eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.3هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
گروه بهتر عبداللّه بن عمر نقل مى كند كه روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دو گروه از پيروان خود را ديد در مسجد بودند. فرمود: اين هر دو گروه مردمانى نيك هستند، اما يكى از اين دو گروه به كارى بهتر مشغولند، زيرا يك گروه به دعا ونماز مشغول هستند تا عنايت و رحمت الهى را براى خود جلب كنند و اين امر به خدا مربوط است كه دعاى ايشان را مستجاب سازد و آنچه ايشان مى خواهند به ايشان ارزانى دارد. اما گروه ديگر به كسب دانش وتعليم به كسانى كه از آن بى بهره اند سرگرمند و بدين قرار اينها به كار بهترى مشغول مى باشند. در واقع من خود نيز وظيفه تعليم را بعهده دارم و براى تعليم مبعوث شده‌ام (بعثت مُعَلّماً) با گفتن اين كلمات پيغمبر گرامى خود در ميان اين گروه نشست (۶۳). •✾📚 @Dastan 📚✾•
عمر واقعى آن است كه در تحصيل دانش بگذرد وقتى اسكندر جهت فتح ممالك قطع مسالك مى كرد در اقصاى مغرب به شهرى رسيد كه در آب و هوا و نعمت و صفا نظير آن را نديده بود فرمان داد تا در آن حوالى سراپرده بر پا نمايند. ناگاه به قبرستانى رسيدند ديد بر قبر يكى نوشته شده او يكسال عمر كرده و بر ديگرى نوشته سه سال و بر ديگرى پنج سال و خلاصه هيچيك را عمر از پانزده سال و بيست سال بيش نبود در حيرت شد كه چگونه در چنين آب و هواى خوب عمر اندك باشد. فرستاد جمعى از اعيان شهر را حاضر كردند و همه را معمّر و كهنسال يافت، از معماى عمر كم قبرها پرسيد گفتند: اموات ما نيز مانند ما عمر زياد كرده اند ولى روش ما اين است كه از ايام زندگى خود آنچه براى تحصيل علم و دانش و تكميل نفس گذرانديم از عمر خود شماريم و بقيه را باطل و بيهوده دانيم پس هر كه از ما درگذرد آن مقدار زمان را حساب كنند و بر روى قبر او نويسند كه با علم و دانش بوده است. اسكندر را اين سخن و عادت بسيار پسنديده آمد وآنها را تحسين كرد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
فضيلت علم (آقا اميرالمؤ منين على) عليه السّلام فرمود: (به هفت جهت علم از مال برتر است، اوّل: آنكه علم ميراث انبياء است و مال ميراث فراعنه وپادشاهان است. دوّم: علم را هر چه انفاق و خرج كنى. كم نمى شود (بلكه زياد هم مى شود) ولى مال را هر قدر خرج كنى به همان اندازه كسر مى شود. سوم: مال نه تنها احتياج به حافظ و نگهبان دارد بلكه صاحب مال بايد در نگه دارى او مراقبت كند، ولى علم نه تنها احتياج به مراقبت و نگهدارى ندارد، بلكه صاحب خود را هم از خطرها و ضررها حفظ مى نمايد. چهارم: علم در كفن و قبر تا آخر همراه انسان است. ولى مال بعد از مرگ همراه آدمى نيست. پنجم: مال براى مؤ من و كافر حاصل مى شود ولى علم فقط براى مؤ من حاصل مى شود، (مراد علم شريعت و دين است). ششم: جميع مردم در امور دينشان نيازمند به علمند ولى نيازمند به آدم مالدار نيستند. هفتم: علم در موقع عبور از صراط صاحبش را يارى مى كند ولى مال در عبور از صراط مانع و مزاحم صاحب مال مى گردد. (۶۴) •✾📚 @Dastan 📚✾•
احترام به قلم وكتب علم استاد حسين مظاهرى فرمودند: استاد بزرگوار ما آية الله العظمى بروجردى رحمة الله عليه از استادشان مرحوم آقا ميرزا عبدالمعالى اصفهانى نقل مى كرد كه ايشان مى فرمود: اگر در اطاقى قلمى باشد كه با آن قلم فقه شيعه نوشته شده باشد، من در آن اطاق نمى خوابم و اگر بخواهم در آنجا بخوابم اول قلم را بيرون مى برم و بعد مى خوابم وقتى يك عالم شيعه اين طور بگويد، معلوم مى شود كه احترام كردن به كتابهاى فقهى و روائى و مخصوصا احترام به قرآن شريف فوق العاده مهّم است. (۶۵) •✾📚 @Dastan 📚✾•
سيد جواد عاملى مرحوم امين در (اعيان الشيعه) درباره جدّيت مرحوم (سيّد جواد عاملى) صاحب مفتاح الكرامه آورده است: او در جدّيت در تحصيل علم بى نظير بود. عمر خود را در درس و تدريس و بحث و مطالعه و تاءليف و خدمت به دين تمام كرد و شب و روز خود را در اين راه مستغرق ساخت، به گونه اى كه هيچ امرى از قبيل بيمارى، ضعف يا اضطراب او را باز نمى داشت و حتى در شب هاى عيد و شب هاى قدر و ديگر شب هاى ماه رمضان به بحوث علمى مشغول بود و تا سنين پيرى اينچنين بود و همچنان به رغبت و نشاط او در اين راه افزوده مى شد و شب را جز اندكى نمى خوابيد. از او پرسيده شد: (افضل اعمال در شب قدر چيست؟ فرمود به اجماع علماء اماميّه اشتغال به طلب علم است. ) در ايّام محاصره نجف توسط وهابى‌ها (بين سالهاى ۱۲۲۱ و ۱۲۲۶ هجرى) كه علماء با مردم به دفاع از شهر پرداخته بودند، در عين حال كه با علماء ديگر به امور مربوط به جهاد و محافظت از شهر و فراهم آوردن وسائل دفاع و سركشى به مجاهدان و جز اندكى كه چندان مؤ ثر در تعطيل كتابت نبوده، ترك كردم). نواده آن مرحوم، سيد جواد بن سيد حسن نقل كرده است كه دختر صاحب مفتاح الكرامه كه بانوئى جليل القدر و مشهور به تقوى و عيادت بوده است و تا بيش از نود و پنچ سالگى با صحّت حواس و قدرت ادراك زندگى كرد گفت: پدرم جز اندكى از شب را نمى خوابيد و من به ياد ندارم شبى از خواب برخاسته باشم و او را در خواب ديده باشم. نوه او شيخ رضا بن زين العابدين عاملى مدّتى در خانه او بود و شب‌ها وقتى مطالعاتش تمام مى شد مى خوابيد و جّدش همچنان بيدار و مشغول به كار خود بود. به نوه اش رو كرده گفته بود: اين عشق به خواب چيست مرا از خواب همين اندازه بس است و سپس سر را بين دوزانوى خود مى گذاشت و مى خوابيد و پيش از آنكه خواب سيرى بكند بيدار مى شد و به كارش بر مى گشت. گاهى نوه خود را براى نماز شب بيدار مى كرد ولى خود بدون آنكه نماز شب بخواند به كار خود ادامه مى داد. در ميان علماء زمان خود، تا روز مرگ معروف به دقّت و ضبط و صفاء ذات بود و علماء بزرگ زمانش براى حلّ مسائل مشكله به او رجوع مى كردند و جواب دريافت مى كردند يا تقاضا مى كردند، در آن باره تاءليفى بنمايد، چرا كه به اطلاعات سرشار و نكته بينى و ممارستش با كلمات فقها و خبره بودنش در علم رجال واقف بودند. و شاهد اين مطلب اينكه بيشتر يا تمام كتابهايش را به در خواست بزرگان از علماء نوشته است چنانچه (مفتاح الكرامه) و رساله (العصرة) را به در خواست استادش شيخ جعفر و رساله (المواسعة) را به در خواست استاد ديگرش صاحب رياض تاءليف نموده است (۶۶). •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام على عليه السلام: خشم را با سكوت درمان كنيد داوُوا الغَضَبَ بِالصَّمتِ 📚 عيون الحكم والمواعظ ، ص 250 •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بدانم و بميرم بهتر است دانشمند مشهور و نامى (ابوريحان بيرونى) در بستر بيمارى افتاده بود و ساعات آخر عمر را مى گذرانيد، (فقيه ابوالحسن على بن عيسى) به بالينش آمد. در آن حال ابوريحان از فقيه پرسيد: حساب جدّات فاسده را كه موقعى براى من گفتى اينك بازگوى كه چگونه بود؟ فقيه گفت: با اين شدّت بيمارى اكنون چه جاى اين سؤ ال است؟ ابوريحان گفت: (اى مرد بمن بگو كدام يك از اين دو بهتر است، اين مسئله را بدانم و بميرم، يا نادانسته و جاهل در گذرم؟ ) فقيه مى گويد: مسئله را گفتم و او فرا گرفت، از نزد وى باز گشتم هنوز قسمتى از راه را نپيموده بودم كه صداى شيون مرگ از خانه ابوريحان بلند شد. (۶۷) •✾📚 @Dastan 📚✾•
دقّت مرحوم آية الله بروجردى استاد فاضل (موحّدى) از والدشان نقل كردند كه: روزى همراه (آية الله بروجردى) براى درس مى رفتيم از بازارخان كه خارج شديم آقا ديد يكى از طلاب بطرف ديگرى غير از سمت درس حركت مى كند، با تعجّب فرمود: (اين آقا در اين موقع درس به كجا مى رود و چه كارى دارد كه از درس مهمتر است كه درس را ترك مى كند؟ ) آن آقا مرحوم شهيد مطهرى بود. كه به او قضيه آقاى بروجردى را گفته بودند ايشان جواب داده بود كه من آن روز يك كار ضرورى داشتم به دنبال آن مى رفتم و من نمى داستم كه آقا اين قدر حركات مرا زير نظر داشته و تا اين حّد به تحصيل علم و درس خواندن توجّه و دقّت دارند. (۶۸) •✾📚 @Dastan 📚✾•
ميزان اهتمام به طلب علم در (روضات الجنات) مى نويسد: (مقّدس اردبيلى) در تحصيل علم آن قدر دقّت داشت كه هر گاه از نجف اشرف به زيارت كربلا مى رفت نمازش را احتياطا جمع (يعنى هم نماز شكسته وهم نماز درست خواند) مى خواند و مى گفت: تحصيل علم فريضه است و زيارت امام حسين عليه السلام سنّت است چه بسا بواسطه انجام امر مستحب كه زيارت باشد فريضه اى ترك مى شود بنابر اين احتياط در جمع خواندن است، با آنكه آن بزرگوار در حال سفر هم مطالعه را ترك نمى كرد. باز مى نويسد: مقدس رحمه الله عليه با (مولى ميرزاجان) همدرس بود، مولى ميرزاجان به مطالعه خيلى حريص بود از اول شب تا آخر شب مطالعه مى كرد ولى مرحوم مقّدس ثلث آخر شب بيدار مى شد نماز شب را مى خواند پس از اداء نماز در باره درس روز گذشته فكرى مى كرد و از مولى ميرزا جان بهتر مطالب درس را درك مى كرد. (۶۹) •✾📚 @Dastan 📚✾•
