وقتی شعور آدمی با حیوان یکی باشد
فرقی نمیکند لباس تنت پشم نریسیده گوسفند باشد یا کت و شلوار ...
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
یک شهر را آتش زدم عشقت نیفتاد از سرم
می خواهمت دیوانه جان،اما نداری باورم
#امید_صباغ_نو
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
(دوستیای که بریده شد)
🔸شاید کسی گمان نمی برد که آن دوستی بریده شود و آن دو رفیق که همیشه ملازم یکدیگر بودند روزی از هم جدا شوند. مردم یکی از آنها را بیش از آن اندازه که به نام اصلی خودش بشناسند به نام دوست و رفیقش میشناختند. معمولاً وقتی که می خواستند از او یاد کنند توجه به نام اصلی اش نداشتند و میگفتند: «رفیقِ...»
🔹آری او به نام رفیق "امام صادق علیه السلام" معروف شده بود، ولی در آن روز که مثل همیشه با یکدیگر بودند و با هم داخل بازار کفشدوزها شدند آیا کسی گمان میکرد که پیش از آنکه آنها از بازار بیرون بیایند رشته دوستیشان برای همیشه بریده شود؟!
🔸در آن روز او مانند همیشه همراه امام(ع) بود و با هم داخل بازار کفشدوزها شدند غلام سیاه پوستش هم در آن روز با او بود و از پشت سرش حرکت میکرد.
در وسط بازار ناگهان به پشت سر نگاه کرد، غلام را ندید. بعد از چند قدم دیگر دو مرتبه سر را به عقب برگرداند، باز هم غلام را ندید، سومین بار به پشت سرش نگاه کرد، از غلام که سرگرم تماشای اطراف شده و از ارباب خود دور افتاده بود خبری نبود.
برای مرتبه چهارم که سر خود را به عقب برگرداند غلام را دید با خشم به وی گفت: "مادر فلان! کجا بودی؟!"
🔹تا این جمله از دهانش خارج شد امام صادق(علیه السلام) به علامت تعجب دست خود را بلند کرد و محکم به پیشانی خویش زد و فرمود:
"سبحان الله به مادرش دشنام می دهی؟! به
مادرش نسبت کار ناروا می دهی؟! من خیال میکردم تو مردی با تقوا و پرهیزگاری، معلومم شد در تو وَرَع و تقوایی وجود ندارد"
🔸-یابن رسول الله این غلام اصلا سِندی است مادرش هم از اهل سند است. خودت میدانی که آنها مسلمان نیستند. مادر این غلام یک زن مسلمان نبودهکه من به او تهمت ناروا زده باشم.
-مادرش کافر بوده که بوده هر قومی سنتی و قانونی در امر ازدواج دارند وقتی طبق همان سنت و قانون رفتار کنند عملشان زنا نیست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمیشوند.
🔹امام بعد از این بیان به او فرمود: "دیگر از من دور شو"
بعد از آن دیگر کسی ندید که امام صادق(علیه السلام) با او راه برودند تا مرگ بین آنها جدایی کامل انداخت.
#داستان_راستان
🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
📚دادگری را باید آموزش داد.
کلاس سوم دبستان که بودم در هفته دوم آموزگار امتحان املای کلاسی گرفت و از بچه های کلاس خواست املای همدیگر را تصحیح کنند و به خاطر بد خطی، نمره من ۹ شده بود . خیلی از این کار همکلاسیم ناراحات شدم .
چند هفته بعد دوباره تکرار شد و وقتی به بد خطی همکلاسیم می رسیدم علیرغم تصمیم به انتقام باز هم غلط نگرفتم و فقط علامت میزدم و تنها یکت غلط واقعی پیدا کردم و نمره ۱۹ دادم . با لجاجت بچگانه داشتم با مدادم زیر بقیه بد خطی ها مانور میدادم که احساس کردم بالای سرم چیزی سنگینی میکند .
سرم را بلند کردم، دیدم که آموزگارم پشت سر من ایستاده و حرکت دست من را نگاه میکند . ترسیدم . خواستم توضیح دهم که دهنم قفل شد . دفتر را بستم و تحویلش دادم .
آموزگار پای تخته آن دفتر را باز کرد و خودش دوباره آن را تصحیح کرد و گفت : آفرین، برای بد خطی دیگران فقط علامت گذاشته و نمره کم نکرده و یک غلط را بدرستی نمره کم کرده و این اولین خاطره خوب من از آمدن به شهر از روستا و حضور در کلاس سوم ابتدایی بود .
