت: 🔹 صد گوسفند و صد اشرفى بدهيد. ▪️ يكى ديگر گفت: 🔹 فلان مزرعه را به ايشان بدهيد. ▪️ سـلطان گفت: 🔸 هر چه بدهم كم است، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام. چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند. من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود. ▫️ بعد سوار عرب به سيد فرمود: 🔶 حالا جناب بحرالعلوم، حضرت سيدالشهداء (ع) هرچه از مال و منال و اهل و عيال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خداوند بـه زائرين و گريه كنندگان، آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون 💡 خدا كه خـدائيش را نمى تواند به سيدالشهداء (ع) بدهد، پس هر كارى كه مى‌تواند، انجام مى‌دهد، يعنى با صرف نظر از مقامات عالى خودش، به زوار و گريه كنندگان آن حضرت، درجاتى عنايت مى‌كند. 🕯 در عين حال اينها را جزاى كامل براى فداكارى آن حضرت نمى‌داند. چون شخص عرب اين مطالب را فرمود، از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد. ⬅ «برکات حضرت ولی عصر (عج)» اثر سید جواد معلم 🖤در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W5
اربعین است اربعین کربلاست باز تنها، مهدی صاحب عزاست شیعیان یاری کنیدش، قائم است طالب خون حسین مهدی ماست ⚫️ فرا رسیدن اربعین سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و همچنین وفات عالم عارف، علامه حسن‌زاده آملی را به محضر حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و همه ی منتظران ظهور آن حضرت، تسلیت عرض می‌کنیم.
💡 مستحبّی که هزار واجب در آن است! آیت الله بهجت (ره): 🔘 معلوم ‌می‌شود نماز شب مستحبّی است نظیر روضه خوانی، که وقتی در زمان رضاخان - روضه خوانی را - منع کردند، یکی از اصحاب و اطرافیان حاج شیخ عبدالکریم حایری رحمه اللّه به ایشان عرض کرد: 🔹 چیزی نیست، روضه خوانی یک عمل مستحبّ است که پهلَوی آن را منع کرده است. ▫️ حاج شیخ رحمه اللّه فرمود: 🔸 بله مستحبی که هزار واجب در آن است. ▫️ خدا ‌می‌داند که چه قدر احکام واجب و چه چیز‌هایی از حالات، سیره و کلمات سیّد الشّهدا و سایر معصومین علیهم السّلام که در مقدمه ی روضه نقل ‌می‌شود، که - این مطالب - سبب تقویت دین و موجب افزایش ایمان مردم است! ⬅️ در محضر بهجت، جلد اول، نکته ۳۳۲ 🏷 🖤در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S5W56
🔘 شفای مریض لاعلاج توسط امام زمان (عج) (تشرّف اسماعیل هرقلی‌) 🏷 قسمت اول 🔰 در حلّه، شخصی به نام اسماعیل بن حسن هرقلی بود (هرقل نام روستایی است.) پسر او شمس الدّین فرمود: پدرم نقل کرد: ▫️ در زمان جوانی در ران چپم دملی که آن را توثه می‌گویند، به اندازه دست یک انسان، ظاهر شد. در هر فصل بهار می‌ترکید و از آن خون و چرک خارج می‌شد. این ناراحتی مرا از هر کاری بازمی‌داشت. به حلّه آمدم و به خدمت رضیّ الدّین علی، سیّد بن طاووس رسیده و از این ناراحتی شکایت نمودم. سیّد جرّاحان حلّه را حاضر