سكّاكى وكسب علم (يوسف ابن ابى بكر) ملقّب به (سراج الّدين سكّاكى) دوازده علم از علوم عرب را دارا بود، او در ابتداى امر آهنگر بود كه با دست خود صندوق كوچكى درست كرد و قفل عجيبى به آن صندوق زد كه وزن صندوق با آن قفل همه اش يك قبراط بيشتر نبود و آن را به عنوان هديه نزد سلطان آورد. بر خلاف انتظار سكّاكى، سلطان و اطرافيان او چندان عنايتى به سكّاكى نكردند ولى سكّاكى ديد مردى وارد مجلس شد همه اهل مجلس به او زياد احترام كردند، سكّاكى پرسيد: (اين آقا چه كاره است كه اين قدر مورد احترام ملك و سايرين است؟ ) گفتند: (اين آقا عالم و دانشمند است). سكّاكى در همانجا تصميم گرفت كه به دنبال تحصيل علم برود و علم را ياد بگيرد. از آنجا حركت كرد آمد به مدرسه براى درس خواندن در صورتى كه سى سال از عمرش گذاشته بود، استاد هم به او گفت: سن تو زياد است مشكل است كه بتوانى به جائى برسى.اتفاقا سكّاكى بسيار كم حافظه بود، استاد براى امتحان مساءله اى از فتاواى شافعى به او گفت، بگو: (قال الشيخ جلد الكلب يطهر بالدّباغه) يعنى: شيخ گفته پوست سگ با دباغى پاك مى شود. آن روز اين عبارت را هزار مرتبه تكرار كرد فردا كه آمد درسش را تحويل بدهد گفت: قال الكب جلد الشيخ يطهر بالدّباغه! يعنى سگ گفته پوست شيخ با دباغى پاك مى شود. همه حاضرين خنديدند استاد درس ديگرى به او داد، خلاصه ده سال با اين حال درس خواند ولى چيزى ياد نگرفت. بكلّى از خودش نااميد شد و حوصله اش تنگ شد و سر به بيابان گذاشت تا آنكه روزى در دامنه كوهى مى گشت ديد در جائى از اين كوه آبى قطره قطره بروى سنگى مى ريزد و در اثر ريختن قطرات آب در مدّت طولانى بر روى اين تخته سنگ، سنگ سوراخ و گود شده از ديدن آن منظره به فكر افتاده بخود گفت: مگر قلب تو از اين سنگ سخت تر است پس اگر به تحصيل ادامه بدهى عاقبت به جائى مى رسى، دوباره تصميم گرفت خواندنش را ادامه بدهد آمد با جدّيت و كوشش تمام مشغول شد تا آنكه خداوند درهاى علوم و معارف را بروى باز كرد كه عاقبت گوى سبقت از اقران و امثال خود ربود وبه درجات عاليه از مراتب علوم گوناگون نائل شد. (۷۰) •✾📚 @Dastan 📚✾•
زحمت براى علم مرحوم (آية اللّه سيد محسن امين) صاحب (اعيان الشيعه) كه خود چندين سال در محضر مرحوم (حاج آقا رضا همدانى) تلمّذ نموده و از نزديك احوال او را مى دانسته است در شرح حال آن فقيه بزرگ مى نويسد: (او عالم، فقيه، اصولى، محقق و مدقّق و از برترين شاگردان (ميراز محمد حسن شيرازى) بود شب و روزش را به مطالعه و تاءليف و تدريس در فقه و اصول مشغول بود. صبحگاهان از خانه خود كه در نزديكى مسجدى بود كه در آن امامت مى كرد به مسجد مى آمد و بعد از تقريبا نيم ساعت كه منتظر رسيدن همه طلاب مى شد در حدود يك ساعت از نوشته خودش كتاب (مصباح الفقيه) كه روز و شب قبل نوشته بود درس مى گفت: و سپس به خانه اش مى رفت و به نوشتن درس روز بعد مى پرداخت تا اينكه ظهر مى شد، پس به مسجد مى آمد و با حاضران در مسجد نماز را به جماعت مى خواند و به خانه باز مى گشت و با خواهرزاده و دامادش شيخ على كه در علم و اخلاق و احوال شبيه او بود و برادرزاده اش كه با او هم خانه بود و براى تحصيل علم از همدان به نجف آمده بود و فرزندش شيخ محّمد غذا ميل مى كرد و غالبا غذايشان حاضرى بود نان بيات عجمى بود كه در بازار فروخته مى شد با مقدارى پنير و سبزيجات آنگاه كمى مى خوابيد و بعد از بيدار شدن مشغول مطالعه و نوشتن درس مى شد. در خانه ايشان كنار درب ورودى حجره كوچكى بود كه با نردبان به آن وارد مى شدند. آن حجره كوچك اطاق مطالعه و تاءليف و تصنيف او بود و گاهى اوقات كه من محتاج مى شدم مساله اى از او بپرسم يا معنى عبارتى را از نوشته هايش سؤ ال كنم بر او وارد مى شدم و مى ديدم قلم و كاغذ در دستش است و كتاب جواهر و حدائق و وسائل پيش رويش گشوده اند. كاغذ و قلم را زمين مى گذاشت و متوجّه من مى شد و من مساءله‌ام را مى پرسيدم و او جواب مى داد و چون گفتگوى ما تمام مى شد دوباره كاغذ و قلم را به دست مى گرفت و من فورا خارج مى شدم. او همچنان به مطالعه و نوشتن ادامه مى داد تا ساعت يازده بعدازظهر (بساعت غروب كوك قديم) آنگاه به مسجد مى آمد و تا رسيدن وقت مغرب از كتاب خود مصباح الفقيه درس فقه مى گفت. به هنگام مغرب نماز را امامت مى كرد و بعد از نماز به حرم مطّهر مشرّف مى شد و زيارت مى كرد و نماز مى خواند و دعا مى كرد و گاهى به جحره اى كه مدفن مرحوم سيد جواد عاملى (صاحب مفتاح الكرامة) است مى رفت و بعد از مدّتى توقف به خانه اش مى رفت و گاهى هم بعد از زيارت مستقيما به خانه اش مى رفت و به مطالعه مشغول مى شد و... بعد از نماز صبح چنانچه فرصتى براى مطالعه و كتابت مى ديد به مطالعه و كتابت مشغول مى شد تا طلوع آفتاب، آنگاه به مسجد مى آمد و... (۷۲) •✾📚 @Dastan 📚✾•
فارابى (فارابى) بسيار زاهد و نسبت به دنيا و منزل و خانه بى رغبت بوده با مردم آميزش نمى كرد در اوقات اقامت در دمشق منزلى براى خود تعيين ننمود و همواره در كنار آب و جاهاى پر درخت مى نشست و مشغول تاءليف مى شد. محصّلين و اهل علم نيز در همان حال از وى استفاده مى نمودند و در اثر قناعت كه گنجى بى نهايت است با چهار درهم كه سيف الدّوله براى او مقرّر كرده بود امرار معاش مى نمود او در سال ۳۳۷ هجرى در حدود هشتاد سالگى در دمشق وفات كرد و در خارج باب الصغير آن شهر دفن شد. (۷۳) •✾📚 @Dastan 📚✾•
