🔘 هر چه ظهور نزدیکتر، بلا بیشتر!
آیت الله بهجت (ره):
⚠️ هر چه زمان ظهور حضرت صاحب الامر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف نزدیکتر شود، بلاها بیشتر میشود. هنوز بلاها بعد از این است.
🗡 سفیانی هشت ماه به اسم میکشد! ابوسفیان و اولادش ظالم، و علویّون و اولادشان مظلوم آنها بودند، آن حضرت میآید و از ظالمین برای مظلومین انتقام میگیرد، انتقامِ خونین.
حالا ما در راحتی و نعمت هستیم!
🕯 خدا بلاها را رفع و به مبتلایان یقین و صبر عنایت کند.
⬅️ در محضر بهجت، جلد سوم، نکته ۵۰
🏷 #امام_زمان_عج #سخن_بزرگان #آیت_الله_بهجت_ره #ظهور #بلا #سفیانی
🖤در مسیر مهدویت🖤
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S7W55
امام زمان با این همه فدایی چرا ظهور نمی کنید؟.mp3
3.42M
❇️ امام زمان با این همه فدایی چرا ظهور نمی کنید؟
🎤 آیت الله ناصری
🔰 شخصی از اهالی حِله بسیار امام زمان(عج) را دوست داشت. در یکی از ملاقات ها خطاب به امام گفت:
🔹 شما می گویی ۳۱۳ نفر لازم داری؟ من برایت می آورم.
▫️ حضرت فرمودند:
🔸 آنها را به خانه ات دعوت کن تا با یاری آنها قیام را شروع کنیم. ...
🏷 #امام_زمان_عج #ظهور #امتحان #منتظران #سخنرانی_مذهبی
#آیت_الله_ناصری
🖤در مسیر مهدویت🖤
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S6W56
🔘 مدعیان دروغین مفتضح میشوند!
🔰 آیت الله بهجت (ره):
▫️ در روایات آمده است:
✅ « در زمان حضرت صاحب عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف شصت کذّاب خارج میشوند که هر کدام مدّعی امامت یا بابیّت و نیابت او هستند.»(۱)
▫️ ولی به فضل خدا دروغ آنها آشکار میگردد و به هیچ کدام اعتماد نمیشود و اهل بصیرت میفهمند که حضرت، حقّ است. گویا وقتی حضرت میآید، میفرماید:
📜 «أَیُّهَاالنّاسُ، إِنّی أَنَا الصّاحِبُ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تَنْتَظِرُوَن.»
📃 ای مردم، من همان کسی هستم که انتظارش را میکشیدید.
▫️ و بعد از اتمام حجّت، کراماتی از او میبینند و کذب مدّعیان روشن میشود.
⬅️ در محضر بهجت، جلد سوم، نکته ۱۲۱
(۱). متن روایت که از رسول اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم نقل شده، به این صورت است:
📜 «لا تَقُومُ السّاعَهُ حَتّی یَخْرُجَ الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدی، وَلا یَخْرُجُ حَتّی یَخْرُجَ سِتُّونَ کَذّابا کُلُّهُمْ یَقُولُ: أَنَا نَبِیٌّ.»؛
📃 قیامت به پا نخواهد شد تا این که فرزندم مهدی قیام کند، و او قیام نخواهد کرد تا این که شصت کذّاب که همگی میگویند: ما پیامبریم، قیام کنند.
الارشاد، ج ۲، ص ۳۷۱؛ اعلام الوری، ص ۴۵۵؛ و ...
🏷 #امام_زمان_عج #سخن_بزرگان #مدعیان_دروغین #آیت_الله_بهجت_ره #ظهور
🖤در مسیر مهدویت🖤
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S7W56
در سوگ نبی جهان سیه میپوشد
در سینه، دل از داغ حسن میجوشد
از ماتم هشتمین امام معصوم
هر شیعه ز درد، جام غم مینوشد
سالروز شهادت پیامبر مهربانی و رحمت عالمیان،
حضرت محمد مصطفی صلیالله علیه و آله و
شهادت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی(ع)
بر ساحت مقدس بقیهالله الاعظم ارواحنافداه و تمامی مسلمین و بویژه شیعیان، تسلیت باد.
🔘 خلق نیکوی حضرت محمد (ص)
🔳 آیت الله ناصری:
▫️ خداوند، چند چیز را در قرآن عظیم شمرده است. خدایی که خود عظیم است، اگر چیزی را عظیم بشمارد، عظمت آن فوق العاده است.
