✍امير المومنين علـى عليه السلام :
راستى، تو را نجات مى دهد ، هرچند از آن بيمناك باشى و دروغ، تو را نابود مى كند ، گر چه از آن خطرى براى خود حسّ نكنى .
📚غرر الحكم : ۱۱۱۸ ـ ۱۱۱۹
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌾پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخ بزند اما این کار خیلی سختی بود.. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود
. پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :
پسر عزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم . من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تما مشکلات من حل می شد . من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .
دوستدار تو پدر
پیرمرد اینچنین تلگرافی را دریافت کرد :
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .
صبح فردا 12 نفر از مأموران اف بی ای و ۴ نفر افسران پلیس محلی دیده شدند, و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد :
پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم
.
در دنیا هیچ بن بستی نیست. یا راهی خواهم یافت، یا راهی خواهم ساخت...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#تلنگر
⊰💭🌸⊱
خانومِغسالهمیگفت
توروخدابهخانومابگوانقدنقشونگاررو ناخوناشون نزنن...اونناخونیکهمیکارنمامثهارایشگاهها دستگاهمخصوص نداریمکهبِکَنیمشون...مژه میکارنخیلیسخت ازپوستشونجدامیکنیم خودمونمدلموننمیاد...
بگواذیتموننکننخیلیکارمیبرهاینمانعهارو
جداکردن...
اگه یه ذره بمونهخدایی نکرده غسلمیتکامل نمیشه...
جدای از اینا...نماز چی...نماز...(:
یکی و اورده بودن رژ لب ۲۴ ساعتشو وقت نکرده بود پاککنهانقدڪه زوداجلش رسیده بود...
اینا مگه به همینراحتی ازاونبدنخشک وسرد پاکمیشهمگه؟...
🌸💭¦↜❁ #میت
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
♻️ خمیر دندان سفید کننده خانگی
♻️ نصف پیمانه روغن نارگیل (به دمای اتاق رسیده باشد و ذوب نباشد)
۴ قاشق غذاخوری جوش شیرین
۱۵ قطره اسانس یا روغن نعنا
مرحله اول:
نصف پیمانه روغن نارگیل را در یک پیاله بریزید. روغن نارگیل باید به دمای اتاق رسیده باشد. اگر روغن نارگیل سرد باشد، ترکیب کردن آن با دیگر محتویات بسیار سخت خواهد بود. از طرف دیگر، اگر روغن نارگیل ذوب شده باشد، ممکن است دوباره سفت و غلیظ نشود تا به شکل خمیردندان در بیاید.
مرحله دوم:
۴ قاشق غذاخوری جوش شیرین را اضافه کنید.
مرحله سوم:
۱۵ قطره روغن یا اسانس نعنا را اضافه کنید.
مرحله چهارم:
ترکیب را خوب هم بزنید و در ظرفی در بسته که هوا وارد آن نشود نگه دارید.
┅┅❅❈❅┅┅
➥🏵 @Teb_BooAli
📚خدایا شکرت مقدس اردبیلی نشدم....
در حالات مقدس اردبیلی رحمة الله علیه نقل کرده اند که مقدس اردبیلی یک شب سحر بلند شد دلو را داخل چاه می اندازد و بالا می کشد می بیند پر از طلا است.
خداوند می خواست او را امتحان بکند. مقدس طلاها را داخل چاه برمی گرداند و رو به آسمان می کند که خدایا احمد از تو آب می خواهد نه طلا. من آب می خواهم که وضو بگیرم و با تو راز و نیاز بکنم.
دوباره سطل را بالا می کشد می بیند طلاست. می گوید خدایا من طلا نمی خواهم من آب می خواهم. بار چهارم آب در می آید وضو می گیرد و برای مناجات می رود. برای او طلا قیمت نداشت.
در جریان دیگری مقدس اردبیلی آخر شب از کنار حمامی رد می شد دید این حمام دار آتش و هیزم را داغ کرده و نشسته با خدا دارد مناجات و درد دل می کند.
خدایا تو را شکر می کنم که سلطان نشدم اگر سلطان می شدم می دانم مسئولیتم زیاد می شد و ظلم می کردم. خدایا تو را شکر که ریاست به من ندادی.
خدایا تو را شکر که ثروتمند نشدم. چون من گول می خوردم و مال مردم را می خوردم. خدایا شکر که من وزیر نشدم خدایا تو را شکر که من استاندار نشدم. خدایا شکر که مقدس اردبیلی نشدم.
مقدس اردبیلی تا این را شنید تکان خورد. (گفتم ریا و شرک خیلی ریز و دقیق است مثل مورچه ای سیاه که روی سنگ سیاه در شب تاریک ظلمانی راه برود.) مقدس اردبیلی داخل می رود و سلام می کند و گرم می گیرد او هم نمی شناخت که این مقدس اردبیلی است.
مقدس می گوید از چند دقیقه ی قبل اینجا بودم صدای مناجات شما را می شنیدم که دعای می کردی خدایا شکر که سلطان و وزیر و این ها نشدم این دعاهایت خوب بود اما یکی هم گفتی خدا را شکر که مقدس اردبیلی نشدم.
