🌿 روز شماری عید غدیر🌿
17 روز مانده به امامت و خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام
☑️ *اثبات ولایت و خلافت امیر المؤمنين علی(علیه السلام) در منابع اهل سنت*
🔰 *احمد بن حنبل از فقها و محدثین برجسته اهل سنت و موسس فرقه حنابله ؛ در کتاب مسند خود می نویسد:*
💬 *...قَالَ:"مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ، اللهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ " قَالَ: فَخَرَجْتُ وَكَأَنَّ فِي نَفْسِي شَيْئًا،...*
📝 ترجمه:
*...پیامبر (ص) فرمودند: هرکس که من مولای اویم پس علی نیز مولای اوست. ابوطفیل میگوید من از رحبة خارج شدم در حالی که در قلبم چیزی بود (برای من سؤالی مطرح بود)...*
*«شعیب ارنووط» سلفی برجسته سند این روایت را صحیح می داند.*
📚 منبع:
مسند/احمد بن حنبل/تحقیق شعیب الارنووط /ج32/ص56/ح 19302
#من _غدیری _ام
#الغدیر_یجمعنا
*لطفاً رسانه باشید.*
✨﷽✨
🌹داستان آموزنده🌹
✍روزی مردی خواب عجیبی دید؛ او دید که نزد فرشته ها حضور دارد و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگامِ ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تندتند نامه هایی که توسط پیک ها از زمین می رسند را باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. او از فرشته ای پرسید: شما چه کار می کنید؟
فرشته در حالی که نامه ای را باز می کرد گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم. مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگـــان را دید که کاغذهـایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید : شماها چه کار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت : اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید : شما چرا بیکارید؟ فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند. مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ، فقط کافیست بگویند : خدايا شكر.
امام صادق علیه السلام: شكرِ نعمت، دوری از گناهان است و كمالِ شكرگزاری انسان، گفتن «الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمین» است.
📚بحار، ج 71، ص 40
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚آشی برایت یا برایش بپزم که یک وجب روغن داشته باشد!
ناصرالدین شاه سالی یک بار (آنهم روز اربعین) آش نذری میپخت و خودش در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد.
(لازم به ذکر است که این مراسم منشاء چند ضربالمثل دیگر هم هست).
در حیاط قصر اغلب رجال مملکت جمع میشدند و برای تهیه آش شلهقلمکار هریک کاری انجام میدادند. بعضی سبزی پاک میکردند. بعضی نخود و لوبیا خیس میکردند. عدهای دیگهای بزرگ را روی اجاق میگذاشتند و خلاصه هرکس برای تملق و تقرب پیش ناصرالدین شاه مشغول کاری بود. خود اعلیحضرت هم بالای ایوان مینشست و قلیان میکشید و از آن بالا نظارهگر کارها بود.
سرآشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی میکرد.
به دستور آشپزباشی در پایان کار کاسه آشی به در خانه هر یک از رجال فرستاده میشد و او میبایست آن کاسه را پس از خالی شدن از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد.
کسانی را که میخواستند خیلی تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری میریختند که این البته به ضرر آنها نیز بود. چون آن که کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده میشد اشرفی کمتری در کاسه پس میفرستاد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش، که روغن زیادی هم رویش ریخته شده، دریافت میکرد حسابی بدبخت میشد.
به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش میشد٬ برای تهدید او میگفت:
"آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد!"
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚 حکایت کوتاه
🌸مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگیاش رسیده بود، کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد: «تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم نه برای برادر زادهام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران»
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند.پس تکلیف آن همه ثروت چه میشد؟؟؟
🔸برادر زاده او تصمیم گرفت..آن را اینگونه تغییر دهد: «تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم؟ نه! برای برادر زادهام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.»
🔸خواهر او که موافق نبود آن را اینگونه نقطهگذاری کرد : «تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم. نه برای برادر زادهام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.»
🔸خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد وآن را به روش خودش نقطهگذاری کرد: «تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم؟ نه. برای برادرزادهام؟ هرگز. به خیاط. هیچ برای فقیران.»
🔸پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند: «تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم؟ نه. برای برادر زادهام؟ هرگز. به خیاط؟ هیچ. برای فقیران.»
به واقع زندگی نیز این چنین است
🌸ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست ...هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
خدمت سربازي در مهاباد بودم كه اين سعادت نصيبم شد كه با شهيد ماشاء الله شيخي هم خدمتي باشم. ايشان هيچگاه نماز شبش ترك نشد.
يك شب هوا به شدت سرد بود .
دماي هوا زير صفر بود ،
آب لوله ها در اثر سرما يخ زده بود و امكان حمام كردن وجود نداشت .
حتي حوضچه كنار آسايشگاه هم يخ بسته بود.
ديدم هي به اين طرف و آن طرف مي رود .
ناگهان ديدم كنار حوضچه يخ بسته ايستاد .
با پوتين خود يخها را شكست و در آن حوضچه غسل كرد.
بعد براي اينكه خودش هم يخ نزند ، حدود نيم ساعت دويد ...
اينها همه به اين خاطر بود كه نماز شبش قضا نگردد.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
امام صادق عليه السلام:
هر كه خانه اى داشته باشد و مؤمنى، به سكونت در آن نيازمند باشد و او آن را از وى دريغ دارد، خداوند عزّوجلّ فرمايد: فرشتگان من! بنده ام از سكونت دادن بنده ام در دنيا بخل ورزيد. به عزّتم سوگند كه هرگز در بهشت من سكونت نكند
مَن كانَ لَهُ دارٌ و احتاجَ مُؤمِنٌ إلى سُكناها فَمَنَعَهُ إيّاها قالَ اللّهُ عَزَّ و جلَّ: مَلائكَتي، عَبدي بَخِلَ على عَبدي بِسُكنَى الدُّنيا، و عِزَّتي لا يَسكُنُ جِناني أبدا
ميزان الحكمه جلد5 صفحه341
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•