یکی از مواردی که خداوند عظیم، آن را عظیم شمرده خُلق عظیم نبی اکرم است. در قرآن فرمود:
📜 اِنَّکَ لَعَلَیٰ خُلُقٍ عَظیم. (سوره قلم، آیه چهار: و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری.)
❇️ زمانی که نبی اکرم به مدینه آمدند و اسلام رونقی گرفت، روستای دور افتادهای بود که حدود هزار نفر جمعیت داشت. یک نفر از اشرار این منطقه بود که بسیار بد و خونریز بود. آن شرور دید که اهل این منطقه، خیلی ناراحتند. پرسید:
🔹 چه شده است؟ چرا اینقدر ناراحتید؟
▫️ گفتند:
🔸 یک نفر به مدینه آمده و ادعای پیغمبری میکند و همه خدایان ما را زیر سؤال برده و منکر شده است. ما از این ناراحتیم که تمام خدایان ما را کنار زده است و دین تازه ای آورده و میگوید:
🔶 خدا یکی است.
▫️ گفت:
🔹 شما چه میخواهید؟
▫️ گفتند:
🔸 اگر بتوانی خون این شخص را بریزی و او را بکشی، آنچه دلت بخواهد، به تو میدهیم.
▫️ گفت:
🔹 فردا سر او را برای شما میآورم.
▫️ آن شرور، حرکت کرد و بعد از ظهر مدینه رسید. نماز پیغمبر در مدینه تمام شده بود و عربها به منزل خود رفته بودند. حضرت هم داشتند، به منزل میرفتند. عرب شرور به پیغمبر رسید؛ در حالی که آن حضرت را نمیشناخت؛ لذا از خود پیغمبر پرسید:
🔹 این محمد که میگویند، کجاست؟
▫️ حضرت فرمودند:
🔸 او را چه کار داری؟
▫️ عرض کرد:
🔹 من از فلان منطقه هستم و شنیدهام ادعای پیغمبری کرده و منکر خدایان ما شده است. آمده ام سر او را برای خویشانم سوغات ببرم.
▫️ فرمودند:
🔸 الآن بعد از ظهر است و هوا گرم. شما هم تازه رسیدهای و خسته هستی. غذا هم که نخوردهای. بیا برویم منزلِ ما استراحت بکن، غذایت را بخور، خوابت را برو. سر حال که شدی، من دست محمد را در دستت میگذارم.
✨ حضرت او را به منزل آوردند و عبای خود را پهن کردند و گفتند:
🔸 روی آن بنشین.
▫️ آن عرب غذایش را خورد و مشغول استراحت شد.
☀️ کم کم آفتاب او را گرفت. حضرت، مقابل آفتاب ایستادند و با بدن مبارکشان، روی صورت این عرب، سایه انداختند، تا آفتاب به او نتابد.
⏳ خواب آن عرب طول کشید و پیغمبر عرق کردند. عرقهای پیغمبر، روی صورت این جوان چکید و بیدار شد. دید که این آقا بالا سر او نشسته و از شدت گرمای آفتاب صورت او از عرق خیس شده است. بلند شد و گفت:
🔹 آقا! چرا این طور کردی؟ چرا من را شرمنده کردی؟ خدمتی به من کردی که احدی نکرده است.
▫️ و عذر خواهی کرد.
حضرت فرمودند:
🔸 دیدم خستهای و خواب هستی. نخواستم بیدارت کنم و بگویم آفتاب تو را گرفته است. بالای سر تو نشستم که آفتاب تو را اذیت نکند.
▫️ آن عرب بلند شد و گفت:
🔹 وعده کردی که دست محمد را در دستم بگذاری. برویم محمد را پیدا کن و دست او را به دست من بده.
🤝 حضرت دستشان را آوردند جلو و فرمودند:
🔸 بگیر.
▫️ جوان نگاهی نکرد و گفت:
🔹 چه را بگیرم؟
▫️ گفت:
🔸 دست من را. من محمدم.
▫️ این جوان به حضرت نگاهی کرد و با خودش گفت:
🔹 عجب! این زندگی و این اخلاق او است؟!
❇️ شهادتین را جاری کرد و به حضرت ایمان آورد و گفت:
🔹 من میروم همه مردم شهرمان را مسلمان میکنم.
💡 حضرت، همه اعمال و رفتارشان بهگونهای بوده است که برای ما معلم و الگو باشند.
