✨﷽✨
✅از عوامل آسان جان دادن
✍️ پيامبر فرمود که هر کسي بعد از هر نمازش مقداري قرآن بخواند سختي هاي هنگام جان دادن را نمي چشد . اگر کسي يک روز ماه رجب را روزه بگيرد سکرات مرگ بر او آسان مي شود .پيامبر فرمود : حضرت عزرائيل در هنگام خواندن نماز به همه ي مردم اشراف دارد ، اگر اين مردم را مواظب بر اوقات نماز ديد ، خود ايشان شهدتين را تلقين مي کند . امام صادق (ع) فرمود : اگر کسي نسبت به صله رحم مخصوصا نسبت به پدر و مادرش کوشش کند سکرات موت بر او راحت مي شود .
مرحوم شيخ عباس قمي در کتاب منازل الاخرة ( من توصيه مي کنم که اين کتاب بخوانيد . شايد اثر آن از صد تا سخنراني اخلاقي بالاتر باشد .) نقل کرده که پيامبر بر بالين جواني بودند که در حال احتضار بود . پيامبر ان جوان را تلقين کرد و گفت که بگو لا اله الا الله . جوان زبانش بسته بود . پيامبر به مادرش گفت که تو از او ناراضي هستي ؟ مادر گفت که اوشش سال است که به من جفا کرده است و من از او راضي نيستم . پيامبر فرمود که الان وقت ناراضي بودن نيست . او در سختي است . زن گفت که خدا بواسطه راضي بودن شما راضي باشد . زبان جوان باز شد . پيامبر گفت که چه مي بيني ؟ گفت : يک فرد بد هيکل و بد بود را مي بينم که از بوي بد آن راه نفس من بسته شده است . پيامبر فرمود که بگو : يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الکسير اقبل من اليسير يعفوا عن الکثير . اي کسي که از گناهان بزرگ ما مي گذري و اعمال کوچک و کم ما را قبول مي کني ، کم هاي ما را قبول بکن و گناهان زياد ما را ببخش . جوان اين را تکرار کرد . گفت: الان مي بينم که آن سياه رو دور شد و سفيد رويي معطر وارد شد. بعد راحت جان داد . محدث قمي مي گويد که نيکي نکردن به پدر و مادر باعث مي شود که نتواند تلقين پيامبر را هم بگويد.
📚از بیانات حجت الاسلام عالی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🍏 راز یک معامله ی شیرین 🍏
🌷 تو جبهه قسمت تعمیرگاه کار میکردم چون هوای جنوب خیلی گرم بود صبح زود تاظهر کار میکردیم ظهر هم میرفتیم استراحت.
🌷یه روز ظهر تو هوای گرم یه بسیجی جوانی اومد گفت:اخوی خداخیرت بده ماعملیات داریم ماشین مارو درست کن برم.😊
گفتم مردحسابی الان ظهره خسته م برو فردا صبح بیا🤨
باارامش گفت:اخوی ما عملیات داریم از عملیات میمونیم.😊
🌷منم صدامو تند کردم گفتم برادر من از صبح دارم کار میکنم خسته یم نمیتونم خودم یه ماهه لباس دارم هنوز وقت نکرده م بشورم.😒
گفت:بیا یه کاری کنیم من لباسای شمارو بشورم شماهم ماشین منو درست کن.😌
🌷منم برا رو کم کنی رفتم هر چی لباس بود مال بچه هارو هم برداشتم گذاشتم جلو تانکر گفتم بیابشور ایشون هم ارام بادقت لباسارو میشست منم برا اینکه لباسارو تموم کنه کار تعمیررو لفت دادم بعد تموم شدن لباسا اومد.
