eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
67.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
72 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
💑 اهمیت رضایت شـوهـر ✍ امـام باقــر (ع): 🔸لا شفیع للمراة انجح عنــد ربها من رضــا زوجها/ برای زن هیچ شفیعی نزد پروردگارش به اندازه رضایت شوهرش سودمندتر نیست. 📚سفینة البحار، ج1، ص561 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۸ مرداد ۱۴۰۰
‌ 📚صداقت سال ها پیش در چين باستان شاهزاده ای تصميم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصميم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند .وقتي خدمتکار پير قصر ماجرا را شنيد به شدت غمگين شد. چون دختر او مخفيانه عاشق شاهزاده بود ، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت . مادر گفت : تو شانسی نداری ، نه ثروتمندی و نه خيلی زيبا .دختر جواب داد : می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند ، اما فرصتی است که دست کم يک بار او را از نزديک ببينم . روز موعود فرا رسيد و شاهزاده به دختران گفت : به هر يک از شما دانه ای می دهم ، کسی که بتواند در عرض 6 ماه زيباترين گل را برای من بياورد ، ملکه آينده چين می شود . دختر پيرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی کاشت . سه ماه گذشت و هيچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبان های بسياری صحبت کرد و راه گل کاری را به او آموختند ، اما بی نتيجه بود ، گلی نروييد... روز ملاقات فرا رسيد ، دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و ديگر دختران هر کدام گل بسيار زيبايی به رنگها و شکلهای مختلف در گلدان های خود داشتند .لحظه موعود فرا رسيد شاهزاده هر کدام از گلدان ها را با دقت بررسی کرد و در پايان اعلام کرد دختر خدمتکار همسر آينده او خواهد بود . همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش هيچ گلی سبز نشده است . شاهزاده توضيح داد : اين دختر تنها کسی است که گلی را به ثمر رسانده که او را سزاوار همسری امپراطور می کند : گل صداقت ... همه دانه هايی که به شما دادم عقيم بودند ، امکان نداشت گلی از آنها سبز شود... •✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۸ مرداد ۱۴۰۰
✨🌼✨ ماه عزا رسیده و دل ها پر از غم است مشکی به تن کنید که ماه محرّم است پیراهن سیاه عزاداری حسین احرام نوکری تمامی عالم است ماه محرّم آمده خیمه به پا کنید دلهای ما حسینیّه ی بزم ماتم است ✨ السلام عليک يا ابا عبدالله✨ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۸ مرداد ۱۴۰۰
🏅شهید شاهرخ ضرغام🏅 در آبادان بودم. به دیدن دوستم در یکی از مقرها رفتم. کار او به دست آوردن اخبار مهم از رادیو تلویزیون عراق بود. این خبرها را هم به سید و فرمانده ها می داد ، تا مرا دید گفت: یازده هزار دینار چقدر می شه!؟ با تعجب گفتم: نمی دونم، چطور مگه!؟ گفت: الان عراقی ها در مورد شاهرخ صحبت می کردند! با تعجب گفتم :شاهرخ خودمون! فرمانده گروه پیشرو؟! گفت: آره حسابی هم بهش فحش دادند. انگار خیلی ازش ترسیده اند. گوینده عراقی می گفت: این آدم شبیه غول می مونه. اون آدمخواره هر کی سر این جلاد رو بیاره یازده هزار دینار جایزه می گیره!! دوستم ادامه داد: تو خرمشهر که بودیم برای سر شهید شیخ شریف جایزه گذاشته بودند. حالا هم برای شاهرخ، بهش بگو بیشتر مراقب باشه. شادی روحش صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۸ مرداد ۱۴۰۰
🌹 نبی رحمت(ص): همانا فاطمه، فرشته ای است که به صورت انسان آفریده شده است. بحار78:112 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
امروز ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﻦ...🍃🌸 ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺑﺮ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺗﻮﺍﻥ ﺁﺩﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍ با ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﻨﺠﯿﺪ.🍃🌸 پس ﺗﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﻦ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺴﻮﺯﺩ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﺗﺎ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﻮﺩ.🍃🌸 روزتون پراز خبرهاے خوش🍃🌸 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
سلام بر شما عزیزان همیشه همراه. 🌹🌹🌹 اِن شا الله از شب اول محرم این کانال فعالیت خود را آغاز خواهد کرد. با موضوع : آموزش مفاهیم و داستان های کربلا به زبانی کاملا کودکانه و در قالب انیمیشن . همراه با اهدا جوایز به کودکان عزیز تمامی آموزش های این گروه رایگان و مختص کودکان و نوجوانان خواهد بود. ممنون میشم این کانال را به عزیزانی که فرزند پنج تا سیزده سال دارند معرفی نمایید. اجرتان با سیدالشهدا علیه السلام . ☘️☘️☘️ 📚 @Dastan 📚
