eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
شأن نزول سوره كهف بسيارى از مفسّران، از جمله مرحوم طبرسى [۲] شأن نزول سوره كهف را چنين بيان داشته اند: «پس از آنكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، اسلام را به مردم جزيرة العرب عرضه نمود كفّار قريش با هم مشورت كردند و گفتند: «نكند آنچه را محمّد آورده واقعيّت داشته باشد و فردا بلايى بر ما نازل گردد و بيچاره شويم. بنابراين، لازم است پيرامون ادّعاهاى او تحقيق كنيم». پرسيدند: از چه كسى؟ گفتند: «علماى يهود اطّلاعات مذهبى خوبى دارند. دو نفر را به يثرب (مدينه) بفرستيم تا در مورد آنچه محمّد آورده تحقيق كنند». فرستادگان مشركان قريش به نزد علماى يهود در يثرب رفته و از آنها در مورد دين جديد سؤال كردند. يهوديان گفتند: سه سؤال از او بپرسيد، اگر به دو سؤال جواب مفصّل و به سؤال سوم جواب سربسته بدهد، دعوت او حق است و چنانچه از عهده سؤالات برنيايد ادّعايش حقيقت ندارد. سؤالات سه گانه به شرح زير است: ---------- [۲]: تفسير مجمع البيان، ج ۶، ص ۳۱۳. ۱. چه كسانى شهر و قوم و قبيله خود را ترك كرده، و به غارى در خارج از شهر پناه بردند؟ تعداد آنان چند نفر بود؟ و شرح حال آنها چيست؟ ۲. مردى كه بر شرق و غرب عالم مسلّط شد، كه بود و چه برنامه اى داشت؟ پاسخ اين دو سؤال را بايد مفصّل بدهد. ۳. حقيقت روح چيست؟ اين سؤال يك سؤال فلسفى است و پاسخى اجمالى دارد. نمايندگان مشركان قريش به مكّه بازگشته و گزارش سفر خود را دادند. مشركان نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: اى محمّد! سه سؤال داريم، اگر پاسخ آنها را بگويى، آيينت را مى پذيريم. سپس سؤال هاى خود را مطرح كردند. دو نكته در اين جا قابل توجّه است: الف) عرب جاهلى نه سواد داشت و نه اهل تمدّن و علم و دانش بود، ولى گفتند: بدون تحقيق، نه «انكار» مى كنيم و نه «تصديق»، بلكه «تحقيق» مى نماييم. 👇👇👇
و اين پيام مهمّى براى ما دارد كه در مورد هر خبرى زود موضع گيرى نكنيم. نه انكار كنيم و نه تصديق، بلكه در مورد آن مسأله تحقيق نماييم و پس از تحقيق كافى آن را انكار يا تصديق كنيم. متأسّفانه در جامعه امروزى ما، شايعات فراوانى پخش مى شود و عدّه اى بدون تحقيق كافى آن را پذيرفته و به ديگران نيز منتقل مى كنند. ما نبايد از عرب جاهلى عقب تر باشيم. شايعات را پخش نكنيم، و آبروى نظام، اسلام، كشور و خودمان را نبريم. ب) مشركان عرب به منظور تحقيق نزد علماى يهود كه در اين زمينه اهل اطّلاع بودند رفتند. يعنى در هر مسأله اى انسان كم اطّلاع يا بى اطّلاع بايد به متخصّص آن مسأله رجوع كند و اين همان تقليد صحيح و مشروع است. به هر حال پيامبر صلى الله عليه و آله به كفّار قريش وعده داد كه روز بعد جواب سؤالاتشان را بدهد. پيامبر صلى الله عليه و آله در انتظار وحى نشست، امّا وحى به تأخير افتاد. روز بعد و روزهاى ديگر وحى نيامد و اين باعث شد كه كفّار و مشركان زخم زبان هايى به پيامبر بزنند و تأخير وحى را سوژه تبليغاتى مناسبى براى تبليغات سوء خود بر عليه اسلام و مسلمين قرار دهند. بالاخره پيك وحى هر چند با تأخير، نازل شد و پاسخ دو سؤال اوّل آنها را به طور مفصّل تشريح كرد، كه در سوره كهف به آن پرداخته شده است و پاسخ سؤال سوم را به طور سربسته بيان كرد كه در آيه ۸۵ سوره اسراء آمده