🌷 گفت:اخوی ماشین ما درست شد؟😊
ماشین رو تحویل دادم داشت از محوطه خارج میشد که با مسؤولمون برخورد کرد بعد پیاده شد وروبوسی کردن وهم دیگه رو بغل کردن.😍😘
🌷اومدم داخل سنگر به بچه ها گفتم:این اقا از فامیلای حاجی هست حاجی بفهمه پوستمونو میکنه😱
🌷حاجی اومد داخل سفره رو انداختیم داشتیم غذا میخوردیم حاجی فهمید که داریم یه چیزی رو پنهان میکنیم پرسید:چی شده؟🤔
🌷گفتم:حاجی اونی که الان اومده فامیلتون بودن؟
حاجی گفت:چطور نشناختین؟
ایشون مهدی باکری فرمانده لشکر بودن🙂
یه سوال ؛
👈 بنظر شما ما شایستگی شهادت را داشتیم یا ایشون؟🌹
ایشون کجا ما کجا؟!!!!!!!!!😵😭
راوی:رضا رمضانی
منبع: کتاب خداحافظ سردار
شادی روح شهدا صلوات
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
✅یک داستان واقعی و زیبا
✍ از مرحوم آيةاللهالعظمي حاج شيخ عبدالكريم حايري يزدي(ره)، نقل شده است: اوقاتي كه در سامرا مشغول تحصيل علوم ديني بودم، اهالي سامرا به بيماري وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده اي ميمردند. روزي در منزل استادم، مرحوم سيدمحمد فشاركي، عدهاي از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا ميرزا محمدتقي شيرازي تشريف آوردند و صحبت از بيماري وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم ميرزا فرمود: اگر من حكمي بكنم آيا لازم است انجام شود يا نه؟ همه اهل مجلس پاسخ دادند: بلي. فرمود: من حكم ميكنم كه شيعيان سامرا از امروز تا دهروز همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجسخاتون(علیها السلام)، والده ماجده حضرت حجتبنالحسن(علیهما السلام) هديه نمايند تا اين بلا از آنان دور شود.
اهل مجلس اين حكم را به تمام شيعيان رساندند و همه مشغول خواندن زيارت عاشورا شدند. از فرداي آن روز تلفشدن شيعه متوقف شد.
📚داستانهاي شگفت شهید دستغیب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨♥️✨
قلبهايتان رااز حقارت كينه تهی كنيد
و باعظمت عشق پركنيد
زيرا كه عشق چون عقاب است
بالا میپرد و دور
كينه چون لاشخور و كركس است
كوتاه میپرد و سنگين
جز مردار به هيچ چيز نمیانديشد
#ملاصدرا
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴 رهبر معظم انقلاب:
🔻مقامات آمریکا شارلاتان و تروریست هستند!
🔻اگر کوتهبینی نکنیم ایران به قلّه حکومت اسلامی میرسد!
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#داستان_علما
✅از آقای نظام التولیه سرکشیک آستان قدس رضوی نقل است:
✍️شبی از شبهای زمستان که هوا خیلی سرد بود و برف می بارید، آخرهای شب دستور دادم که تمام درهای حرم را ببندد. خادمی خبر داد که حاج شیخ حسنعلی در بالای بام در کنار گنبد مشغول نماز است و مدتی است که در حال رکوع می باشد و هر چند بار که مراجعه کردم، در همان حال رکوع بود. گفتم با حاج شیخ کاری نداشته باش، فقط کمی آتش هیزم در اتاق پشت بام بگذار که وقتی نمازش تمام شد، گرم شود.
آن شب برف سنگینی در مشهد بارید. هنگام سحر که برای بازکردن درهای حرم آمدیم، به آن خادم گفتم برو ببین حاج شیخ در چه حال است. خادم رفت و پس از چند لحظه برگشت و گفت: حاج شیخ هنوز در حال رکوع است و پشتش از برف پوشیده شده.
معلوم شد که ایشان از اول شب تا سحر در حال رکوع بوده است و سرمای شدید را اصلا احساس نکرده بود.
📚۱- نشان از بی نشانها ص 33
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#ضرب_المثل
ريشه ضرب المثل
" #گربه_را_دم_حجله_كشتن":
آورده اند که دامادی برای آن که زهر چشمی از عروس بگیرد و زمینه را برای مردسالاری سال های بعد هموار سازد، در شب عروسی دست به ابتکاری زد و آن این که گربه ای را گرفت و در جایی مخفی کرد.