نعمت علم امام صادق عليه السلام فرمود: (حضرت موسى) عليه السلام شاگردى داشت كه از آن حضرت علم فراوانى ياد گرفته بود يك روز از حضرت موسى اجازه خواست كه بديدن اقارب و فاميل هاى خود برود. حضرت فرمود: اقوام و اقارب حق دارند ولى وقتى رفتى در ميان آنها مواظب خودت باش كه ظواهر دنياى آن محيط تو را اغفال نكرده و ميل به دنيا نكنى، خداوند به تو نعمت علم داده بواسطه مال دنيا اين نعمت بزرگ را از دست مده. آن مرد گفت: چنين نخواهد شد پس رفت نزد خويشان و آمدنش به طول انجاميد، پس هر چه حضرت موسى احوال او را پرسيد اطلاعى از او بدست نياورد. از جبرئيل احوال او را پرسيد؟ جبرئيل گفت: من از حال او خبر دارم همين الان دم در ايستاده اجازه ورود مى خواهد ولى مسخ شده بصورت ميمون در آمده است و در گردن او زنجيرى است. حضرت موسى از ديدن آن مرد با آن حال ناراحت شده رفت به مصلّاى خود نماز خواند و به درگاه خدا استغاثه كرد كه بلكه خداوند او را بيامرزد. خداوند وحى كرد به موسى كه (اى موسى اگر درباره اين مرد آن قدر دعا كنى كه حتى اعضاى بدنت از هم جدا گردد هيچ فائده ندارد و دعاى تو مستجاب نمى شود چون من با و نعمت علم را عطا كردم و او نعمت مرا ضايع كرد) (۷۴) •✾📚 @Dastan 📚✾•
مرگ فرزند صاحب جواهر با خود عهد كرده بود كه هر شب يك مقدارى از كتاب جواهر را بنويسد. در يكى از شب‌ها فرزندش از دنيا رفت. صاحب جواهر به علّت همان عهدى كه كرده بود قلم و كاغذ بدست گرفت و با چشم گريان و قلب محزون آمد كنار جسد فرزندش و مشغول نوشتن جواهر شد ودست از نوشتن علم برنداشت. (۷۵) •✾📚 @Dastan 📚✾•
مسئله علمى يكى از تجّار متدين يك قواره قبايى براى (آقاى وحيد بهبهانى) هديه آورده بود. چون شنيده بود كه آقا از كسى هديه و مالى قبول نمى كند در اين خصوص با آقايان مذاكره كرد، گفتند (حاج ملارضا استرابادى) شاگرد آقاست و آقا او را دوست دارد، اگر اين پارچه را بوسيله او به خدمت آقا بفرستى شايد قبول كند. آن شخص تاجر نزد حاج ملارضا آمده التماس كرد كه حاجت او را برآورد، حاج ملارضا عذر آورد كه آقا قبول نمى كند. تاجر گفت: اگر تو اين كار را انجام بدهى و آقا هديه مرا قبول كند قول مى دهم كه يك قدك قبا هم بشما بدهم. حاج ملارضا فكر كرد وگفت: من مى برم اگر قبول كرد چه بهتر و اگر هم قبول نكرد ضررى نكرده ام. پارچه را برداشت نزديك هاى ظهر آمد در منزل آقا را دق الباب كرد، آقا خودش آمد در را باز كرد وفرمود: اين موقع گرما چه كاردارى؟ عرض كرد: قدك قبائى است فلان تاجر براى شما هديه كرده و التماس كرده كه شما قبول بفرمائيد . فرمود: (ملارضا من فكر كردم مسئله علمى مشكلى دارى كه اين موقع گرما آمده اى و مراهم از كارم معطل كردى برو بده به صاحبش مگر نمى دانى من از كسى چيزى قبول نمى كنم. اين را فرمود و در را بست. ) من عرض كردم: آقا يك عرض كوچكى دارم فرمود: چيست؟ عرض كردم: آن مرد به من وعده داده كه اگر شما اين هديه را قبول كنيد يك قواره قبا هم بمن بدهد پس اگر شما قبول نكنيد تكليف قباى من چه مى شود؟ آن وقت فرمود: اين را قبول مى كنم به شرط آنكه پس از اين اينگونه شفاعتها را قبول نكنى. (۷۶) •✾📚 @Dastan 📚✾•
علم اوّلين و آخرين (حضرت عيسى عليه السلام) به شبانى رسيده فرمود: اى مرد تو عمر خود را به چوپانى صرف كردى اگر در تحصيل علم مى كوشيدى بهتر از اين بودى؟ عرض كرد: يانبى اللّه من شش مسئله از علم ياد گرفته‌ام و بدآنها عمل مى كنم. اول: آنكه تا حلال هست حرام نمى خورم و هرگز حلال كم نشود كه احتياج به حرام خوردن باشد. دوم: آنكه تا راست هست دروغ نمى گويم و هرگز راست كم نشود كه احتياج به دروغ باشد. سوّم: آنكه تا عيب خود را مى بينم به عيب ديگران مشغول نمى شوم و هنوز از اصلاح عيوب خود فارغ نشده‌ام كه به عيب ديگران بپردازم. چهارم: آنكه تا ابليس را مرده نبينم به گنج و خزانه مخلوق طمع ندارم و هنوز گنج و خزانه خدا كم نشده است تا محتاج مخلوق باشم.ششم آنكه: تا هر دو پاى خود را در بهشت نبينم از عذاب خداى تعالى ايمن نيستم و هنوز خود را در بهشت نديده‌ام تا از عذاب وى آسوده باشم. حضرت عيسى فرمود: (علم اولين و آخرين اين است كه تو خوانده و ياد گرفته اى). (۷۷) •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام و سؤال كردند از آن حضرت از مفهوم گفته رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله : «موى سپيد را تغيير دهيد و خود را شبيه يهود ننماييد» پرسيدند، آن حضرت فرمود: پيامبر اين سخن را وقتى فرمود كه شمار اهل دين اندك بود، اما امروز كه سفره اسلام گسترده شده، و استوار و پابرجا گشته، مرد است و اختيارش. 📗نهج البلاغه، حکمت 17 •✾📚 @Dastan 📚✾•
