eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.3هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
69 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
Rozeh-Panahian-MitavaniBavarKoni-48k.mp3
2.81M
⭕️ روضه | می‌توانی باور کنی ؟! #شبهای_جمعه حتما گوش بدید 😭 •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا حضرت زهرا سلام الله علیها (که سه روز افطار خود را به مسکین، یتیم و اسیر بخشیدند) از حق خود در مسأله ی فدک دفاع کردند و آن را نبخشیدند؟! 🔺 شبهه ای که #شهید_استاد_مطهری به آن پاسخ می دهند! •✾📚 @Dastan 📚✾•
کاش همان روایت نود پنج روز صحیح باشد بیست روز هم، بیست روز است برای علی (ع) 💔 #فاطمیه #همه‌ی_زندگی_علی(ع) #آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان •✾📚 @Dastan 📚✾•
19.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 نماهنگ مادرم 🏴 بازنشر به مناسبت ایام فاطمیه 🌹تقدیم به مادران شهدا 🎤 با صدای صابر خراسانی 🖋 شعر محمدحسین ملکیان •✾📚 @Dastan 📚✾•
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ خاطره عجیب حجت الاسلام #عالی درباره مقام معنوی شهید بُرنسی و رابطه ایشان با حضرت زهرا (سلام الله علیها) •✾📚 @Dastan 📚✾•
Ostad Raefipour_Ghalaf Jahanami_Podcast_128kb.mp3
2.47M
⭕️ پادکست شنیدنی " غلاف جهنمی " 👤 #استاد_رائفی_پور •✾📚 @Dastan 📚✾•
💐 امیرالمؤمنین امام على (عليه السلام) : ☘️ آنكه خردمند است، از خواب #غفلت بيدار مى شود و براى سفر #آخرت مهيّا مى گردد و [با پرهیز از گناه و انجام اعمال صالح] خانه هميشگى خود را آباد مى كند. 📚 غررالحكم حدیث ۸۹۱۸ •✾📚 @Dastan 📚✾•
خاطره‌ی امام، بیش از همیشه، در دهه‌ی فجر و بیست‌ودوی بهمن است. حتّی بیشتر از مراسم سالگرد رحلت امام، این بزرگداشت نشان‌دهنده‌ی شخصیت آن بزرگوار است. امام خامنه ای ۱۳۶۹/۱۰/۱۱ #همه_می_آییم •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨ #تــرک_نمــاز ⇩ پیامبر رحمت (صلی الله علیه واله وسلم) می فرمایند: 👌هرگاه کسی نماز صبح را نخواند، فرشته ای از آسمان او را صدا می‌کند: #ای_زیانکار 👌 و هرگاه نماز ظهرش را نخواند، فرشته ای به او می‌گوید: #ای_خیانتکار 👌 و هرگاه شخص نمـاز عصر خود را نخواند، گوید: #ای_بی_دین 👌 و اگر نمــاز مـغرب خـود را نخواند، گویـد: #ای_کافر 👌 و اگر شخص نماز عشاء را ترک کند، گوید: #وای_برتو که در تو هیچ خیر و منفعتی نیست. 🌻 همچنین رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) می فرمایند: در جهنم یک وادی است که از شدت عذاب آن، جهنمیان هر روز هفتاد مرتبه از آن می‌نالند و در وادی، خانه ای از آتش و در آن خانه چاهی قرار دارد که در آن چاه تابوتی است و در آن تابوت ماری است که هزار سر دارد و در هر سری هزار دهان و در هر دهان هزار نیش است و این جایگاه کسانی است که #نمـاز نمی‌خوانند و #شراب می‌نوشند. 📕وسائل الشیعه،ج۳ •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨ دعای عوام بهتر مستجاب می شود تا علما! 👤شخصی از آیت الله طباطبایی پرسید: «این دعاهای عربی را که عامه مردم بخوانند، نمی‌فهمند؛ آیا خواندن همان الفاظ آن دعاها-بی آنکه معانی آن را بدانند-اثری دارد؟!» 💠جناب علامه طباطبایی فرمودند: «اتفاقاً آن دعاها برای عامه مردم که زبان عربی و معانی آن‌ها را نمی‌دانند بهتر مستجاب می‌شود! ✨زیرا نفس خود را به نفس امامان (علیهم‌السلام) متصل می‌کنند و از خدا می‌خواهند هر چه امامان با خواندن این دعاها می‌خواستند، به آنان هم بدهد مام ما به اندازه فهم خودمان از ان دعاها، از خدا می‌خواهیم!» 📚:زمهر افروخته، ص۱۶۰ ↶【به ما بپیوندید 】↷ •✾📚 @Dastan 📚✾•