شب عروسی هنگامی که عروس و داماد وارد حجله شدند، داماد طرحی چید که گربه یکباره وارد اتاق شود. داماد که دنبال این فرصت بود، به طرف گربه هجوم آورد و به سرعت برق گربه را گرفت و سر از بدنش جدا کرد. همین نمایش کافی بود تا عروس حساب کار خود را بکند و بفهمد که شریک زندگی آینده اش چه قاطعیتی دارد. چندی که گذشت، داماد گربه کش از دنیا رفت و عروس خانم را با آرزوهایش تنها گذاشت. بعدها مرد دیگری به خواستگاری اش آمد، اما او بر خلاف شوهر قبلی مردی منفعل و دم دمی مزاج بود. زن که نتوانسته بود در زمان شوهر قبلی به بسیاری از خواسته هایش برسد، فرصت را غنیمت شمرد و زن سالاری پیشه کرد. شوهر بیچاره که از دست زن عاصی شده بود، دنبال راهی می گشت تا قاطعیت خود را به رخ بکشاند و به او بفهماند که چند مرده حلاج است.
از قضا حکایت شوهر قبلی این زن و کشتن گربه را هم شنیده بود. تصمیم گرفت همان کاری را بکند که شوهر قبلی انجام داده بود. گربه ای را گرفت تا در یک صحنه سازی سر از بدنش جدا کند؛ اما گربه از دستش فرار کرد، وارد کوچه شد. گربه جلو و مرد به دنبال، غوغایی در کوچه پیدا شد. بالاخره مرد، گربه را گرفت و کشت و فاتحانه به خانه نزد همسرش آمد تا اوضاع را ورانداز کند؛ اما بر خلاف تصور، ملاحظه کرد این زن به جای اضطراب و نگرانی و به جای این که آثار ترس و واهمه از شوهر در چهره اش باشد، لبخندی تمسخر آمیز به صورت دارد؛ و به زبان بی زبانی شوهرش را سرزنش می کند.
زن دست آخر تاب نیاورد و گفت:
«آن که دیدی، گربه را دم حجله کشت، نه توی کوچه...»
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
یکی از حالت های اخلاقی علی این بود
که دفترچه ی «محاسبه ی نفس» داشت
هر روز کارهایی که کرده بود محاسبه میکرد
و توی دفترچه مینوشت .
محاسبات نفسش هر روز دو قسمت داشت
یک قسمت محاسبه نفس بود،
یک قسمت هم نتیجه و توصیه.
قسمت نتیجه حرفهای حاجآقا حقشناس بود.
او جز مریدان حاج آقا بود و به دستورات
اخلاقی ایشان همیشه عمل میکرد .
وقتی دروغ میگفتی واقعا رنگ علی میپرید
غیبت که میکردی ناراحت میشد.
هر وقت که میخواست نماز بخواند
تمام متعلقات دنیا را از خودش جدا میکرد.
علی واقعا توی جبهه ساخته شده بود
و این را همیشه خودش می گفت ....
#شهید_علی_بلورچی
#روحش_شاد_باصلوات
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💌 با خدا حساب کن
اگر کسی به شما قولی داد، وفایش را از خدا بخواه. اگر کسی به تو خیانت کرد، جبرانش را از خدا بخواه. اگر کسی به شما خدمتی کرد، تشکرش را از خدا بکن. البته از خود افراد هم وفا و جبران بخواه، و از خود افراد هم تشکر بکن. ولی همیشه طرف اصلی خودت را خدا بدان که تو را دوست دارد.
«استاد پناهیان»
📚@Dastan 📚
✨🌸✨
دنبال عيبهاى مردم نباش؛ زيرا عيبهايى كه در خودت هست ـ اگر خردمند باشى ـ مانع از آن مى شود كه از كسى عيب جويى كنى.
[ #امام_على عليه السلام ]
📚 غرر الحكم حدیث ۱۰۲۹۵
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📚 #داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فرا رسیدن سالروز شهادت پنجمین امام ما شیعیان حضرت امام محمد باقر علیه السلام را به محضر امام زمان (عج) و شیعیان عالم وشما خواهران متدین تسلیت عرض می نماییم 🖤🖤🖤
📚 @Dastan 📚