نمود. ایشان مرا معاینه کردند و همگی گفتند: 🔹 این دمل روی رگ حسّاسی است و علاج آن جز بریدن نیست. اگر این را ببریم شاید رگ بریده شود و در این صورت اسماعیل زنده نخواهد ماند؛ لذا به جهت وجود این خطر عظیم دست به چنین کاری نمی‌زنیم. ▫️ سیّد بن طاووس فرمود: 🔸 من به بغداد می‌روم؛ در حلّه باش تا تو را همراه خود ببرم و به اطبّاء و جرّاحان بغداد نشان دهم، شاید ایشان علاجی بنمایند. ▫️ با هم به بغداد رفتیم. سیّد اطبّاء را خواست و آنها همان تشخیص را دادند و از معالجه من ناامید شدند. آنگاه، سیّد بن طاووس به من فرمود: 🔸 در شریعت اسلام، امثال تو می‌توانند با این لباسها نماز بخوانند؛ ولی سعی کن خودت را از خون پاک کنی. ▫️ بعد از آن عرض کردم: 🔹 حال که تا بغداد آمده‌ام، بهتر است به زیارت عسکریّین علیهما السّلام در سامرّا مشرّف شوم و از آن‌جا به حلّه برگردم. ▫️ وقتی سیّد بن طاووس این سخن را شنید، پسندید. من هم لباسها و پولی که همراه داشتم، به او سپردم و روانه شدم. چون به سامرّا رسیدم، داخل حرم عسکریّین علیهما السّلام شده، زیارت کردم و بعد به سرداب مقدّس مشرّف گردیدم. به خداوند عالم استغاثه نمودم و حضرت صاحب الامر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف را شفیع خود قرار دادم. مقداری از شب را در آن‌جا به سر بردم و تا روز پنج‌شنبه در سامرّا ماندم. آن روز به دجله رفته، غسل کردم و لباس پاکیزه‌ای برای زیارت پوشیدم و آفتابه‌ای که همراهم بود، پر از آب کرده برگشتم؛ تا به در حصار شهر سامرّا رسیدم. ❇️ ناگاه، چهار نفر سواره مشاهده کردم که از حصار بیرون آمدند. گمان من آن بود که ایشان از شرفاء و بزرگان اعرابند که صاحبان گوسفند هستند و گلّه ایشان در آن حوالی می‌باشد. وقتی به نزدیک آنها رسیدم، دیدم دو نفر از ایشان جوان و یکی پیرمرد است که نقاب انداخته‌ و دیگری بسیار با هیبت و فرجیّه به تن داشت (لباس مخصوصی است که در آن زمان‌ها روی لباسها می‌پوشیدند) و در آن شمشیری حمایل کرده بود. آن سوارها نیز شمشیر به‌همراه داشتند. پیرمرد نقاب‌دار، نیزه‌ای در دست داشت و در سمت راست راه ایستاده بود و آن دو جوان در سمت چپ ایستاده بودند. صاحب فرجیّه، وسط راه ایستاد. سوارها سلام کردند و من جواب سلام ایشان را دادم. آنگاه صاحب فرجیّه به من فرمود: 🔸 فردا به نزد اهل‌ و عیال خود خواهی رفت؟ ▫️ عرض کردم: 🔹 بلی. ▫️ فرمود: 🔸 پیش بیا تا آن چیزی که تو را به درد و الم وا می‌دارد، ببینم. ▫️ من از این‌که به بدنم دست بزند کراهت داشتم؛ زیرا تازه از آب بیرون آمده بودم و پیراهنم هنوز تر بود. با این احوال اطاعت کرده، نزد او رفتم. (ادامه دارد) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۵ 🏷 🖤در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W56
در مسیر مهدویت
🔘 شفای مریض لاعلاج توسط امام زمان (عج) (تشرّف اسماعیل هرقلی‌) 🏷 قسمت اول 🔰 در حلّه، شخصی به نام اسم