⬅️ اپلیکیشن آیت الله ناصری
🏷 #حضرت_محمد_ص #آیت_الله_ناصری #خودسازی #تهذيب_نفس #اخلاق #الگو
🖤در مسیر مهدویت🖤
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S5W57
در مسیر مهدویت
خراسان می دهد بوی مدینه
گرفته دُرّی از کوی مدینه
خراسان کربلای دیگر ماست
مزار زاده ی پیغمبر ماست
خراسان راز دل ها با رضا داشت
چه شب هایی که ذکر یا رضا داشت
خراسان! کو امام مهربانت؟
چه شد با او ز مامون در میانت
خراسان را سراسر غم گرفته
در و دیوار آن ماتم گرفته
خراسان داغ دل بر سینه دارد
ز مامون، سینه ی او کینه دارد
دریغا! میهمان در خانه کشتند
چه تنها و چه مظلومانه کشتند
امامِ اِنس و جان را زهر دادند
به تهدید و به ظلم و قهر دادند
ز نارِ زهرِ دشمن، نور میسوخت
سراپا همچو نخل طور میسوخت
ز جا برخاست با رنگ پریده
غریبانه، عبا بر سر کشیده
گهی بی تاب و گه در تاب میشد
شبیه شمع روشن آب میشد
میان حجره ی در بسته میسوخت
نمی زد دم ولی پیوسته میسوخت
ز هفده خواهر والا تبارش
دریغا کس نبودی در کنارش
دلش دریای خون، چشمش به در بود
امیدش دیدن روی پسر بود
به خود پیچید و تنها دست و پا زد
جوادش را، جوادش را صدا زد
به توس آمد به آنی از مدینه
جوادش در حضورش شد قرینه
پسر حاضر به بالین پدر شد
پدر از شوق او حالش دگر شد
جوادش را گرفت آقا در آغوش
درونش می گداخت از زهرِ پر جوش
بزد بوسه به آرامی جبینش
پسر اشکش به روی نازنینش
پدر رو سوی آن خونین جگر کرد
صدایش را کمی آهسته تر کرد
جوادش رو به بابا مستمع شد
ز اسرار امامت مطلع شد
پدر چون شمع سوزان آب میشد
پسر هم مثل او بی تاب میشد
پدر میگشت قلبش پاره پاره
پسر با گریه میکردش نظاره
پدر آهسته چشمان خودش بست
پسر گویی که جانش رفته از دست
پسر از پرده ی دل ناله سر داد
پدر هم جان در آغوش پسر داد
🏴 سالروز شهادت مظلومانه امام مهربانمان،
حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) را
به حضرت صاحب الزمان(عج)
و همه شیعیان و محبّین آن حضرت، تسلیت عرض میکنیم.
🔘 تشرف در راه مانده ای از زائران امام رضا (ع)
(تشرّف شیخ حسین خادم مسجد سهله)
🔰 شیخ آقا بزرگ تهرانی از شیخ حسین، خادم مسجد سهله، نقل میکند:
🕌 در سفر اوّلی که با جناب شیخ اعظم، شیخ محمّد طه اعلی اللّه مقامه به مشهد مقدّس مشرّف شدیم؛ نزدیک مشهد یعنی میامی رسیدیم من بر حیوان سواری خود طیّ مسافت میکردم. چیزی از راه را طیّ نکرده بودیم که آن حیوان از حرکت باز ماند و کمکم عقب افتادم بطوریکه اثری از قافله دیده نمیشد. پیاده شدم و قدری پیاده با حیوان راه رفتم؛ ولی حیوان بهخاطر ورمی که در دستش پیدا شده بود، نمیتوانست راه برود و من هم از حرکت عاجز شدم.
در اینجا بارم را فرود آورده و فرشم را بر زمین پهن نمودم و در وسط صحرا مثل اینکه در خانهام باشم، نشستم و مدّت مدیدی در فکر بودم و به حضرت رضا علیه السّلام خطاب مینمودم و عرایضی را عرض میکردم و میگفتم:
🔹 مولاجان من زائر شمایم و از کاروان عقب افتادهام و دست حیوانم شل شده است.
▫️ و امثال این مطالب را ذکر میکردم. ناگاه دیدم شخص عجمی که بر حیوان قویّ سفیدی سوار است، از راه میآید. گفتم:
🔹 لابد این شخص از زوّار است.