است. [۱] پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل علّت تأخير نزول وحى را جويا شد. عرض كرد: گناهى مرتكب نشده اى، امّا ترك اولى كردى، هنگامى كه به مشركان قريش وعده پاسخ سؤالات را دادى، ان شاء اللَّه نگفتى. اگر ان شاء اللَّه مى گفتى، همان زمان پيك وحى نازل مى شد. خوانندگان محترم! اگر تمام مقدّمات كارى را فراهم كنيد، تا خداوند نخواهد آن كار محقّق نخواهد شد. بنابراين، هميشه بايد ان شاء اللَّه گفت. گفتن إن شاءاللَّه باعث قدرت، قوّت و نورانيّت انسان مى شود. به تازگى هنگامى كه هواپيما به مقصد مى رسد مسئولين پرواز ضمن خداحافظى با مسافران، اعلام مى كنند: «إن شاءاللَّه تا چند دقيقه ديگر در فرودگاه مقصد فرود خواهيم آمد» و اين كار زيبايى است. چون ممكن است در آخرين لحظات مشكلى ايجاد شده و حادثه اى رخ دهد و هواپيما به مقصد نرسد. ---------- [۱]: شرح و تفسير اين آيه شريفه را در كتاب« از تو سؤال مى كنند» نوشته ايم. •✾📚 @Dastan 📚✾•
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود. شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند. یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت: «درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند.» بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:‌ «درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود.» بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است. تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند. •✾📚 @Dastan 📚✾•
شرح و تفسير آيات قرآن مجيد روشى دارد، كه براى اهل مطالعه و تحقيق قابل توجّه است و آن روشِ اجمال و تفصيل است. يعنى وقتى مى خواهد مسأله مهمّى را بيان كند ابتدا آن را در چند آيه به طور خلاصه توضيح مى دهد و سپس به شرح و تفسير آن در ده‌ها آيه مى پردازد. قرآن كريم در داستان اصحاب كهف، از همين روش استفاده كرده است. خلاصه داستان را در ضمن ۴ آيه بيان كرده، سپس به شرح آن ضمن ۲۰ آيه پرداخته است. چرا كه اين روش مطابق با آداب فصاحت و بلاغت است و مخاطب را بهتر جذب مى كند. خداوند خطاب به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: « «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً»؛ آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات شگفت انگيز ما بودند». [۱] مهم تر و عجيب تر از اصحاب كهف، قيام تو در سرزمين مكّه است. تو كه در اين سرزمين جهل و نادانى معجزه جاودانى چون قرآن آورده اى. آرى بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در آن محيط ظلمانى و تاريك، مهم تر از اصحاب كهف است. سؤال: اصحاب رقيم چه كسانى بودند؟ آيا افرادى غير از اصحاب كهف بودند؟ جواب: مفسّران معتقدند اصحاب كهف و رقيم يكى هستند و در حقيقت دو اسم است براى يك گروه. كهف به معناى غار است و از آن جا كه اين گروه بعد از فرار از شهر، به غارى پناه بردند به اصحاب كهف معروف شدند. و از آن جا كه بعد از بيدارى اصحاب كهف از خواب طولانى و پى بردن به گذشت اين زمان زياد از خدا خواستند كه در همان غار جانشان گرفته شود، و خداوند جانشان را گرفت و در غار بسته شد و جمله اى درباره آنها روى غار نوشته شد، به آنها اصحاب الرقيم گفته شده است. خداوند متعال در ادامه داستان مى فرمايد: « «إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَّدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً»؛ زمانى را (به خاطر بياور) كه آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! از سوى خودت رحمتى عطا كن، و از كار (فروبسته) ما راه نجاتى برايمان فراهم ساز». [۱] اصحاب كهف به خداى يگانه ايمان آوردند در حالى كه از يك سو محيط آنان محيط شرك و بت پرستى بود و مردم به بت پرستى مشغول بودند. و از سوى ديگر دقيانوس ادّعاى خدايى كرده بود و مردم را به عبادت و پرستش خويش مجبور مى كرد. آنها از شهر و ديارشان فرار كرده و سر به بيابان گذاشته و در نهايت به غارى پناه بردند. سؤال: آيا اصحاب كهف جوان بودند يا پير؟ جواب: ظاهر عبارت قرآن «الفتية» اين است كه جوان بودند، ولى از روايات استفاده مى شود كه سنّشان كم نبود امّا روحشان جوان بود. [۲] در بين جوانان عدّه اى وجود دارند كه روحشان مرده است؛ معتادند، گرفتارند، افسرده اند و خلاصه اثرى از شور و نشاط جوانى در آنها نيست، همان گونه كه در بين پيران كسانى هستند كه روحى زنده و با نشاط دارند، اينها قلب و روحشان جوان است، هر چند سنّشان زياد باشد. به هر حال اين جوانان جسمانى يا روحانى براى حفظ ايمانشان دست به هجرت زده، و به غارى در خارج از شهر پناه بردند و از خداوند دو چيز درخواست كردند: نخست از خداوند متعال تقاضاى رحمت كردند؛ چرا كه با نزول رحمت الهى مشكلات انسان حل مى شود. تقاضاى ديگرشان نجات از دست قوم ستمگر و بت پرست، و يافتن راه نجاتى از دست دقيانوس ستمگر بود. در ضمن از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه وظيفه بنده تقاضاى حلّ مشكلات از پروردگار است؛ امّا كيفيّت و چگونگى آن را بايد به خدا واگذار كند. آيه بعد نشان مى دهد كه خداوند هر دو خواسته آنها را اجابت كرد. توجّه فرماييد: « «فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً»؛ ما (پرده خواب را) ساليانى دراز در آن غار بر گوششان زديم، و سالها در خواب فرو رفتند». [۱] علّت اين كه مى فرمايد «ما خواب را بر گوشهاى آنها مسلّط كرديم» اين است كه گاه چشم انسان چرت مى زند، ولى گوشش مى شنود. خواب عميق زمانى است كه گوش نيز نشنود، و بنابراين از لحاظ فقهى وضو وقتى باطل مى شود كه علاوه بر نديدن چشم، گوش هم نشنود. خداوند در اين آيه مدّت دقيق خواب اصحاب كهف را بيان نكرده، بلكه به صورت سربسته و اجمالى به خواب طولانى آنها اشاره كرده است. چرا كه اين آيات در مقام اجمال است و در آيات آينده خواهد آمد كه خواب آنها ۳۰۹ سال طول كشيد. و اين مطلب سؤالاتى را در ذهن ايجاد مى كند. 👇👇
: ۱. چگونه ممكن است انسانى ۳۰۹ سال بدون آب و غذا زنده بماند؟ ۲. كسانى كه براى مدّت كوتاهى بسترى مى شوند و نمى توانند راه بروند، پس از بهبودى بايد فيزيوتراپى شوند تا به تدريج قادر بر راه رفتن شوند. اصحاب كهف چگونه پس از اين مدّت طولانى به راحتى از جاى خود برخاسته و راه رفتند؟ ۳. هدف از اين خواب طولانى چه بود؟ پاسخ اين سؤال‌ها در مباحث آينده خواهد آمد، امّا در اين جا به پاسخ سؤال سوم مى پردازيم. هدف از اين خواب طولانى سه چيز بوده است الف) خداشناسى؛ خداوند مى خواهد علم و قدرت خود را به بندگانش نشان دهد، كه اگر او اراده كند، انسان مى تواند ۳۰۹ سال بدون آب و غذا زنده بماند. ب) يادآورى معاد؛ زنده شدن مردگان (معاد جسمانى) كه شبهه بسيارى از مردم آن عصر و زمان بود، خداوند با اين حادثه كه براى اصحاب كهف ايجاد كرد به مردم فهماند زنده كردن مردگان براى او كار سختى نيست، چرا كه بيدار شدن از خواب بعد از ۳۰۹ سال شبيه معاد است. ج) نصرت و يارى خدا؛ مطلب ديگر اين كه اگر كسى خود را به خدا بسپارد و در راه او قدم بردارد، خداوند به بهترين وجه او را نصرت و يارى مى دهد. همان گونه كه در آيه ۱۶۰ سوره آل عمران مى خوانيم: « «إِنْ يَنْصُرْكُمْ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِى يَنْصُرُكُمْ مِّن بَعْدِهِ»؛ اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما غلبه نخواهد كرد؛ و اگر دست از يارى شما بردارد، كيست كه بعد از او، شما را يارى كند؟ ». ---------- [۱]: سوره كهف، آيه ۹. [۱]: سوره كهف، آيه ۱۰. [۲]: تفسير نورالثقلين، ج ۳، ص ۲۴۴ و ۲۴۵. [۱]: سوره كهف، آيه ۱۱. بنابراين هدف از اين خواب طولانى ارائه قدرت الهى و تصويرى از معاد و نصرت و يارى خداست. « «ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَىُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً»؛ سپس آنان را برانگيختيم تا آشكار گردد كه كدام يك از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر احصا كرده اند». [۱] اصحاب كهف پس از ۳۰۹ سال از خواب بيدار شدند، در مورد مدّت خواب اختلاف نظر پيدا كردند. عدّه اى معتقد بودند نصف روز و بقيّه عقيده داشتند يك روز خوابيده اند، امّا با توجّه به اين كه اين بحث فايده اى نداشت و هيچ كدام دليلى بر اثبات عقيده اش در دست نداشت آن را رها كرده، و تلبيخا را مأمور تهيّه موادّ غذايى كردند. و به او سفارش نمودند كه با احتياط كامل و به صورت كاملًا محتاط در شهر رفت و آمد كند، تا كسى متوجّه هويّت واقعى او نشود. ادامه داستان در آيات مفصّل خواهد آمد. ---------- [۱]: سوره كهف، آيه ۱۲. •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام علی علیه السلام: هر كه مى خواهد ايام عمر خود را آزاد زندگى كند، طمع را در دل خويش جاى ندهد. 📗تنبيه الخواطر: ج۱ ص۴۹ •✾📚 @Dastan 📚✾•
داستان اصحاب كهف از زبان حضرت على عليه السلام در مورد اصحاب كهف و سرگذشت آنها در كتابهاى تفسير تا اندازه اى بحث شده است. ولى مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار نقل مى كند كه: در عصر خليفه دوم، سه نفر از علماى يهود نزد خليفه آمده و سؤال هايى بسيار پيچيده، دشوار و مهم را مطرح كرده و از رئيس مسلمانان خواستند تا پاسخ دهد. يكى از سوال هايشان در مورد اصحاب كهف بود؛ پرسيدند: «جوانانى كه با آيين بت پرستى مخالفت كرده، و به خداوند يگانه ايمان آورده، و به هدايت و ارشاد مردم پرداخته، و بر اثر فشار و تعقيب طاغيان زمان از قوم خود فاصله گرفته، و به بيابان فرار كرده، و به غارى پناه بردند چه كسانى بودند؟ نامشان چه بود؟ در چه شهرى زندگى مى كردند؟ نام پادشاهشان چه بود؟ و سرنوشت آنها چه شد؟ خليفه دوم، كه از پاسخ اين سؤال‌ها عاجز و ناتوان بود، نگاهى به اطراف كرد. اتّفاقاً حضرت على عليه السلام را در آن جا ديد، خطاب به حضرت عرض كرد: يا اباالحسن! پاسخ اين سؤال‌ها تنها از عهده شما برمى آيد. امام عليه السلام خطاب به دانشمندان يهودى فرمود: اگر به تمام سؤال هاى شما جواب بدهم، قبول مى كنيد كه دين اسلام برحق است؟ گفتند: بله. آنها سؤال هاى خود را مطرح كردند و امام عليه السلام با صبر و حوصله پاسخ سؤال هايشان را داد. عمده سؤال‌ها مطرح و پاسخ آن دريافت گرديد. دو نفر از آن سه نفر اسلام آوردند، و نفر سوم گفت: يا على! دل من هم نرم شده، و مايل به اسلام گرديده امّا هنوز تزلزل دارم. لطفاً درباره اصحاب كهف و جزئيّات آن كاملًا برايم شرح دهيد، زيرا مى دانم علم تو به جاى ديگرى پيوند خورده، و هنگامى كه در ميان اصحاب و ياران پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فردى همچون تو باشد حتماً آن پيامبر برحق است، امّا دوست دارم در مورد اصحاب كهف بيشتر بدانم. حضرت فرمود: در منطقه روم شرقى شهرى به نام اقسوس وجود داشت كه پادشاه عادلى بر مردم آن جا حكومت مى كرد. پادشاه فوت كرد، و در ميان فرزندانش آتش اختلاف شعله ور شد- امان از اين اختلاف كه همه چيز را بر باد مى دهد؛ دين، ايمان، تقوا، آبرو، عزّت، سلامت، مال و اموال و خلاصه همه چيز را نابود مى كند- هنگامى كه يكى از سلاطين جبّار همسايه از مرگ پادشاه اقسوس و اختلاف شديد فرزندانش مطّلع شد با صد هزار سرباز به اقسوس حمله كرد و آن جا را اشغال نمود و آن شهر را مركز حكومت خود قرار داد و به عنوان سلطان و پادشاه اقسوس تاج گذارى كرد. اين سلطان جائر، ستمگر و خودخواه در ابتداى سلطنتش دستور داد كاخ بسيار بزرگى، كه حدود يك فرسخ در يك فرسخ مساحت داشت، برايش آماده كنند، سپس فرمان داد قصر باشكوهى بسازند كه در آن قصر سالن مناسبى براى جلسات باشكوه در نظر گرفته شود. قصرى تهيّه شد كه فقط ۴۰۰۰ ستون در آن به كار رفته بود. پادشاه براى خود تخت بسيار زيبايى تدارك ديد، علاوه بر اين، ۵۰ نفر غلام با لباسهاى زيباى يك دست و ديگر امكانات فراوان براى آن جا مهيّا شد. پادشاه شش وزير براى خود انتخاب كرد كه سه وزير در سمت راست و سه وزير در سمت چپ او بودند. مرد يهودى از حضرت على عليه السلام پرسيد: نام وزيران چه بود؟ حضرت نام تك تك آنها را گفت. نام بزرگ تر آنها تلبيخا بود. سپس تاج بسيار زيبا و گران قيمتى تهيّه شد و پادشاه در آن قصر باشكوه تاج گذارى كرد و بر تخت قدرت نشست. وى كم كم ادّعاى خدايى كرد و گفت: هر كس به من ايمان آورد و در برابر خواسته هايم تسليم گردد جايزه دارد، و هر كس مخالفت كند كشته خواهد شد! واى بر اين انسان ناسپاس كه وقتى مستغنى و بى نياز شود طغيان مى كند. [۱] 1 •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ بگو با دلِ‌ تنگم‌ چه کنم؟!💔(:: البتّه انسان هاى كم ظرفيّت طغيان مى كنند، امّا انسان هاى دريادلى چون مولاى متّقيان على عليه السلام زمان خانه نشينى و با زمان خلافتش هيچ تفاوتى با هم نداشت، و هيچ تغييرى در لباس و غذا و عبادت و ساير برنامه هايش ايجاد نشد. آرى اگر سطل آبى در دريا ريخته شود موجى ايجاد نمى شود، امّا يك استكان آبى كه در حوض كوچكى ريخته مى شود موج ايجاد مى كند. انسان هاى بى ظرفيّت و كم ظرفيّت زود ادّعاهاى بزرگى مى كنند. برخى افراد همچون برگ درختان خشك با وزش نسيمى به هر جا مى روند، امّا برخى ديگر همچون كوه ثابت و استوارند. [۱] نه تنها بادها و طوفان‌ها آنها را جابجا نمى كند و مسيرشان را تغيير نمى دهد بلكه آنها مسير طوفان‌ها را عوض مى كنند. به هر حال اين سلطان كم ظرفيّت مردم را به پرستش خود دعوت كرد. مدّتى گذشت، تلبيخا مى گويد: روزى در حضور پادشاه بوديم كه خبرنگار قصر وحشت زده به نزد پادشاه آمد و گفت خبر تلخى دارم! پادشاه گفت: آن خبر چيست؟ گفت: يكى از سلاطين همسايه با لشكر عظيمى به سمت كشور ما در حال حركت است و اكنون به نزديك مرزها رسيده و قصد جنگ با ما را دارد. پادشاه وقتى اين خبر را شنيد، بسيار ترسيد و بدنش شروع به لرزيدن كرد، طورى كه تاجش به زمين افتاد! تلبيخا در ادامه مى گويد: هنگامى كه چنين صحنه اى را مشاهده كردم با خود گفتم: اين انسان ضعيفى كه اين قدر ترسوست، و با شنيدن يك خبر ناگوار اين گونه مى لرزد، چگونه مى تواند خدا باشد؟! خداوند كسى است كه آسمان با عظمت، زمين گسترده، ستارگان زيبا، ماه و خورشيد، كوه هاى عظيم، درياهاى پهناور و از همه مهم تر انسان‌ها را آفريده است. وزراى شش گانه هر روز به نوبت ميزبان ۵ وزير ديگر بودند، و اتّفاقاً آن روز نوبت تلبيخا بود. هنگامى كه ميهمانان وارد بر تلبيخا شدند ميزبان را غرق در انديشه و تفكّر يافتند، آن قدر در افكار خود غوطه ور بود كه غذا هم نخورد. علّت را جويا شدند. گفت: شما خود شاهد حادثه اى كه در قصر اتّفاق افتاد بوديد. اين پادشاه كه ادّعاى خدايى مى كند را ديديد كه چگونه با شنيدن يك خبر ناگوار دست و پاى خود را گم كرد و تمام بدنش به لرزه افتاد! او چگونه خدايى است؟ ---------- [۱]: در آيات ۶ و ۷ سوره علق به اين مطلب اشاره شده است. [۱]: در روايتى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم: « الْمُؤْمِنُ اصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ، الْجَبَلُ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ، وَالْمُؤْمِنُ لايُسْتَقَلُّ مِنْ دِينِه شَيْ ءٌ؛ مؤمن از كوه سخت تر است. (زيرا) از كوه كم مى شود، امّا چيزى از ايمان مؤمن كاسته نمى شود. (ميزان الحكمه، باب ۲۹۳، ح ۱۴۶۲). 2 •✾📚 @Dastan 📚✾•
من از آن لحظه در فكر فرو رفتم كه خداى يگانه را بپرستم، و دست از پرستش اين پادشاه جبّار بردارم. پنج وزير ديگر ضمن تأييد سخنان وى، از او پرسيدند: اكنون بايد چه كنيم؟ او گفت: بايد قيام كرده، و مردم را روشن نموده، و آنها را از خواب غفلت بيدار كنيم. آنها از همان جا كار سخت و خطرناك خود را آغاز نموده، و شروع به تبليغ و ارشاد مردم به سوى آيين يكتاپرستى كردند. قرآن مجيد اين داستان مفصّل را در ضمن چند آيه كوتاه بيان كرده است. توجّه فرماييد: « «نَّحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى»؛ ما داستان آنان را به درستى براى تو بازگو مى كنيم؛ آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم». [۱] جمله «زدناهم هدى» پيام مهمّى دارد، و آن اين كه: «تو يك قدم به سوى خداوند بردار، تا خداوند ده گام به سوى تو بردارد». چقدر خداوند لطيف و رحمان و رحيم، بلكه ارحم الراحمين است كه در مقابل يك گام، ده گام برمى دارد. خداوند علاوه بر اين به آنها قوّت قلب و دلگرمى مى دهد، تا از فزونى دشمن نترسند. به آيه بعد توجّه فرماييد: « «وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَّدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلَهاً لَّقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً»؛ و به دلهايشان نيرو بخشيديم در آن هنگام كه قيام