غرق مباحثه علمى (صاحب تكمله) فرموده است كه خبر داد مرا عبد صالح (حاج كريم) فرّاش صحن مطّهر (سيّد الشهداء) عليه السلام گفت: من در سنّ بيست سالگى كه در صحن خدمت مى كردم يك شب منادى صحن ندا داد كه درهاى حرم بسته مى شود، ديدم جناب (آقاى بهبهانى) و (شيخ يوسف بحرانى) كه با هم مشغول مباحثه علمى بودند از داخل حرم بيرون آمدند و در رواق مطهّر ايستادند و باز مشغول مذاكره شدند تا آنكه منادى دوباره ندا داد كه درهاى صحن بسته مى شود آن دو از درب قبله از صحن خارج شدند و در پشت در به مذاكره خود ادامه دادند، تا اينكه نزديك صبح كه من براى گشودن درهاى صحن مطّهر آمدم ديدم هنوز ايستاده مباحثه مى كنند، من از ديدن آن حال مبهوت گشتم. پس شيخ يوسف كه امام جماعت بود رفت براى نماز. آقاى بهبهانى هم عباى خود را پهن كرد و نمازش را خواند و به خانه خود رفت. (۷۱) •✾📚 @Dastan 📚✾•
علم انيس است (رسول خدا) صلى الله عليه و آله فرموده است: (اى مردم دانش بياموزيد كه آموختن دانش به خاطر خدا، خشيت وترس از خداست ؛ و طلب علم نمودن عبادت است و تدريس دانش تسبيح است ؛ و بحث در اطراف مطالب علمى جهاد است ؛ و ياد دادن دانش به كسى كه نمى داند صدقه است ؛ و بخشش علم براى اهلش موجب تقرب است. علم در تنهايى انيس و در خلوت رفيق و مونس است ؛ و راهنماى دين است ؛ در مشكلات و سختى‌ها مشير وگره گشا است ؛ دانش نزد دوستان و خويشان و فاميل وزير است ؛ در غربت چراغ راه بهشت است. خداوند گروهى را به وسيله علم بالا مى برد و آنان را رهبر و آقا و هادى قرار داده كه به آنها اقتدا مى شود، چون آنها راهنماى به سوى خيرند كه جماعت به دنبال آنان مى روند و از آنها پيروى مى كنند و از افعال آنها استغفار مى كنند حتى ماهيان دريا و درندگان بيابان و چهار پايان و اهل آسمان و ستارگان آسمان.چون علم مايه زندگى و علاج كورى است و نور ديدگان از تاريكيهاست، و قوت ابدان و علاج ضعف آن است. و بنده به وسيله دانش و علم به منازل ابرار و به درجات بلندى مى رسد. و تفكر علمى هموزن روزه، و مُدارِستش مقابل نماز است. به وسيله دانش خداوند را اطاعت و عبادت مى كنند و موحد و خداشناس مى شوند. ورع و تقوا وصله رحم و شناختن حلال از حرام به وسيله علم و دانش است و علم، امام و پيشواست و عمل تابع اوست ؛ و نيك بختان بختان از علم الهام مى گيرند و بدبختان از آن محرومند. علم نورى است كه خداوند بر قلب هر كسى كه مى خواهد مى اندازد. پس خوشا به آن قلبى كه محل ورود نور علم باشد و منزل اين امانت الهى باشد. و شكى نيست كه علم و ديعه الهى است در قلب و واجب است گرامى داشتن چنين قلبى بخاطر امانت و وديعه الهى. (۷۸) •✾📚 @Dastan 📚✾•
فراگيرى علم على عليه السلام: (علم را فرا گيريد كه ياد دادنش حسنه و ياد گرفتنش عبادت و بحث و گفتگويش جهاد و ياد دادنش به كسى كه نمى داند صدقه، و بذل او به اهلش باعث نزديكى به خداست ؛ چون علم به حلال و حرام است و راههاى منازل بهشت، و انيس در وحشت، و رفيق در غربت، و سخنگوى در خلوت، و راهنما است در نفع و ضرر، و سلاح است در هنگام جنگ با اعداد، و زينت است در نزد دوستان ؛ به وسيله آن علم خداوند اقوامى را بلند مى كند و آنها را راهبر خير و سعادت قرار مى دهد... ) (۷۹) على عليه السلام در ستايش علم و دانش فرموده است: (هر ظرفى تنگ ميگردد و پر مى شود وبه آنچه كه درون او مى گذارند، مگر ظرف علم و دانش كه چون در آن راه يافت فراخ تر مى گردد. (و گنجايش دارد براى پذيرفتن علم ديگر) ). (۸۰) •✾📚 @Dastan 📚✾•
به احترام علمش (عكرمه) غلام (عبداللّه) بن عباس از علم مولايش عبداللّه بهره فراوانى برد و يكى از صاحبان علم و دانش شد. هنگامى كه عبدالله بن عباس از دنيا رفت او همچنان بنده بود، پسر ابن عباس على بن عبداللّه او را فروخت به خالد بن يزيد بن معاوية به چهار هزار دينار. عكرمه به على بن عبدالله گفت: (آيا علم پدرت را به چهار هزار دينار فروختى؟ ) على پس از شنيدن اين كلام معامله را استقاله وفسخ كرده و عكرمه را پس گرفته سپس آزادش كرد به احترام علمش. عكرمه عالم و كثير عزة شاعر، هر دو در يك روز وفات يافتند، مردم مى گفتند: (مات اليوم اعلم الناس واشعر الناس) (۸۱). (مُردند امروز اعلم ترين مردم و شاعرترين مردم. ) •✾📚 @Dastan 📚✾•
دو بهشت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: هر كه دو گام در راه تحصيل علم بردارد و دو ساعت در حضور عالم بنشيند، و دو كلمه از او بشنود، خدايش دو بهشت عطا كند كه هر يك دو برابر دنيا باشد. و نيز فرمود: هر كه به دنبال علم باشد بهشت به دنبال اوست، و هر كه به جستجوى دنيا باشد آتش در طلب اوست. (۸۲) دانش براى انسان زينت است و هم گنجينه اى است پايان ناپذير و نيز همنشين خوبى است در صورتى كه همراه آدم عاقلى قرار گيرد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
