eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
67.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
72 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
✍🏻داستانهایی از امام رضا (ع) 📚شما امام من هستید یکی از دوستان ابن ابی کثیر بعد از شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ، همه درباره امام بعدی دچار شک و تردید شده بودند. همان سال برای زیارت خانه خدا و دیدار بستگانم به مکّه رفتم. یک روز، کنار کعبه، علی بن موسی الرضا علیه السلام را دیدم. با خود گفتم: «آیا کسی هست که اطاعتش بر ما واجب باشد؟» هنوز حرفم تمام نشده بود که حضرت رضا علیه السلام اشاره ای کردند و گفتند: «به خدا قسم! من کسی هستم که خدا اطاعتش را واجب کرده است». خشکم زد. اول فکر کردم شاید متوجه نبوده ام و با صدای بلند چیزی گفته ام. اما خوب که فکر کردم، یادم آمد که حتی لب هایم هم تکان نخورده اند. با شرمندگی به امام رضا علیه السلام نگاه کردم و گفتم: «آقا!... گناه کردم... ببخشید!... حالا شما را شناختم. شما امام من هستید». حرف «ابن ابی کثیر» که به این جا رسید، نگاهش کردم ... بغض راه گلویش را گرفته بود. 📚گنجینه معارف پایگاه اطلاع رسانی حوزه •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍀جمعه‌ ها را باید قاب گرفت! درست مثل همان عکس های قدیمی و خاک گرفته ی روی دیوار...!!!🍀 🍀انگار جمعه ها؛ ماندگار ترین روزهای آفرینش اند... 🍀تلخی ها و شیرینی هایش، قاب می شود و می چسبد به دیوارِ خانه ی دلت....💚 🍀مثلِ لبخند های مادر بزرگ در آن عکسِ قدیمی! یا مثلِ گریه های من در آغوشِ مادر ؛ که با دیدنش در عکس های قدیمی، همیشه لبخند می زنم..! 🍀جمعه ها را باید عاشقانه گذراند؛ تا غروبش دلگیرت نکند...👌 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚 داستان کوتاه ناشنوایی خواست به احوالپرسی بیماری برود. با خودش حساب و کتاب کرد که نباید به دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی بگوید و برای آن که بیمار هم نفهمد او صدایی را نمی شنود باید از پیش پرسش های خود را طراحی کند و جواب های بیمار را حدس بزند. پس در ذهنش گفتگویی بین خودش و بیمار را طراحی کرد، با خودش گفت « من از او می پرسم حالت چه طور است و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است، من هم شکر خدا می کنم و می پرسم برای بهتر شدن چه خورده ای، او لابد غذا یا دارویی را نام می برد، آنوقت من می گویم نوش جانت باشد پزشکت کیست و او هم باز نام حکیمی را می آورد و من می گویم قدمش مبارک است و همه بیماران را شفا می دهد و ما هم او را به عنوان طبیبی حاذق می شناسیم. مرد ناشنوا با همین حساب و کتاب ها سراغ همسایه اش رفت و همین که رسید پرسید، حالت چه طور است؟ اما همسایه بر خلاف تصور او گفت دارم از درد می میرم، ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید چه می خوری؟ بیمار پاسخ داد زهر! زهر کشنده! ناشنوا گفت نوش جانت باشد، راستی طبیبت کیست؟ بیمار گفت عزرائیل! ناشنوا گفت طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک. و سرانجام از عیادت دل کند و برخاست که برود اما بیمار بد حال شده بود و فریاد می زد که این مرد دشمن من است که البته طبیعتا همسایه نشنید و از ذوقش برای آن عیادت بی نظیر کم نشد. مولانا در این حکایت می گوید بسیاری از مردم در ارتباط با خداوند و یکدیگر، به شیوه ای رفتار می کنند که گرچه به خیال خودشان پسندیده است و باعث تحکم رابطه می شود اما تاثیر کاملاً برعکس دارد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
گاهی در مقابل این همه سختی کم میاری ، به خودت میگی دیگه توانم تمام شد. از روزای تکراری خسته میشی، ولی این روند نباید برات محدودیت بسازه. باید نفسی تازه کنی، باید قامت خمیده ات رو صاف کنی، آبی به دست و صورتت بزنی و جان تازه ای بگیری، خستگی ات رو در کنی و دوبـاره جامه قدرت رو ب تن کنی، یادت باشه ممکنه کم بیاری اما هیچ وقت شکست نمیخوری، اگه هم شکست خوردی اون رو قسمتی از تجربه و درسِ زندگیت بدون، قبولش کن و دوباره ادامه بده، با منی قدرتمند و استوار، در مسیرت اگه،به مانعی خوردی بدون که آخر راهت نیست فقط بـاید گاهی، نفسی تازه کنی و استراحت کنی. #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚صد دينار حواله حضرت اباالفضل العباس عليه السلام ثقه الاسلام جناب آقاي حاج شيخ علي رضا گل محمدي ابهري زنجاني، شب 27 جمادي الثانيه سال 1416 هـ ق در حرم مطهر كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه عليها السلام نقل كرد: يكي از اهالي كربلا، عربي را مي‌بيند كه در حرم حضرت قمر بني هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام كنار ضريح مطهر ايستاده و با حضرت سخن مي‌گويد. آقا جان، صد دينار از شما پول ‌مي‌خواهم؛ مي‌د‌هي كه بده و اگر نمي‌دهي مي‌روم به حرم حضرت سيدالشهداء امام حسين عليه السلام شكايت شما را به آن حضرت مي‌كنم. سپس سرش را به طرف ضريح مطهر برده و مي‌گويد: فهميدم، فهميدم! و از حرم بيرون مي‌رود. عرب مزبور به بازار رفته و به يكي از مغازه داران مي‌گويد: آقا فرموده است صد دينار به من بده. او مي‌گويد: نشاني شما از آقا چيست؟ مي‌گويد: به اين نشان، كه پسر شما مريض شده و شما صد دينار نذر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام كردي؛ بده! و او هم صد دينار را مي‌دهد. ناقل مي‌گويد: به مرد عرب گفتم: چطور شد با حضرت صحبت كردي و نتيجه گرفتي. گفت: به حضرت گفتم اگر پول ندهي، ميروم شكايت شما را به برادرت امام حسين عليه السلام مي‌كنم. اينجا بود كه ديدم حضرت، داخل ضريح ظاهر شد و در حاليكه روي صندلي نشسته بود، حواله‌اي به من داد.من هم رفتم و از بازار گرفتم. •✾📚 @Dastan 📚✾•
فرمانده‌ای که به پدرش مرخصی نمی‌داد پدرش را برای یک هفته به کردستان برد تا به آشپز سپاه، آشپزی یاد بدهد و مواد غذایی حیف و میل نشود. بعد از یک هفته، یک ماه و ... هرچه پدر به پسر می‌گفت می‌خواهم برگردم، پسر اجازه نمی‌داد. نهایتا حاج احمد متوسلیان را واسطه کرد و بعد از 9 ماه به خانه برگشت. #فرمانده_شهید_حسین_گجه‌ای #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌊 امام کاظم(ع) دنیا مانند آب دریاست که هر چه تشنه از آن بنوشد،‌ تشنه‌تر شود تا سرانجام او را می‌کشد. تحف‌العقول:396 ➰ چیست دنیا؟! از خدا غافل شدن... #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
زندگی کردن ، نایاب ترین چیز در این دنیاست ! لذت ببر، نفس بکش، عاشق شو، شکست بخور، پیروز بشو، کارهای خارق العاده انجام بده ! وگرنه زنده بودن را که همه بلدند، زندگی کن . .. #روزبخیر #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚 داستان کوتاه شخصی تنها کفشی را که داشت برای تعمیر نزد پینه دوز برد... از آنجا که پینه دوز در صدد تعطیل کردن دکانش بود، به او گفت: فردا برای تحویل کفش‌هایت بیا... با ناراحتی گفت: اما من کفش دیگری ندارم که تا فردا بپوشم.! پینه دوز شانه بالا انداخت و گفت: به من ربطی ندارد، اما می توانم یک جفت کفش مستعمل تا فردا به تو قرض بدهم. فریاد کشید: چی؟! تو از من می خواهی کفشی را بپوشم که قبلا پای کس دیگری بوده؟! پینه دوز با خونسردی جواب داد: حمل افکار و باورهای دیگران تو را ناراحت نمی‌کند، ولی پوشیدن یک جفت کفش دیگری تو را می‌آزارد؟!! "داشتن ذهن پاک، نعمتی است بس بزرگ..." •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚آیا می دانید ڪدامند؟ ✍🏻عبید بن زراره می‏گوید: از علیه السلام پرسیدم: گناهان ڪبیره ڪدام اند؟ آن حضرت فرمود: گناهان ڪبیره در نوشتار امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام هفت چیز است؛ ⇦کفر به خداوند، ⇦ڪشتن انسان، ⇦عاق پدر و مادر شدن، ⇦ربا گرفتن، ⇦خوردن مال یتیم بہ ناحق، ⇦فرار از جهاد و تعرب بعد از هجرت 🌸عرض ڪردم: شما ترڪ نماز را از گناهان ڪبیره بہ حساب نیاوردید.!! حضرت فرمود: اولین چیزے ڪہ از گناهان ڪبیره برایت گفتم چه بود؟ عرض کردم: ڪفر بہ خداوند. حضرت فرمود: همانا تارڪ نماز ڪافر است. 📚:الکافی ج2 ص278 📚:بحار الانوار، ج84 •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکرد: در بازار بودم، اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت. سریع استغفار كردم و به راهم ادامه دادم.! قدری جلوتر شترهایی قطار وار از كنارم می‌گذشتند... ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمی‌كشیدم، خطرناك بود به مسجد رفتم و فكر می‌كردم همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود؟! در عالم معنا گفتند: شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری بود كه كردی! گفتم: اما من كه خطایی‌انجام‌ندادم گفتند: لگد شتر هم كه به تو نخورد! اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند... #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
💑 اختلافات درون خانه را برای دیگران بازگو نکنید 🔸يک عادت اشتباه خانم ها اينه كه گاهاً دعــوا هاى بين خودشون و همسرشون رو براى اطرافيان تعريف می‌كنند...! درسته اون لحظه سبک می شویم و حتى ممكنه راهكار هم بگيريم ولى در بلند مدت تمام وجهه‌ی همسرمون و زندگى دو نفره‌مون رو در نگاه اطرافيان خراب می‌كنيم. 🔸اگر برخوردى باهامــون شد كه ناشى از حس بى‌ اعتمادى اونها به زندگى دو نفــره ما بود، ديگه جاى ناراحت شدن نداره چون خودمون اين نگاه رو ساختیم! ‌ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•