🔘 شفای مریض لاعلاج توسط امام زمان (عج) (تشرّف اسماعیل هرقلی‌) 🏷 قسمت دوم 🔰 ... چون به نزد او رسیدم، آن سوار (صاحب لباس فرجیّه) خم شد و دوش مرا گرفت و دست خود را روی زخم گذاشت و فشار داد؛ به‌طوری که به درد آمد و بعد روی اسب نشست. آن پیرمرد گفت: 🔸 رستگار شدی ای اسماعیل. ▫️ گفتم: 🔹 ما و شما ان شاء اللّه همه رستگاریم. ▫️ و از این‌که پیرمرد اسم مرا می‌داند تعجّب کردم! بعد از آن پیرمرد گفت: 🔸 این بزرگوار امام عصر تو است. ▫️ من پیش او رفتم و پاهای مبارکش را بوسیدم. حضرت اسب خود را راند و من نیز در رکابش می‌رفتم. فرمود: 🔶 برگرد. ▫️ عرض کردم: 🔹 هرگز از حضورتان جدا نمی‌شوم. ▫️ فرمود: 🔶 مصلحت در آن است که برگردی. ▫️ باز عرض کردم: 🔹 از شما جدا نمی‌شوم. ▫️ در این‌جا آن پیرمرد گفت: 🔸 ای اسماعیل آیا شرم نداری که امام زمانت دو مرتبه فرمود برگرد و تو فرمان او را مخالفت می‌کنی؟ ▫️ پس از این سخن ایستادم و آن حضرت چند گامی دور شدند و به من التفاتی کردند و فرمودند: 🔶 زمانی که به بغداد رسیدی، ابو جعفر خلیفه، که اسم او مستنصر است، تو را می‌طلبد. وقتی‌که نزد او حاضر شدی و به تو چیزی داد، قبول نکن و به پسر ما که علی بن طاووس است، بگو نامه‌ای در خصوص تو به علی بن عوض بنویسد. من هم به او می‌سپارم که هرچه می‌خواهی به تو بدهد. ▫️ بعد هم با اصحاب خود تشریف بردند تا از نظرم غایب شدند. من در آن حال از جدایی ایشان تأسّف خوردم و ساعتی متحیّر ماندم و بر زمین نشستم. 🕌 بعد از آن به حرم عسکریّین علیهما السّلام مراجعت نمودم. خدّام اطراف من جمع شدند و مرا دگرگون دیدند. گفتند: 🔸 چه اتّفاقی افتاده است؟ آیا کسی با تو جنگ و نزاعی کرده است؟ ▫️ گفتم: 🔹 نه؛ آیا آن سوار‌هایی که بر حصار بودند شناختید؟ ▫️ گفتند: 🔸 آنها شرفاء و صاحبان گوسفندانند. ▫️ گفتم: 🔹 نه؛ بلکه یکی از آنها امام عصر علیه السّلام بود. ▫️ گفتند: 🔸 آن پیرمرد یا کسی که فرجیّه به تن داشت امام عصر علیه السّلام بود؟ ▫️ گفتم: 🔹 آن‌که فرجیّه به تن داشت. ▫️ گفتند: 🔸 جراحت خود را به او نشان داده‌ای؟ ▫️ گفتم: 🔹 آن بزرگوار به دست مبارکش آن را گرفت و فشار داد؛ به‌طوری که به درد آمد. ▫️ و پای خود را بیرون آوردم که آن محلّ را به ایشان نشان دهم، دیدم از دمل و جراحت اثری نیست. از کثرت تعجّب و حیرت، شکّ کردم که دمل در کدام پای من بود. پای دیگرم را نیز بیرون آوردم، باز هم اثری نبود. ✳️ چون مردم این مطلب را مشاهده کردند، به من هجوم آوردند و لباسم را قطعه‌قطعه کردند و جهت تبرّک بردند و به طوری ازدحام کردند که نزدیک بود پایمال شوم. در آن حال خدّام مرا به خزانه بردند. ناظر حرم مطهّر عسکریّین علیهما السّلام داخل خزانه شد و مرا دید. سؤال کرد: 🔸 چند وقت است از بغداد خارج شده‌ای؟ ▫️ گفتم: 🔹 یک هفته. ▫️ او رفت و من آن شب را در سامرّا به سر بردم. بعد از ادای نماز صبح وداع نموده و بیرون آمدم و اهل آن‌جا مرا مشایعت کردند. (ادامه دارد) ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۵ 🏷 🖤در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W56r1