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
‌ 📚داستان کوتاه از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت، بالاخره توانسته بود خودش را به همه ثابت کند، او در دانشگاه، آن هم یک رشته خوب ولی با هزینه بالا قبول شده بود، تک دختر خانواده بود، دار و ندار پدرش یک ماشین پیکان بود که با آن مسافرکشی می‌کرد و خرج خانواده را در می‌آورد. برای رفتن دانشگاه خیلی به پدرش اصرار کرد، تا اینکه یک شب پدر به خانه آمد و بهترین خبر زندگیش را به او داد و گفت: پول ثبت‌نام دانشگاه را جور کرده و قرار است فردا ماشینش را بفروشد و در یک کار تجاری با یکی از دوستانش شریک شود، از فردای آن روز احساس می‌کرد در آسمانها پرواز می‌کند، از اینکه می‌تواند پیش دخترهای فامیل پز دانشگاه رفتن را بدهد قند تو دلش آب می‌شد. غروب پنجشنبه راه افتاد طرف امامزاده شهرشان تا نذرش را ادا کند، در حرم توجهش به دستفروش‌ها جلب شد، فکر کرد یک روسری برای خودش بخرد، رفت طرف یکی از دستفروش‌ها که داشت روسری می‌فروخت، احساس کرد چقدر قیافه آن دستفروش برایش آشناست، نزدیکتر که رفت دیگر شکش به یقین مبدل شد، آن دستفروش پدر خودش بود که مثلاً مشغول به تجارت بود. •✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟣داستان زیبای حضرت موسی (ع) #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
توبه گرگ مرگ است ! آورده اند كه ... گرگ پیری بود كه در دوران زندگیش حیوانات و جانواران و پرندگان زیادی را خورده بود و به دیگران هم زیان فراوان رسانده بود . روزی تصمیم گرفت برای اینكه حیوانات دیگر هم او را دوست داشته باشند ، به نقطهٔ دور دستی برود و توبه كند . به همین قصد هم به راه افتاد . در راه گرسنه شد ، به اطرافش نگاه كرد ، اسبی را دید كه در مرغزاری می چرد . پیش اسب رفت و گفت ! می خواهم به سرزمین دوری بروم و توبه كنم ، اما حالا خیلی گرسنه ام از تو می خواهم كه در این راه با من شریك بشوی ؟! اسب گفت : كه از دست من چه كاری بر می آید ؟ گرگ گفت : اگر خودت را در این راه قربانی كنی من می توانم از گوشت تو سیر شوم و از گرسنگی نجات پیدا كنم و هم اینكه دیگران از گوشت تو می خوردند و سیر می شوند . تو با این كار خودت به همنوعان خود كمك می كنی . اسب برای نجات جان خود بفكر حیله افتاد و رو به گرگ كرد و گفت : عمو گرگ ! من آماده ام كه در این كار خیر شركت كنم و خودم را قربانی كنم . اما دردی دارم كه سالهای زیادی است كه ز جرم می دهد . از تو می خواهم در دم را چاره كنی ،‌بعد مرا قربانی كنی !‌ گرگ جواب داد : دردت چیست حتماً چاره اش می كنم ، اگر هم نتوانستم پیش روباه می روم تا درد ترا علاج كند . اسب گفت : چه گویم ؟ ، چند سال قبل ، پیش یك نعلبند نادان رفتم كه سم هایم را نعل بزند ، اما نعلبند نادان نعل را اشتباهی روی گوشت پایم زد و این درد از آنروز مرا زجر می دهد . از تو می خواهم كه نزدیك بیایی و زخمهای مرا نگاه كنی . گرگ گفت : بگذار نگاه كنم ، اسب پاهایش را بلند كرد و چنان لگد محكمی به سر گرگ زد كه مغزش بیرون ریخت ، گرگ كه داشت می مرد به خودش گفت : آخر ای گرگ ! پدرت نعلبند بود ، مادرت نعلبند بود ؟ ترا چه به نعلبندی ؟ اسب هم از خوشحالی نمی دانست چه كند ؟ هی می رقصید و به گرگ می گفت توبه گرگ مرگ است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •✾📚 @Dastan 📚✾•
۱۹ مرداد ۱۴۰۰
هدایت شده از قاصدک
1. برای مجاز شدگان آزمون سراسری در گروه آزمایشی علوم انسانی؛ 2. برای متقاضیان پذيرش صرفاً بر اساس سوابق تحصيلي «بدون آزمون» از همه گروه‌های آزمایشی؛ ✅در رشته‌های: 1⃣ معارف اسلامی، کد رشته: 15467 2⃣ معارف اسلامی و علوم تربیتی، کد رشته: 15471 3⃣ معارف اسلامی و علوم قرآنی، کد رشته: 15472 4⃣ معارف اسلامی و اخلاق، کد رشته: 15468 5⃣ معارف اسلامی و ادیان، کد رشته: 15469 6⃣ معارف اسلامی و تاریخ، کد رشته: 15470 7⃣ معارف اسلامی و کلام، کد رشته 15473 مزایا: 💾 اولین مرکز آکادمی علوم اسلامی مجازی؛ 👨‍💻 کلاس‌های آنلاین و آفلاین؛ 💽 آرشیو صوتی و تصویری؛ 🎞 بسته‌های چندرسانه‌ای و جزوات آموزشی؛ 👨‍🏫 بهترین اساتید حوزه و دانشگاه؛ ✍ مراکز آزمون در سراسر کشور؛ 💳تقسیط شهریه+تخفیف ت ۵۰ % + وام تحصیلی؛ 🎁 تخفیف شهریه ویژه دانشجویانی که 3 فرزند یا یابیشتر دارند و یا دانشجویان مجردی که در ایام تحصیل ازدواج کنند؛ 🔖 مدرک رسمی وزارت علوم. 🔰اطلاعات بیشتر در لینک زیر http://ikvu.ir/node/3125 👨‍🎓ثبت نام در سایت سنجش به نشانی http://www.sanjesh.org مرکز آموزش مجازی و نیمه‌حضوری مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام‌خمینی ره
۱۹ مرداد ۱۴۰۰