▫️ وقتی رسید، سلام کرد. جواب سلامش را دادم. خیال کردم که او هم به واسطه امری از کاروان عقب افتاده است. بعد از جواب سلام، ایشان به فارسی مشغول صحبت شد و من هم فارسی بلد بودم.
مرا به اسم نام برد و گفت:
🔸 ای شیخ حسین، طوری نشستهای مثل اینکه در خانه خودت نشسته باشی آیا نمیدانی اینجا چه جایی است؟
▫️ گفتم:
🔹 بلی؛ امّا قضیه من چنین و چنان است.
▫️ گفت:
🔸 برخیز بارت را روی حیوانت میگذاریم و میرویم شاید خداوند ما را به قافله برساند.
▫️ گفتم:
🔹 آیا نمیبینی که دستش چه شده و نمیتواند راه برود؟
▫️ اصرار کرد. گفتم:
🔹 لا حول و لا قوّه الّا باللّه
▫️ و برخاستم. بار بر روی حیوان قرار گرفت من هم به اجبار او، حیوان را میراندم و ایشان نیز کمکم راه میرفت.
در بین راه گفت:
🔸 ای شیخ حسین، بار من سبکتر از بار تو است؛ بارت را روی حیوان خودم میگذارم و بار خودم را روی حیوان تو.
▫️ گفتم:
🔹 میل خودتان.
▫️ بار مرا گرفت و روی حیوان خودش گذاشت و بار خودش را روی حیوان من و به همین کیفیّت میرفتیم.
گفت:
🔸 ای شیخ حسین، نمیخواهی حیوان خودت را با حیوان من مبادله کنی تا سربهسر شود؟
▫️ گفتم:
🔹 ای برادر، تو عجمی و من عرب؛ گمان میکنی من نمیفهمم که مرا مسخره میکنی! حیوان شما ده برابر حیوان من میارزد؛ با اینکه من در این صحرا در معرض هلاکتم و چارهای ندارم جز اینکه مال و بارم را بگذارم و بروم تا خود را از هلاکت خلاص کنم.
معلوم است که این حرف تو جز برای مسخره کردن من نیست.
▫️ گفت:
🔸 از استهزاء کردن، به خدا پناه میبرم. تو چه کار داری، من میخواهم حیوانم را با حیوان تو معاوضه کنم.
▫️ هرچه میگفتم:
🔹 ای برادر مرا مسخره نکن،
▫️اصرار میکرد، تا اصرارش بحدّی رسید که قبول کردم. گفت:
🔸 پس سوار شو.
▫️ من بر حیوان او سوار شدم دیدم انگار مثل مرغی میپرد.
آن مرد گفت:
🔸 تو به قافله ملحق شو من هم ان شاء اللّه تعالی ملحق میشوم.
▫️ زمان کمی گذشت که دیدم به قافله رسیدهام. آن هم در نزدیکی منزل و مثل آنکه از آن مرد غافل شدم. همینکه به منزل رسیدم، پیاده شده و مشغول رسیدگی به حیوان گردیدم و وقتی کارم تمام شد برای خوردن قهوه خدمت شیخ محمّد طه رسیدم. وقتی داخل شدم، سلام کردم.
فرمود:
🔸 شیخ حسین، چرا امروز در راه با ما نبودی؟
▫️ چون بنای من بر این بود که هر روز حیوانم را جلوی محمل شیخ یک ساعت یا بیشتر راه میبردم و ایشان برای من حکایاتی را نقل میفرمودند.
عرض کردم:
🔹 شیخنا قضیّه من این بود
▫️ و جریان را نقل کردم. فرمود:
🔸 آن مرد کجا است؟
▫️ عرض کردم:
🔹 خودش را به ما میرساند؛ ولی هنوز نرسیده است.
▫️ فرمودند:
🔸 بلکه او قبل از تو رسیده است؛ آیا گمان میکنی که اینطور کارها را در چنین مکانی کسی غیر از ائمّه معصومین علیهم السّلام انجام میدهد؟
▫️ بعد شیخ بهخاطر این جریان قصیدهای در مدح حضرت رضا علیه السّلام انشاء نموده و قضیه را در آن درج نمود.