در مسیر مهدویت
🔘 شفای مریض لاعلاج توسط امام زمان (عج) (تشرّف اسماعیل هرقلی‌) 🏷 قسمت دوم 🔰 ... چون به نزد او رسیدم،
🔘 شفای مریض لاعلاج توسط امام زمان (عج) (تشرّف اسماعیل هرقلی‌) 🏷 قسمت سوم (آخر) 🔰 ... به راه افتادم و شب را بین راه در منزلی خوابیدم. صبح عازم بغداد شدم؛ وقتی‌که به پل قدیم رسیدم، دیدم مردم جمع شده و هرکه می‌گذرد، از نام و نسب او سؤال می‌نمایند. وقتی رسیدم از من نیز سؤال کردند. ✳️ تا نام و نسب خود را گفتم؛ ناگاه بر من هجوم آوردند و لباسهای مرا پاره‌پاره نمودند و خیلی خسته‌ام کردند. 👮‍♂ پاسبان محلّ در این‌باره نامه‌ای به بغداد نوشت. مرا از آن‌جا حرکت داده به بغداد بردند. ✳️ مردم آن‌جا نیز به سرم هجوم آورده، لباسهای مرا بردند و نزدیک بود که از کثرت ازدحام هلاک شوم. وزیر خلیفه که اهل قم و از شیعیان بود، سیّد بن طاووس را طلبید تا این حکایت را از او بپرسد. وقتی ابن طاووس در بین راه مرا دید، همراهیان او مردم را از اطراف من متفرّق کردند. ایشان به من فرمود: 🔸 آیا این حکایت مربوط به تو است؟ ▫️ گفتم: 🔹 آری. ▫️ از مرکبش فرود آمد و ران مرا برهنه نمود و اثری از آن جراحت ندید و در این هنگام از حال رفت و بیهوش شد. وقتی بهوش آمد، دست مرا گرفت و گریه‌کنان نزد وزیر برد و گفت: 🔸 این شخص برادر و عزیزترین مردم نزد من است. ▫️ وزیر از قصّه‌ام پرسید. من هم حکایت را نقل کردم. سپس او اطبّایی که جراحت مرا دیده بودند، احضار نمود و گفت: 🔹 جراحت این مرد را معالجه و مداوا نمایید. ▫️ گفتند: 🔸 جز بریدن معالجه دیگری ندارد و اگر بریده شود می‌میرد. ▫️ وزیر گفت: 🔹 اگر بریده شود و نمیرد، چه مدّت لازم است که گوشت در جایش بروید؟ ▫️ گفتند: 🔸 دو ماه طول خواهد کشید؛ امّا جای بریدگی گود می‌ماند و مو نمی‌روید. ▫️ وزیر گفت: 🔹 جراحت او را کی دیده‌اید؟ ▫️ گفتند: 🔸 ده روز قبل. ▫️ وزیر پای مرا به اطبّاء نشان داد. آنها دیدند که مانند پای دیگرم، صحیح و سالم است و هیچ اثری از جراحت در آن نیست. یکی از آنها فریاد زد: 🔸 این کار، کار عیسی بن مریم علیه السّلام است. ▫️ وزیر گفت: 🔹 وقتی‌که کار شما نباشد، ما خود می‌دانیم کار کیست. 👑 بعد از آن، وزیر مرا به نزد خلیفه، که مستنصر بود، برد. خلیفه کیفیّت را پرسید. من هم قضیّه را نقل کردم. بعد دستور داد تا هزار دینار برای من بیاورند و گفت: 🔹 این مبلغ را هزینه سفر خویش قرار ده. ▫️ گفتم: 🔸 جرأت ندارم که ذره‌ای از آن را بردارم. ▫️ گفت: 🔹 از که می‌ترسی؟ ▫️ گفتم: 🔸 از کسی‌که این معامله را با من نمود و مرا شفا داد؛ زیرا به من فرمود: "🔶 از ابو جعفر چیزی‌ قبول نکن." ▫️ خلیفه از این گفته‌ام، گریست و ناراحت شد و من هم از او چیزی قبول نکرده، خارج شدم. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۵ 🏷 🖤در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S4W56r2