تعظيم مقام حكمت در كتاب ربيع الابرار مى نويسد: شخصى يهودى از حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله پرسشى نمود، آن حضرت ساعتى مكث نمود و سپس جواب او را فرمود، يهودى پرسيد چيزى را كه مى دانستى چرا در آن توقف كردى؟ حضرت فرمود: براى تعظيم مقام حكمت و دانش و در حاشيه كتاب نوشته بود. مكن در مهمى كه داراى شتاب ز راه تاءنى عنان بر متاب كه اندر تانى زيان كس نديد ز تعجيل بسيار خجلت كشيد (۸۳) اى دل به جستجوى هنر در جهان بگرد شايد كه آوريش به هر حيلتى بدست مرد آن بود كه در گه و بى گه نشان علم جويد به هر ديار ز هر هوشيار ومست گر يافت علم سرور اقران خويش گشت ور مرد عذر او بر اخيار روشن است فؤ اد كرمانى گويد: آدم از علم شد سميع و بصير مرد بى علم كور و كر باشد بى عمل علم جسم بى روح است جسم بى روح بى اثر باشد مرد حق را به كيميا چه نظر زا نكه او كيميا نظر باشد گرچه از زر تهى است دست حكيم سينه اش مركز هنر باشد فخر آدم به علم و معرفت است نه به سنگى كه سيم و زر باشد آدمى را كه علم ودانش نيست سر و كارش به گاو و خر باشد •✾📚 @Dastan 📚✾•
هشت آيه اوّل سوره كهف خداوند متعال در ابتداى اين سوره، و قبل از بيان سرگذشت اصحاب كهف، و به عنوان مقدّمه نقل آن داستان، مطالب مهمّى را ضمن هشت آيه بيان مى كند، كه مرورى كوتاه بر اين آيات خالى از فايده نيست. در آيه اوّل مى فرمايد: « «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِى أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَّهُ عِوَجَا»؛ حمد مخصوص خدايى است كه اين كتاب را بر بنده (برگزيده) اش نازل كرد، و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد». از ميان صفات فراوان خداوند، كه همچون ذاتش بى نهايت است، بر مسأله نزول قرآن، و از ميان صفات شايسته پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بر ارزشمندترين و برترين صفت، يعنى عبوديّت و بندگى آن حضرت، انگشت گذاشته شده است. همان عبوديّت و بندگى اى كه حضرت على عليه السلام به آن افتخار نموده و اعلان مى دارد: « إلهي كَفى بي عِزّاً انْ اكُونَ لَكَ عَبْداً ؛ خدايا اين عزّت مرا بس كه بنده خدايى چون تو باشم». [۱] عدد صفر هر چقدر زياد باشد ارزشى ندارد، امّا هنگامى كه متّصل به بى نهايت مى شود رنگ بى نهايت مى گيرد. عبوديّت يعنى چه؟ عبوديّت را مى توان در اين قطعه شعر ترسيم كرد: بندگانيم جان و دل بر كف چشم بر امر و گوش بر فرمان همان طور كه گفتيم: خداوند متعال از ميان صفات فراوان خود به نزول قرآن و از ميان صفات پيامبرش به مهم ترين آنها، يعنى عبوديّت اشاره مى كند، سپس به بيان اوصاف قرآن مى پردازد: ۱. « «وَلَمْ يَجْعَلْ لَّهُ عِوَجًا»؛ هيچ گونه كژى و كاستى در قرآن مجيد راه ندارد». بيش از هزار و چهارصد سال از نزول قرآن مى گذرد و قرآن از همان روزهاى اوّل فصيحان و بليغان و اديبان عرب را به مبارزه طلبيد، امّا نه تنها هيچ كس موفّق نشد سوره اى مثل قرآن بياورد و نتوانست كژى و كاستى اى در قرآن كشف نمايد، بلكه على رغم گذشت اين مدّت طولانى قرآن هرگز بوى كهنگى نگرفت، [۲] و روز به روز بر عظمت و عمق و جاذبه آن افزوده شد. قرآن سرمايه بسيار عظيمى است كه حتّى غير مسلمانانى كه حاضر به پذيرش اسلام نشده اند در برابر آن سر تسليم فرود آورده اند. شبلى شميل آن دانشمند عرب مسيحى مى گويد: «من دين پيامبر اسلام را قبول نكردم، امّا نمى توانم نسبت به قرآن كافر شوم». [۳] قرآنى كه ما مسلمانان قدرش را ندانستيم، شايد ديگران بهتر آن را شناختند! ۲. در آيه دوم سوره كهف برخى ديگر از ويژگى هاى قرآن ذكر شده است از جمله اين كه « «قَيِّماً»؛ در حالى كه پايدار و برپادارنده (ديگر كتب آسمانى) است» آن قدر ثبات و استقامت دارد كه نه تنها خود را از كهنگى و نابودى حفظ مى كند، بلكه نگهبان ديگر كتابهاى آسمانى نيز هست. ۳. يكى ديگر از ويژگى هاى قرآن انذار به بدكاران و مخالفان است، تا با ترس از عذاب شديد پروردگار متنبّه شده و دست از كارهاى زشت خود بردارند. « «لِيُنذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِّنْ لَّدُنْهُ»؛ تا از جانب او (بدكاران را) از عذاب شديدى بترساند». ۴. ويژگى چهارم قرآن، بشارت به مؤمنان است. « «وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً»؛ و مؤمنانى را كه كارهاى شايسته انجام مى دهند، بشارت دهد كه پاداش نيكويى براى آنهاست». آرى قرآن مجيد هم به بدكاران انذار مى دهد و آنها را به خاطر كارهاى خلاف و زشتشان مى ترساند، و هم مؤمنان صالح العمل را بشارت مى دهد و به خاطر كارهاى خوبشان آنها را تشويق و ترغيب مى كند. سؤال: خداوند متعال به كدام گروه از مؤمنان بشارت داده و پاداششان چيست؟ جواب: همان گونه كه در آيه دوم و سوم سوره كهف آمده، اين بشارت اختصاص به مؤمنان صالح العمل دارد و شامل كسانى كه عمل صالح ندارند نمى شود. و اين مطلب نقش مهمّ عمل صالح را مى رساند، كه ايمان بدون آن ارزشى ندارد. اگر شخصى دم از ايمان و پيروى از حضرت على عليه السلام و انتظار امام زمان عليه السلام بزند امّا عمل صالح نداشته باشد در اين ادّعاها صادق نيست. ضمناً منظور از عمل صالح هر كار خوب و شايسته اى است كه براى رضاى خداوند انجام گيرد. شما خوانندگان گرامى هر شغلى داشته باشيد مى توانيد همان را تبديل به عمل صالح كنيد؛ مشروط بر اين كه آن كار و فعاليّت را به قصد تحصيل روزى حلال براى تأمين مخارج افراد واجب النفقه خود و خدمت به خلق خداوند انجام دهيد. حتّى ورزشكاران مى توانند با اين نيّت ورزش خود را تبديل به عمل صالح كنند. بنابراين، گستره عمل صالح بسيار وسيع و فراگير است. [۱] خلاصه اين كه خداوند متعال به مؤمنان صالح العمل بشارت پاداش نيكويى، كه همان بهشت برين است را داده كه جاودانه در آن خواهند ماند. 👇👇
سؤال: انذارى كه در اين آيات به آن اشاره شده، مربوط به چه كسانى است؟ جواب: طبق آنچه در آيه چهارم سوره كهف آمده انذار مربوط به كسانى است كه معتقد بودند خداوند متعال فرزند دارد. سه گروه چنين اعتقادى دارند: الف) مسيحيان؛ كه معتقدند حضرت عيسى عليه السلام فرزند خداست. [۱] ---------- [۱]: ميزان الحكمه، باب ۳۲۹۴، ح ۳۶- ۱۶۴۳. [۲]: ميزان الحكمه، باب ۳۲۹۴، ح ۳۶- ۱۶۴۳. [۳]: تصحيح اعتقادات الاماميّة، ص ۱۵۶. [۱]: آيات ولايت در قرآن، ص ۳۸۳. [۱]: سوره توبه، آيه ۳۰. ب) يهوديان، كه اعتقاد دارند عزير فرزند خداوند است. [۲] ج) مشركان عرب؛ كه مى گفتند ملائكه دختران خدا هستند. [۳] اعتقاد هر سه گروه، اعتقادى باطل و انحراف از اصل توحيد است؛ چرا كه داشتن فرزند لازمه اش جسمانى بودن و نياز داشتن و اختيار كردن همسر است و خداوند از همه اين امور پاك و مبرّاست. در آيه بعد كه مربوط به همين گروه هاى سه گانه است مى خوانيم: « «مَّا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً»؛ نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند، و نه پدرانشان. سخن بزرگى از دهانشان خارج مى شود! آنها فقط دروغ مى گويند». [۴] آيات پنج گانه فوق پيرامون قرآن مجيد، صفات و اهداف آن و برخى صفات خداوند و پيامبرش بود. آيه بعد به حرص و ولع فوق العاده پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله جهت هدايت و اصلاح مردم پرداخته است. توجّه فرماييد: ---------- [۲]: سوره توبه، آيه ۳۰. [۳]: سوره نحل، آيه ۵۷. [۴]: سوره كهف، آيه ۵. « «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً»؛ گويى مى خواهى خود را به خاطر اعمال آنها، از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند! ». [۱] پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله همچون باغبان دلسوزى است كه مى بيند آب مناسب و كافى و زمين آماده و مستعد رشد وجود دارد، امّا محصول نمى دهد، اين مطلب قلب و روح او را مى آزارد. لذا پروردگار عالم دلداريش مى دهد. خداوند متعال در آيه بعد مى فرمايد: « «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»؛ ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم كه كدام يك داراى بهترين عمل هستند». [۲] آنچه روى زمين است اعم از كاخ ها، قصرها، ثروت ها، پست و مقام ها، زيبايى ها، همه و همه زيور و زينتى است كه به منظور آزمايش و امتحان بندگان آفريده شده و هدف از آن امتحان است، تا بهترين اعمال انتخاب شود. جالب اين كه خداوند به كميّت و مقدار عمل اشاره نكرده و آن را هدف از آزمايش بيان ننموده، بلكه به كيفيّت و چگونگى عمل توجّه داده و آن را ملاك امتحان و آزمايش مى داند. بنابراين، اگر انسان يك آيه قرآن تلاوت كند و به معناى آن توجّه نمايد و در آن تدبّر و انديشه كند و در نهايت عمل خود را بر اساس آن تنظيم نمايد، بهتر است از اين كه يك سوره قرآن را بدون تدبّر و انديشه قرائت كند. و در پايان مى فرمايد: « «وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً»؛ (ولى اين زيورها پايدار نيست) و ما (سرانجام) آنچه را بر روى زمين است خاك بى حاصلى قرار مى دهيم». [۱] آرى همه زيورها و زينت هاى دنيا، كه ابزارى براى آزمايش است، روزى نيست و نابود خواهد شد. در آن روز نه خبرى از قصرها و كاخ‌ها خواهد بود، و نه اثرى از پست و مقام خواهد بود، و نه نشانه اى از كوهها و قله‌ها خواهيد يافت، و نه حتّى درخت و گياهى پيدا خواهد شد، بلكه سطح كره زمين به سرزمين خشك و خالى از گياه تبديل خواهد شد. مى گويند: وقتى غم و غصّه‌ها زياد شده و به انسان هجوم آورد، سرى به قبرستان بزند و فاتحه اى براى اموات بخواند و اندكى فكر كند كه (مثلًا) صد سال پيش چه كسانى وجود داشتند و چه زندگى هايى برپا كرده بودند، امّا اكنون نه از فقراى آنها اثرى هست و نه از اغنيا و ثروتمندانشان. صد سال ديگر هم از ما خبرى نخواهد بود، پس غم و غصّه براى چه؟ بايد به فكر آن روز باشيم، و براى آن زمان كارى كنيم. ---------- [۱]: سوره كهف، آيه ۶. [۲]: سوره كهف، آيه ۷. [۱]: سوره كهف، آيه ۸. •✾📚 @Dastan 📚✾•