بعدش گفت چقدر خوبه تو زندگی آدم ها اشتباهات دیگران را فقط یادآوری کنند و تنها از غلطش نمره کم بشود .
امروز که یاد آن درس آموزگارم میفتم و تجربه این سالهای زندگیم را مرور میکنم می دانم که :
ما حق نداریم تمام زندگی دیگران را با نگاه خودمان نمره دهی کنیم . مرام و افکار ما انسانها مثل خط نوشتههایمان است و اگر افکار و کردار کسی برای زندگی کردن نمره قبولی دارد ما هم بپذیریم .
به فرزندانمان هم بیاموزیم اگر بنا گردید که روزی دادگری کنند باید دستانشان از نوشتن ناحقی بترسد و گرنه تا پایان عمر با وجدانی صدمه دیده باید زندگی کنند.
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
ماشین مسروقه پیدا شد!
حجه الاسلام آقای حاج شیخ علی اکبر قحطانی دو کرامت به دفتر انتشارات مکتب الحسین علیه السلام فرستاده و چنین نقل میکند:
2. سال 1346 شمسی، ابتدای طلبگیام در شهرستان شیراز به نماز جماعت استاد محترم، مرحوم حاج سیدمحمدحسینی رحمه الله علیه میرفتم. شبی در صف اول پشت سر آقا به نماز ایستاده بودم، شخصی آمد و به آقا گفت:
یک یهودی که در همین نزدیکیهای مسجد مغازه دارد، ماشین او را چندی پیش به سرقت بردند. ایشان به هر وسیلهای که متوسل شد، ماشین پیدا نشد، تا اینکه من او را راهنمایی کردم که چیزی نذر حضرت عباس علیهالسلام نما بلکه مشکل تو حل شود. فرد یهودی گوسفندی نذر کرد و ماشین بعد از مدتها که به سرقت رفته بود پیدا شد. شخص مزبور افزود: الان، یهودی چه باید بکند؟
آقا فرمود: حیوان را بدهد فرد مسلمانی ذبح کند و گوشتش را به مسلمانان بدهند تا مصرف کنند.
پس دادرسی آقا منحصر به مسلمانها نمیباشد، بلکه ایشان به فریاد هر دادخواهی، خارج از دین اسلام باشد، میرسد.
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
📚#داستانک
قدیما یه شاگرد کفاشی بود هر روز میرفت لب رودخونه چرم میشست برای کفش درست کردن.
اوستاش هر روز قبل رفتن بهش سیلی میزد میگفت اینو میزنم تا چرم رو آب نبره، یه روز شاگرد داشت میشُست که چرم رو آب برد، با خودش گفت اوستا هر روز به من چَک میزد که آب نبره چرم رو، الان بفهمه قطعا زنده م نمیذاره، با ترس و لرز رفت و هرجوری بود به اوستاش گفت جریان رو، ولی اوستاش گفت باشه عیب نداره، شاگرد با تعجب پرسید نمیزنیم؟ اوستاش گفت من میزدم که چرم رو آب نبره، الان که آب برده دیگه فایده ای نداره.
زندگیم همینه، تمام تلاشتون رو بکنید چرم رو آب نبره، وقتی چرمتون رو آب برد دیگه فایده نداره، حرص نخورید...
🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝آی مردم ! آی مردم! علی از دنیاتون سیره ...
🎙مداحی نوستالژی حاج #محمدرضا_طاهری و حاج #محمود_کریمی بمناسبت ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
📎 #فاطمیه
📎 #ایام_فاطمیه
📎 #ایران_صدا
⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
#یا_زهرا_س♥️
شعرے بہ نام نامے ما"در"شروع شد
اشڪے بہ حال غربت حے"در"شروع شد
این"در"ڪہ قافیہ ست مگوهاست در دلش
اصلاًتمام فاجعہ از"در"شروع شد.
#یا_صدیقه_الشهیده🥀
#ایام_فاطمیه💔
#شهادت_مادرم_زهرا_س_تسلیت_باد🥀
⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
زهرا سپرد تشنه نماند لب حسین
مانند چوبِ خشک شد آخر وصیتش
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🥀
#ایام_فاطمیه🥀
#شهادت_حضرت_زهرا_س🥀
#تسلیت_باد🥀
⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak
یتیمان جز دو چشم تر ندارند
به غیر از خاک غم بر سر ندارند
چو مادر مرده ها باید فغان کرد
که طفلان علی #مادر ندارند
#ای_مادرم🥀
#ایام_فاطمیه🥀
#شهادت_حضرت_زهرا_س🥀
⚫️⚫️⚫️⚫️ @Dastaanak