♦️ جناب شیخ آقا بزرگ تهرانی فرمودند:
▪️ شیخ حسین بعضی از ابیات آن قصیده را برای من خواند؛ ولی من فراموش نمودهام. و گفت:
▫️ آن شخص را هم دیگر ابدا ندیدم و با آن حیوان تا تهران برگشتم. در آنجا مریض شدم و آن را به قیمت گزافی فروختم و در معالجه مرض و مراجعتم، مصرف کردم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۰۳
🏷 #امام_رضا_علیه_السلام #زیارت #امام_زمان_عج #مهدویت #تشرفات #زیارت #توسل
🖤در مسیر مهدویت🖤
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S4W57
بی تو ای صاحب زمان - جواد مقدم.mp3
2.65M
🔘 بی تو ای صاحب زمان
🎤 جواد مقدم
🏷 #امام_زمان_عج #ظهور #صوت_مهدوی #جواد_مقدم
🖤در مسیر مهدویت🖤
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S9W46
⭕️ تمام عمر به او خدمت می کردم
❇️ از امام حسین علیه السّلام سؤال شد:
🔹 آیا مهدی علیه السّلام متولّد شده است؟
▫️ فرمودند:
📜 لا، لو أدرکته لخدمته أیّام حیاتی؛
🔸 نه، اگر زمان او را درک میکردم، تمام ایّام عمرم را در خدمت او میگذراندم.
⬅️ عقد الدّرر: ۱۶۰؛ یاد مهدی: ۱۳۲.
🏷 #امام_حسین_علیه_السلام #امام_زمان_عج #حدیث
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S3W58
برات دعا میکنن - حاج آقا مومنی .mp3
4.59M
✨ برات دعا میکنن
🎤 حاج آقا مومنی
🏷 #امام_زمان_عج #دعا #شیعیان #سخنرانی_مذهبی
#حاج_آقا_مومنی
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S6W57
💡 مقایسه خوشیهای دنیا و لذت مناجات و انس با خدا
آیت الله بهجت (ره):
▫️ ولید بن عبدالملک از بنی مروان، که مدعی خلافت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود، میگفت:
🔹 زمانی که شراب میخورم زنها را نزدیک من نیاورید، موسیقی کار آنها را میکند.
▫️ در روایت آمده است:
📜 «أَلْغِناءُ تَصُدُّ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ.»(۱)
📃 آواز خوانی انسان را از یاد خدا باز میدارد.
▫️ گفتهاند:
🔹 شراب، با این که در ابتدای تناول آن بسیار تلخ و تیز به نظر میرسد و تنفّر طبع از شرب آن حاصل میشود و باید چیزی روی آن خورده شود، ولی بعدا موجب نعشه و خروج از غمهای این عالم و چه و چه میشود؛ ولی سرانجام چه بسا کسی که شراب خورده چاقو در دست گرفته و یکی از نزدیکان خود را زخمی کند و یا به قتل رساند؛ به خلاف تریاکی که بی حال و سست میشود.
⚠️ آیا لذّت شب نشینیها و اختلاط زنان و مردان و تناول مشروبات و عیشهای نامشروع، با لذّت انس با خدا و مناجات با او برابر است؟
💎 این لذّت (انس با خدا) همهی آن لذّتها و تمام کمالات آن عیشها را دارد، و اصلاً نقصهای آنها را ندارد.
▫️ در انجیل برنابا دارد:
▪️ شبی حضرت عیسی علیهالسّلام مشغول تهجّد و توغّل در عبادت شد:
📜 «حَتّی صارَ کُلُّ شَیْءٍ لَهُ عُرْیانا مَکْشوفا.»
📃 تا این که واقعیّت تمام اشیا برای او نمایان و مکشوف گشت.
▫️ یکی از آقا زادهها میگفت:
🔸 «در عرض چند دقیقه، حرم کربلا یا اهل حرم را مشاهده کردم.»
چه مطالبی چه کشفیّاتی؟
🕯 بعضی متوجّه به بعض، و بعضی متوجّه به حضرت، چه چیزها را مشاهده نمودم!
⬅️ در محضر بهجت، جلد سوم، نکته ۱۸۶
(۱). بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۳۶۵؛ تحف العقول، ص ۴۲۲، روایت منقول از امام رضا علیهالسّلام که در شمار گناهان کبیره میفرماید: «... وَ المَلاهی الَّتی تَصُدُّ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ مِثْلُ الغِناءِ وَ ضَرْبِ الاْءَوْتارِ...».
🏷 #آیت_الله_بهجت_ره #خودسازی #تهذيب_نفس #غنا #شراب #لذت_عبادت #انس_با_خدا #اخلاق
💚در مسیر مهدویت💚
🌐 @DarMasireMahdaviat
🧮 S5W58