eitaa logo
دارالقرآن فاطمیون ملارد
661 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
6.5هزار ویدیو
101 فایل
#لینک_کانال_جهادی_نیکوکاری_فرهنگی_دارالقرآن_فاطمیون_ملارد_در_ایتا👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion آدرس: تهران،جاده ملارد، خیابان معلم، بعد از بلوار راغب،بن بست۱۹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
══════════✦✧ ⃟ ⃟♥️ ⃟ 🔰بذارید یه نمونه از طرح نیاز خالص بگم: من داشتم کانال های تلویزیون رو جابه جا میکردم 📺 خانمم گفت که اگه دنبال برنامه خاصی نیستید یه دقیقه اون کانال ۴ رو میزنی؟🙏 منم دوباره کانال ۴ رو زدم داشت نشون میداد یه عده حاجی دور خونه خدا طواف میکنن خانوم من تا این صحنه رو دید با یه التماسی نشست من نیاز اش رو دیدم ولی صدای نیازش رو هم میخوام چی گفتم؟ نگفتم میخوای ببرمت❓ که اون از فردا شروع کنه بریم دیگه، خودت گفتی دیگه، مگه خودت نگفتی، پس کی میریم، گفتی دیگه، پس بریم دیگه،......خفه کنه .... که بعدم دیگه شیرینی تامین رو از من بگیره دیگه وظیفمه، خودم گفتم، وعده دادم پس باید..... گفتم که میخوام این صدا نیازه رو بشنوم گفتم اینا هم دور خونه خدا خوب کیف میکنن خانمم می‌تونست برگرده بگه بله چرا ما نمی ریم کیف کنیم؟ بله خوش بحالشون راستی شما چرا نمیرید ثبت نام کنید‼️ 🗯من چی می گفتم؟ یکم از اون مخارجت کم کن تا به حج هم برسیم ... ایشون چی گفت؟ گفت آخی چقدر دلم میخواست الان اونجا می بودم ... من میتونم اقدام نکنم⁉️ میبینید؟ 🗝 اینکه میگم کلیدش دست زنه، کلیدش دست زنه، طرح نیاز خالص، گفتی؟ برو وسط زندگیت 💠 مطرح کردی این نیاز رو بذارید، این دیگه برداشته نمیشه از اینجا .... ❍ اگر خانم طرح نیاز خالص بکنه مرد سه کار میکنه ⇩⇩⇩ ⇤اول تامین میدهد . از اون تامین هایی که شما دارید میگیرید؟ نخیر؛ تامین با طراوت و شوق🌱 خیلی از این تامین هایی که شما میگیرید که بعد از اشک و آه و گریه و اعتراض و فریاد و نمیخوام و قهر و پس نیستم و اگه اینو مگه نگفتی و ثابت کردم و فشار آوردن و ... اینا اسمش تامینه‼️ ⃟♥️ ⃟ ⃟✧✦③─────────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
══════════✦✧ ⃟ ⃟♥️ ⃟ اونم به حداقل هاش اکتفا میکنه حاضر نیست یه قدم اون ور ترش رو بره ... 📛 تازه برا همین هی تو سرت میزنه؛ تازه سفر رفتیم، ببین کی سفر رفته، برو ببین اگه این کی تو خونه اش اینا بود.... بعدم هی اینو به روت میاره، هی سر همین فشار میاره...♨️ اینایی که دارید به اسم تامین میگیرید تامین نیست همون است که مرد برا در برابر است میدهد ⇱ آخ که تامین مرد چیز دیگه است . اگر زن نیازش رو مطرح میکرد. خالص، میرفت وسط زندگی. مرد تامین میکرد با طراوت🌱 میومد خونه مامان. نه از اون اومدنایی که دیر میاد و بعدم چایی نمیخوره و زود میخواد بره مامانجون سلاااام باغچه تون چرا خرابه؟ (هی هم میخواد تامین کنه) یه بیلچه به من بدید؛ مهتابی تون چرا خرابه؟ یه من یه نردبان بدید. هی میخواد تامین رو اضافه کنه💡 ◆◇ بعد آقا میگه تا میرم خونه مامانش، مامانشون بنده خدا یکم بی دست و پا ان خیلی از وسایل شون خرابه 🔌 🔦 بعد میگم مثلا این چرا روشن نمیشه؟ میگن خرابه؛ میگم یه آچار بدید. میگه تو نمیخواد خودتو لوس کنی تعمیرکار میدن تو نمیخواد دخالت کنی...🛠 ☹️ چنان له ام میکنه .... ریشه اینه ( به طرز بیان مرد هم ربط داره؟ ) چرا از مرد شروع بشه؟ مرد هر جور بخواد بگه ریشه اینه، ریشه رو گرفتید❓ 🔑🚪 دستگیره دیگه زبانی نداره به چرخاندن شما کار داره در باز شد تمام این زندگی با هر چه دارد مال شماست مرد را باز بکن همه داشته هاش ماله توست، آخه بلد نیستی باز بکنی خرابش میکنی... با طراوت میداد💞 دوم گاهی مرد شرایط تامین را ندارد آیا من در این وضعیت بهش طرح نیاز بکنم⁉️ اگه بلدی بکنی حتما بکن چون دو تا اثر داره یکی اینکه مرد بدهکار زن میماند نیازه رفت این پشت تا تامین نکنه از خبری نیست پس بده کارت هست 😊اگه من زن بودم وایمیستادم ببینم مردم کجا شرایطش رو نداره همونجا میرفتم طرح نیاز خالص بهش میکردم ؛ درست نقطه عکسش طرح نیاز با فشاره📛 💢 زنی که تو شرایطی که مرد نداره بره طرح نیاز با فشار بکنه تمام انگیزه مرد رو از تامین میگیره یعنی بعد هم که شرایطش پیدا بشه باز هم تامینت نمیکنه ⃟♥️ ⃟ ⃟✧✦④─────────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