🔘 هر چه ظهور نزدیک‌تر، بلا بیشتر! آیت الله بهجت (ره): ⚠️ هر چه زمان ظهور حضرت صاحب الامر عجّل‌ اللّه‌ تعالی‌ فرجه‌ الشّریف نزدیکتر شود، بلاها بیشتر می‌شود. هنوز بلاها بعد از این است. 🗡 سفیانی هشت ماه به اسم می‌کشد! ابوسفیان و اولادش ظالم، و علویّون و اولادشان مظلوم آن‌ها بودند، آن حضرت می‌آید و از ظالمین برای مظلومین انتقام می‌گیرد، انتقامِ خونین. حالا ما در راحتی و نعمت هستیم! 🕯 خدا بلاها را رفع و به مبتلایان یقین و صبر عنایت کند. ⬅️ در محضر بهجت، جلد سوم، نکته ۵۰ 🏷 🖤در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S7W55
امام زمان با این همه فدایی چرا ظهور نمی کنید؟.mp3
3.42M
❇️ امام زمان با این همه فدایی چرا ظهور نمی کنید؟ 🎤 آیت الله ناصری 🔰 شخصی از اهالی حِله بسیار امام زمان(عج) را دوست داشت. در یکی از ملاقات ها خطاب به امام گفت: 🔹 شما می گویی ۳۱۳ نفر لازم داری؟ من برایت می آورم. ▫️ حضرت فرمودند: 🔸 آنها را به خانه ات دعوت کن تا با یاری آنها قیام را شروع کنیم. ... 🏷 🖤در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S6W56
🔘 مدعیان دروغین مفتضح می‌شوند! 🔰 آیت الله بهجت (ره): ▫️ در روایات آمده است: ✅ « در زمان حضرت صاحب عجّل‌ اللّه‌ تعالی‌ فرجه‌ الشّریف شصت کذّاب خارج می‌شوند که هر کدام مدّعی امامت یا بابیّت و نیابت او هستند.»(۱) ▫️ ولی به فضل خدا دروغ آن‌ها آشکار می‌گردد و به هیچ کدام اعتماد نمی‌شود و اهل بصیرت می‌فهمند که حضرت، حقّ است. گویا وقتی حضرت می‌آید، می‌فرماید: 📜 «أَیُّهَاالنّاسُ، إِنّی أَنَا الصّاحِبُ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَنْتَظِرُوَن.» 📃 ای مردم، من همان کسی هستم که انتظارش را می‌کشیدید. ▫️ و بعد از اتمام حجّت، کراماتی از او می‌بینند و کذب مدّعیان روشن می‌شود. ⬅️ در محضر بهجت، جلد سوم، نکته ۱۲۱ (۱). متن روایت که از رسول اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلّم نقل شده، به این صورت است: 📜 «لا تَقُومُ السّاعَهُ حَتّی یَخْرُجَ الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدی، وَلا یَخْرُجُ حَتّی یَخْرُجَ سِتُّونَ کَذّابا کُلُّهُمْ یَقُولُ: أَنَا نَبِیٌّ.»؛ 📃 قیامت به پا نخواهد شد تا این که فرزندم مهدی قیام کند، و او قیام نخواهد کرد تا این که شصت کذّاب که همگی می‌گویند: ما پیامبریم، قیام کنند. الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۱؛ اعلام الوری، ص ۴۵۵؛ و ... 🏷 🖤در مسیر مهدویت🖤 🌐 @DarMasireMahdaviat 🧮 S7W56
در سوگ نبی جهان سیه می‌پوشد در سینه، دل از داغ حسن می‌جوشد از ماتم هشتمین امام معصوم هر شیعه ز درد، جام غم می‌نوشد سالروز شهادت پیامبر مهربانی و رحمت عالمیان، حضرت محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله و شهادت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی(ع) بر ساحت مقدس بقیه‌الله الاعظم ارواحنافداه و تمامی مسلمین و بویژه شیعیان، تسلیت باد.