eitaa logo
داستانک
1.7هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
80 ویدیو
4 فایل
داستان های کوتاه حکمت ها حکایات و سخنان گوهربار از بزرگان و نویسندگان اینستاگرام instagram.com/allah_almighty_photo
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 🔷🔸جبران کردن اشتباه شیخ مفید توسّط امام زمان (علیه السلام) می گویند از روستایی کسی خدمت شیخ مفید رسید ودر مورد زنی حامله که فوت کرده وفرزندش زنده است سؤال کرد که: «آیا باید شکم این زن را پاره کرده وطفل را بیرون آوریم ویا این که با آن بچّه، او را دفن کنیم؟» 🔴شیخ مفید فرمود: «با همان بچّه او را دفن کنید»!. 🔹پس آن مرد برگشت. در وسط راه دید مرد اسب سواری از پُشت سر، سریع می آید، وقتی به نزدیک مرد رسید، گفت: «ای مرد! شیخ مفید فرموده است که شکم آن زن را پاره کنید وطفل را بیرون بیاورید و زن را دفن کنید». 🔸آن مرد نیز همین کار را کرد. پس از مدّتی اتّفاق را برای شیخ مفید بیان کردند، شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم ومعلوم است که آن شخص صاحب الامر (علیه السلام) بوده است. حالا که در احکام دینی اشتباه می کنم همان بهتر که دیگر احکام دینی را بیان نکنم»!. پس به خانه رفتند ودرب خانه را بستند وبیرون نیامدند. 🔹ناگاه از حضرت ولی عصر (علیه السلام) نامه ای برای شیخ مفید آمد که:👈 «بر شما واجب است تا احکام دینی را بیان کنید وما هم شما را همراهی کنیم ومواظب باشیم که اشتباه نکنید». پس شیخ مفید دوباره شروع به بیان احکام دین کرد. 🌹 تعجیل در ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات بفرستید 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹امام علی(ع): ارزش هر کسی آن چیزی است که نیکو انجام دهد. امروز چهارشنبه ۱۲ اردیبهشت ماه ۲۲ شوال ۱۴۴۵ ۱ مه  ۲۰۲۴ 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم... ای دوست بیا لحظه ای از این جهان دل بکنیم و به چند آواز گوش جان بسپاریم، چند شعر را درون خود حس کنیم، و دقایقی از دنیایی پر از آدم های سرد به ترانه و شعر پناه ببریم 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
یا ذلتِ «تقلید» را تحمل کن، یا رنجِ «تفاوت» را به دوش بکش، تقلید بدون آگاهی، سرانجامش تباهی‌ست...! 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
معلمی عشق است... 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
بنده خود ساخت مرا اوستاد آنکه یکی حرف بمن یاد داد روز معلم گرامی باد 🌸🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣"قابل تامل, خیلی زیباست" 🌼🍃"داستانی زیبا درمورد شخصی که یک روز زندگی کرد و قدر زندگی را دانست" 🌼🍃دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود... 🌼🍃پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد!!   🌼🍃به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن!!" 🌼🍃لا به لای هق هقش گفت: اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟! خدا گفت: آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد... 🌼🍃آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: "حالا برو و يک روز زندگی كن!" 🌼🍃او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟! ❣بگذار اين مشت زندگی را مصرف كنم...! 🌼🍃آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، می تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می‌تواند .... 🌼🍃او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما.... 🌼🍃اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد. ❣""او در همان يك روز زندگی كرد..."" 🌼🍃فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست!   🌼🍃 زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است. ❣امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟ * 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
✨پندهای شیطان ✨ روزي حضرت موسي براي مناجات به كوه طور مي رفت و شيطان هم در پي او رفت. يكي از فرشتگان شيطان را نهيب زد و گفت: از دنبال موسي برگرد كه او كليم خداست مگر اميد داري كه بتواني او را بفريبي؟ شيطان گفت: آري. چنان كه پدر او حضرت آدم را به خوردن گندم فريفتم از موسي هم اميد دارم كه چنين شود حضرت موسي متوجه شد. شيطان گفت: اي موسي كليم مي خواهي تو را شش پند بياموزم؟ حضرت موسي فرمود: خير. من احتياج ندارم از من دور شو. جبرئيل نازل شد و گفت: ای موسی صبر کن و گوش بده ، او الان نمیخواهد که تو را فریب دهد. موسی ایستاد و فرمود هر چه میخواهی بگو، شيطان گفت: آن شش پند اين است: اول: در وقت دادن صدقه به يادم باش و زود صدقه بده كه ممكن است زود پشيمانت كنم گرچه آن صدقه كم و كوچك باشد چون ممكن است همان صدقه كم تو را از هلاكت نجات دهد و از خطر حفظ نمايد. دوم: اي موسي با زن بيگانه و نامحرم خلوت نكن چون در آن صورت من نفر سوم هستم و تو را فريفته و به فتنه مي اندازم و وادار به زنا مي كنم. سوم : اي موسي در حال غضب به يادم باش زيرا در حال غضب تو را به امر خلاف وادار مي نمايم و آرزو مي كنم كه اولاد آدم غضب كند تا من مقصودم را عملي سازم. چهارم: چيزهايي كه خداوند ازآنها نهي كرده نزديك نشو چون هر كس به آنها نزديك شود من او را به حرام و گناه مي اندازم. پنجم : در دل خود فكر گناه وكار خلاف راه مده چون اگر من دلي را چرکین ديدم به طرف صاحبش دست دراز میکنم و او را اغوا میکنم، تا آن کار خلاف را انجام دهد. ششم: تا خواست كه ششم را بگويد جبرئيل حضرت موسي(ع) را نهيب زد و فرمود: اي موسي حركت كن و گوش مده كه او مي خواهد در نصيحت ششم تو را بفريبد. لذا موسي حركت كرد و رفت. شيطان فرياد زد و گفت: واي بر من پنج موعظه را كه اساس كارم در آنها بود شنيد و رفت مي ترسم كه آنها را به ديگران بگويد و آنان هدايت شوند. من مي خواستم پس از پنج کلمه حق، او را به دام اندازم و او و ديگران را فريب دهم ولي از دستم رفت. 📚برگرفته ازکتاب داستان راستان 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak
_ بچه که بودیم، وقتی مریض می شدیم وقتی آقا دکتره، می پرسید: بگو کجات درد داری؟ چته؟ زل می زدیم به مامانمون!! یادتونه ...؟ منتظر می شدیم تا اون بگه مریضی مون چیه؟؟ ... و جواب دادن رو به اون می سپردیم؟ ... چون که می دونستیم مادرمون، همون احساسی رو داره که ما داریم ... حتی از خودمون بیشتر، دردمون رو احساس میکنه ... حالا می خوام بگم اون روزها رو یادت میاد؟ خب ، تو جوون شدی ، اون پیر شده !!! حواست باشه بهش... حالا وقتشه ، توام مثل بچگی هات اگه اون مريض شد ... حسش کنی!!! | حالا اون به تو نیاز داره ، حتی اگه حرفی نزنه ... مثل همیشه !!! حواست بهش باشه 🌸🌸🌸🌸 @Dastaanak ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