══════════✦✧ ⃟ ⃟♥️ ⃟ یه جواب درشتی هم بهت بده. شعور نداری، نمی فهمی نداریم ... 😒 بعد هم که داشته باشیم میگه خب حالا که داریم میگه بیا ، بعدش هم بهت نمیده وقتی با فشار اومدی ... 🦋 حالا برو _کارت که موند، رو هم بهت میده، فقط به تامینه اکتفا نمیکنه مثال آقا امشب درس داشته دانشگاه داشته میگه همین دو سه روز نمیتونه تا امتحاناش رو نده هیچ جا نمیتونه بره همونجا میرم طرح نیاز خالص میکنم چی میگم؟ وای این قدر دلم برا دیدار مامانم لک زده...💗 ◌ حتی اگه مرد گفت یعنی الان بریم؟ بگو آاه بابا تو این شرایط کجا میخوایم بریم؟ فقط حس ام رو گفتم ... ◌ حالا مرد بعد از اینکه کارش تمام شد فقط میبرتت؟ نه ◌ خانم بیا اینجا، از این فروشگاه یه چیزی برا مادرت انتخاب بکن.😊 🌹 این اون امتیاز تاخیر است که گذاشته روش که تو نگی ولم میکنه. بگی اضافه هم میده اگر نگاهش رو با طرح نیاز خالص ببرم حتمیه اصلا راه نداره یعنی اگه یه کاری رو قدرت امتیازش رو داشته باشه عذرش رو میخواد🙏 🙂 خیلی دیگه اذیت شدی این دو سه روزه، دیدی که دیگه ببخشید ، خیلی باید ببخشی .... یه شیرینی رو با یه چیزی میده یه شیرینی رو در بیانش می ذاره🍬 تو وقتی اومدی شکوه رو پایمال کردی برای چی تامین بده‼️ مگه نمیده به خاطر اون وقتی قبلا گرفتی شکوهش رو، برا چی تامین بده؟🤷🏻‍♂ وقتی بگی من همین الان میخوام اسمش چیه؟ دیگه ولی اگه گفتید وای چقدر دلم میخواست همین الان خونه مامان میرفتم (بعد پشت سرش می گفتم) نه نمیخوام حسم رو گفتم 🌸 ⇦وقتی بگی همین الان ، همین الان که نمیتونه بده پس امتیاز تاخیر رو هم روش میذاره😊 این مبحث ادامه دارد... شاید سوالاتی در ذهنتون ایجاد شده باشه، حتما قسمت دوم جلسه سوم رو پیگیری کنید تا پاسخ سوالاتتون رو بگیرید جلسه بعد ان شاء الله آخرین قسمت از مبحث شکوه مرد تقدیم حضورتون خواهد شد 🎊اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🎊 ⃟♥️ ⃟ ⃟✧✦⑤─────────────
سخنرانی.mp3
12.61M
══════════✦✧ ⃟ ⃟♥️ ⃟ (قسمت اول)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ پیامبر صلّ الله علیه و آله؛ نمازهای پنج گانه به نهر جاری گوارایی می مانند که بر در خانه هایتان روان است وهر روز پنج بار خود را در زلال آن شست و شو می دهید، دیگر هیچ پلیدی باقی  نمی ماند. ( کنز العمال ، ج ۷، ص ,۲۹۱ حدیث ۱۸۹۳۱ ) 🌹🌹 👆 👇👇👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋 رسول بلند شد و ایستاد. آستین پیراهنش را داد پایین. نگاهی به موتورش انداخت و گفت: _پس شما از جلو بروید. من با موتور دنبال شما می آیم. عبدالحمید با لبخند معناداری نگاهش کرد. _می ترسی با ما بیایی؟ رسول با تعجب گفت: _نه. 🦋 عبدالحمید خندید. _به گمانم می ترسی. اگر نمی ترسی با ما سوار وانت می شدی. رسول نیم نگاهی به حکیمه خاتون انداخت و گفت: _نمی ترسم. خواستم....... حرفش را نزد. می خواست بگوید: _بخاطر حکیمه خاتون سوار وانت نمی شوم. 🦋اما نگفت. داشت با خودش فکر می کرد نمی شود که من و حکیمه خاتون روی صندلی وانت بنشینیم کنارهم. عبدالحمید گفت: _بیا کمک کن موتور را بگذاریم پشت وانت. دونفری با سختی موتور را گذاشتند پشت وانت. عبدالحمید اشاره کرد به حکیمه خاتون. 🦋_بنشین عقب. رسول با ناراحتی نگاهش کرد. اما چیزی نگفت. خجالت کشید حرفی بزند. دوست نداشت توی این آفتاب داغ، حکیمه خاتون بنشیند پشت وانت. به عبدالحمید نگاه کرد و با تردید گفت: _می شود من بنشینم عقب؟ عبدالحمید مبهوت نگاهش کرد و گفت: _تو بنشینی عقب من با کی حرف بزنم؟ 🌹🌹 📚پاتوق کتاب شهید زینب کمایی @maghar98 👆 👇👇👇 https://eitaa.com/Darolghoranfatemion