شأن نزول سوره كهف بسيارى از مفسّران، از جمله مرحوم طبرسى [۲] شأن نزول سوره كهف را چنين بيان داشته اند: «پس از آنكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، اسلام را به مردم جزيرة العرب عرضه نمود كفّار قريش با هم مشورت كردند و گفتند: «نكند آنچه را محمّد آورده واقعيّت داشته باشد و فردا بلايى بر ما نازل گردد و بيچاره شويم. بنابراين، لازم است پيرامون ادّعاهاى او تحقيق كنيم». پرسيدند: از چه كسى؟ گفتند: «علماى يهود اطّلاعات مذهبى خوبى دارند. دو نفر را به يثرب (مدينه) بفرستيم تا در مورد آنچه محمّد آورده تحقيق كنند». فرستادگان مشركان قريش به نزد علماى يهود در يثرب رفته و از آنها در مورد دين جديد سؤال كردند. يهوديان گفتند: سه سؤال از او بپرسيد، اگر به دو سؤال جواب مفصّل و به سؤال سوم جواب سربسته بدهد، دعوت او حق است و چنانچه از عهده سؤالات برنيايد ادّعايش حقيقت ندارد. سؤالات سه گانه به شرح زير است: ---------- [۲]: تفسير مجمع البيان، ج ۶، ص ۳۱۳. ۱. چه كسانى شهر و قوم و قبيله خود را ترك كرده، و به غارى در خارج از شهر پناه بردند؟ تعداد آنان چند نفر بود؟ و شرح حال آنها چيست؟ ۲. مردى كه بر شرق و غرب عالم مسلّط شد، كه بود و چه برنامه اى داشت؟ پاسخ اين دو سؤال را بايد مفصّل بدهد. ۳. حقيقت روح چيست؟ اين سؤال يك سؤال فلسفى است و پاسخى اجمالى دارد. نمايندگان مشركان قريش به مكّه بازگشته و گزارش سفر خود را دادند. مشركان نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: اى محمّد! سه سؤال داريم، اگر پاسخ آنها را بگويى، آيينت را مى پذيريم. سپس سؤال هاى خود را مطرح كردند. دو نكته در اين جا قابل توجّه است: الف) عرب جاهلى نه سواد داشت و نه اهل تمدّن و علم و دانش بود، ولى گفتند: بدون تحقيق، نه «انكار» مى كنيم و نه «تصديق»، بلكه «تحقيق» مى نماييم. 👇👇👇
و اين پيام مهمّى براى ما دارد كه در مورد هر خبرى زود موضع گيرى نكنيم. نه انكار كنيم و نه تصديق، بلكه در مورد آن مسأله تحقيق نماييم و پس از تحقيق كافى آن را انكار يا تصديق كنيم. متأسّفانه در جامعه امروزى ما، شايعات فراوانى پخش مى شود و عدّه اى بدون تحقيق كافى آن را پذيرفته و به ديگران نيز منتقل مى كنند. ما نبايد از عرب جاهلى عقب تر باشيم. شايعات را پخش نكنيم، و آبروى نظام، اسلام، كشور و خودمان را نبريم. ب) مشركان عرب به منظور تحقيق نزد علماى يهود كه در اين زمينه اهل اطّلاع بودند رفتند. يعنى در هر مسأله اى انسان كم اطّلاع يا بى اطّلاع بايد به متخصّص آن مسأله رجوع كند و اين همان تقليد صحيح و مشروع است. به هر حال پيامبر صلى الله عليه و آله به كفّار قريش وعده داد كه روز بعد جواب سؤالاتشان را بدهد. پيامبر صلى الله عليه و آله در انتظار وحى نشست، امّا وحى به تأخير افتاد. روز بعد و روزهاى ديگر وحى نيامد و اين باعث شد كه كفّار و مشركان زخم زبان هايى به پيامبر بزنند و تأخير وحى را سوژه تبليغاتى مناسبى براى تبليغات سوء خود بر عليه اسلام و مسلمين قرار دهند. بالاخره پيك وحى هر چند با تأخير، نازل شد و پاسخ دو سؤال اوّل آنها را به طور مفصّل تشريح كرد، كه در سوره كهف به آن پرداخته شده است و پاسخ سؤال سوم را به طور سربسته بيان كرد كه در آيه ۸۵ سوره اسراء آمده است. [۱] پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل علّت تأخير نزول وحى را جويا شد. عرض كرد: گناهى مرتكب نشده اى، امّا ترك اولى كردى، هنگامى كه به مشركان قريش وعده پاسخ سؤالات را دادى، ان شاء اللَّه نگفتى. اگر ان شاء اللَّه مى گفتى، همان زمان پيك وحى نازل مى شد. خوانندگان محترم! اگر تمام مقدّمات كارى را فراهم كنيد، تا خداوند نخواهد آن كار محقّق نخواهد شد. بنابراين، هميشه بايد ان شاء اللَّه گفت. گفتن إن شاءاللَّه باعث قدرت، قوّت و نورانيّت انسان مى شود. به تازگى هنگامى كه هواپيما به مقصد مى رسد مسئولين پرواز ضمن خداحافظى با مسافران، اعلام مى كنند: «إن شاءاللَّه تا چند دقيقه ديگر در فرودگاه مقصد فرود خواهيم آمد» و اين كار زيبايى است. چون ممكن است در آخرين لحظات مشكلى ايجاد شده و حادثه اى رخ دهد و هواپيما به مقصد نرسد. ---------- [۱]: شرح و تفسير اين آيه شريفه را در كتاب« از تو سؤال مى كنند» نوشته ايم. •✾📚 @Dastan 📚✾•