می خواهم ببینم که مقدس اردبیلی چه جنایتی انجام داده که شما گفتی الحمدالله که مقدس اردبیلی نشدم. حمامچی گفت: مقدس اردبیلی هم کارش درست نیست.
مقدس گفت: چطور؟ گفت: این هم یک چیزی قاطی دارد شرک و ریا دارد. گفت: یک داستانی برای مقدس اردبیل نقل می کنند می گویند یک شب نصف شب بلند شد می خواست نماز شب بخواند دلو را داخل چاه انداخت طلا درآمد سه بار طلا در آمد داخل چاه سرازیر کرد گفت خدایا من از تو آب می خواهم من با این چیزها گول نمی خورم.
این طور چیزی می گویند درست است؟ مقدس گفت: درست است. (حمام چی نمی دانست این خود مقدس است.) حمامچی گفت: آن وقتی که این جریان برای او پیش آمد تنها بود یا کسی هم با او بود؟ مقدس گفت: تنها بود. گفت: اگر تنها بود چرا فردای آن روز این داستان در نجف پخش شد. حتما نشسته یک جا خودش تعریف کرده است. یک حمامچی مچ مقدس اردبیلی را می گیرد. حواستان جمع باشد ریا اینقدر ریز است.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
"احنف بن قیس" نقل می کند:
روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم.
پرسیدم این چه طعامی است؟
معاویه جواب داد:
مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریختهاند.
بی اختیار گریه ام گرفت.
معاویه با شگفتی پرسید:
علّت گریه ات چیست؟
گفتم به یاد علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم؛
آنگاه سفرهای مُهر و مُوم شده آوردند.
از علی پرسیدم:
در این سفره چیست؟پاسخ داد نان جو.
گفتم شما اهل سخاوت می باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می کنید؟
علی فرمود این کار از روی خساست نیست، بلکه می ترسم حسن و حسین، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند.
گفتم مگر این کار حرام است؟
علی فرمود نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که فقر مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند:
بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست.
معاویه گفت:
ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد.
📚الفصول العلیه ، صفحه ۵۱
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔆چند سخن از امام علی (ع):
التماس به خدا،شجاعت است.
اگر براورده شود،رحمت است.
اگر براورده نشود،حکمت است.
التماس به خلق خدا،ذلت است.
اگر براورده شود،منت است.
اگر براورده نشود،خفت است.
⚠️ای فرزند آدم ! زمانی كه خدا را می بینی كه انواع نعمت ها را به تو می رساند تو در حالی كه معصیت كاری، بترس ...!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✅ ثـواب وضــوی قبل از خــواب :
✍رسول خدا (ص) فرمودند؛
«هر کس به هنگام خواب با:وضـو به رختخواب رود، تا زمانی که از خواب برخیزد،ثواب شب زنده داری و مناجات به او می دهند».
همچنین فرمودند:
«کسی که با وضو بخوابد گویا شب تا صبح بیدار (و به عبادت مشغول بوده) است.»
📚 وسائل الشیعه، ج۱ ص۲۶۶
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍#حکایت!
شیخی نیمه شب وارد مسجد شد و مشغول نماز شد ...
اتفاقا حیوانی برای در امان ماندن از سرما به مسجد وارد شد!
مرد که صدایی را شنید، تصور کرد که شخص دیگری به مسجد آمده است!
برای اینکه اخلاص خود را نشان دهد، نمازهایش را با قرائت و طمانینه تمام به جا می اورد!
نزدیکی های صبح نگاه کرد تا ببیند آن فرد کیست که در کمال تعجب حیوان را مشاهده کرد و با خود گفت:
"تف به این ریا" !
از سر شب تا به حال به خاطر یک حیوان عبادت کردم نه به خاطر خدا!"
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
#برگی_از_شهدا
میخواستم خانه را برای هیئت آماده کنیم، خسته بودم، دراز کشیدم و خوابیدم، بلافاصله پسرم به خوابم آمد، گفتم: حسن تو رفتی و شهید شدی و من ماندهام با این همه کار، راستی امشب اینجا می مانی برای هیئت؟ پسرم لبخندی زد و گفت: نه پدر جان امشب نیستم، بعد نام یکی از همسایگان محله قدیم ما را برد و گفت: امشب شب اول قبر فلانی است او حقی گردن من دارد، باید بروم به او سر بزنم و کنارش باشم، گفتم: این شخصی که میگویی از اراذل و ... بود او چه حقی گردن تو دارد؟ گفت: روز تشییع جنازه من هوا بسیار گرم بود مردم همراه پیکر من به سمت خانه آمدند این بنده خدا یک شلنگ آب از خانهاش بیرون انداخت و با یک سینی و چند لیوان به تشییع کنندگان من آب داد او همینقدر گردن من حق دارد، از خواب بیدار شدم و سریع به محله قبلی رفتم، درست بود حجله زده بودند و همان شخصی که پسرم گفته بود آن روز تشییع شده بود.
🌷شهید حسن طاهری🌷
📎 راوی: پدر شهید
#یاد_شهدا_صلوات 🌷
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✍امام علی(ع)
از دو رویی بپرهیز!
و بدان آدم دو چهره،
نزد خدا هیچ منزلتی ندارد.
📚فهرست غرر، ص394
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•