⭕️ بى‌اختیار اشک مى‌ریختم 🔻 خاطره رهبر انقلاب از دیدار با امام پس از ۱۵ سال در فرودگاه 🌸رهبرانقلاب: توى ماشین من یک وقتى خدمت خود امام هم گفتم همین را. همه خوشحال بودند، مى‌خندیدند، بنده از نگرانى بر آنچه که براى امام ممکن است پیش بیاید بى‌اختیار اشک مى‌ریختم و نمى‌دانستم که براى امام چى ممکن است پیش بیاید. چون یک تهدیدهایى هم وجود داشت. 🔻بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم، با آن تفاصیل امام وارد شدند. به مجرد این‌که آرامش امام ظاهر شد نگرانی‌ها و اضطراب ما به کلى برطرف شد. یعنى امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلى‌هاى دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند. 🔻وقتى که بعد از سال‌هاى متمادى امام را من زیارت مى‌کردم آن‌جا، ناگهان خستگى این چند ساله مثل این‌که از تن آدم خارج مى‌شد. 🔻احساس مى‌شد که همه‌ى آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعى و پیروزمندانه این‌جا در مقابل انسان تبلور پیدا کرده. ۱۳۶۲/۱۰/۲۴ •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌸🍃 📗 ♻️ آیت الله شبیری زنجانی: مرتاضی از هند به قم آمده بود و ادعاهای عجیبی داشت. از جمله اینکه می گفت می توانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم و راست می گفت چون تعدادی از مردم را بلند کرده بود. روزی در مجمع ما آمد. دوستم سید موسی صدر -امام موسی صدر- گفت: اگر می توانی مرا از زمین بلند کن. مرتاض گفت درون آن سینی بنشین. ما با خود فکر کردیم سید موسی حالا وردی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد. وقتی قضیه تمام شد ما سید موسی صدر را سرزنش کردیم که این چه کاری بود کردی؟ چرا آبروی ماها را بردی. سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم. 🔰 مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم. ما نگران بودیم که آبرویمان نرود و به استادمان گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند و برخی نمونه هایش را هم ما دیده ایم. علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند. هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند خب نشان دهد. مرتاض گفت: به ایشان بگویید می خواهد تا ایشان را بلند کنم؟ وقتی به علامه گفتیم ایشان فرمود انجام دهد. من همینطور که مشغول نوشتن بودم به نوشتنم ادامه می دهم و او کار خودش را بکند ... 🔰 مرتاض مقداری دم و دستگاهش را در آورد و اورادی خواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم کماکان سرش روی کاغذ بود و کنار دیوار نشسته بود و مشغول نوشتن. مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پایین انداخته و مشغول نوشتن شد. مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری می خواند که ما نمی فهمیدیم و اداها و اطواری هم در می آورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد. 🔰 مرتاض که آثار ناراحتی در چهره اش موج می زد و عصبی هم شده بود که نتوانسته بود علامه را از زمین بلند کند باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه در مرحله سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و با سراسیمه گی و التهاب بیرون رفت. برخی از ماها پی اش رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟ 🔰 با عصبانیت گفت من تمام نیرو و توان خود را بکار گرفتم تا روح وی را تسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ونهایتا ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد و کارهایم نقش بر آب. به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. مثل اینکه کسی گلوی مرا گرفته و کم مانده بود خفه شوم. دفعه ی دوم سعی بیشتری کردم ولی ایشان با یک نگاه کوتاه دوباره کم مانده بود جان مرا بگیرد. دفعه ی سوم نهایت درجه ی تلاشم را و هر چه بلد بودم به کار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار هم جوری نگاه کرد که احساس خفگی و اینکه کسی گلوی مرا می فشرد از دو دفعه ی قبل بیشتر شد و این بود که فهمیدم این روح را نمی توان تسخیر کرد و خیلی عظمت دارد ... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•