كردند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمين است؛ هرگز غير او معبودى را نمى خوانيم، كه اگر چنين كنيم، سخنى به گزاف گفته ايم». [۱] در محيطى كه همه بت پرستند، و پادشاه جبّارى دارند، كه اگر غير او را عبادت كنند آنها را به قتل مى رساند، چنانچه اقليّتى بخواهند بر عليه محيط حاكم قيام كنند، كار بسيار مشكلى است. گذشته از اين كه جرأت و جسارت قيام بر عليه تفكّر حاكم خود مشكل بزرگى است. و لهذا خداوند متعال به كمك آنها شتافت و دل‌ها و قلب هايشان را محكم كرد. خداوند متعال در آيه بعد به سراغ دليل و منطق آنها مى رود. توجّه فرماييد: « «هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً»؛ اين قوم ما هستند كه معبودهايى جز او انتخاب كرده اند، چرا دليل آشكارى (بر اين كار) نمى آورند؟! و چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ ببندد؟! ». [۲] اين كه خداپرستان اندك از بت پرستان فراوان و زياد مطالبه دليل مى كنند، و از آنها مى پرسند كه به چه دليل پادشاه را مى پرستند، نشان مى دهد كه اگر انسان بر حق باشد و كل جامعه بر باطل، نبايد مرعوب اكثريت شود و شعار «خواهى نشوى رسوا هم رنگ جماعت شو» را سر دهد، بلكه بايد با جديّت و تلاش مستمر در پى احقاق حق باشد و هم رنگ جماعت شدن را مايه رسوايى و خوارى بداند. بنابراين، استدلال طرفداران برنامه هاى خرافى چهارشنبه سورى و مانند آن، با آن خطرات و ضررهاى فراوان و غير قابل جبران، كه پدران ما چنين مراسمى را انجام مى دادند و ما هم انجام مى دهيم، استدلال غلط و نامعقولى است، و در چنين مسائلى كه خرافى است نبايد تابع جماعت شد. و به صرف اين كه مردم يك محيطى عقيده باطلى همچون بت پرستى دارند، نبايد ديگران چشم و گوش بسته به دنبال آنها حركت كرده و بت پرست شوند. به مناسبت اين بحث، لازم است به جوانان تحصيل كرده اى كه براى ادامه تحصيلات به كشورهاى اروپايى و ديگر كشورها سفر مى كنند توصيه مى كنم كه با الهام گرفتن از اين آيه شريفه و داستان اصحاب كهف و ديگر اقليّت هاى سالمى كه در دل اكثريّت هاى ناسالم زندگى مى كردند، اگر شما در محل تحصيل در اقليّت بوديد و حتّى غير از شما موحّدى وجود نداشت به راه حقّ خود ادامه دهيد و تكاليف دينى خود را انجام دهيد و با اعمال نيك و گفتار خوش و برخورد شايسته، آنها را نيز تدريجاً نسبت به عقايد خويش تشويق كنيد. به هر حال پادشاه كه متوجّه تغيير آيين شش وزير خود، و فعاليّت هاى مخفى و آشكار آنها در راستاى ارشاد و هدايت مردم شد، دستور تعقيب و دستگيرى آنها را صادر كرد. آنها وقتى جان خود را در خطر ديده و متوجّه شدند امكان ادامه فعاليّت در آن محيط وجود ندارد، تصميم به هجرت گرفتند تا ضمن حفظ جان خويش، در محيط مناسب ترى به تبليغ و ترويج آيين يكتاپرستى بپردازند. 3 •✾📚 @Dastan 📚✾•
همان گونه كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله پس از سيزده سال تبليغ پنهان و آشكار در مكّه، تصميم به هجرت به سوى مدينه گرفت و اين هجرت مبدأ آثار و بركات فراوانى شد. جوانان خداپرست با همان لباس هاى مخصوص وزارت سوار بر اسب هاى مجلّل شده، و به سمت خارج از شهر حركت كردند. آنان پس از طى كردن قسمتى از راه با خود گفتند: «ديگر نبايد با اين لباس هاى رسمى و اسبهاى مجلّل حركت كنيم، زيرا هم زودتر شناسايى مى شويم و هم اين وضعيّت مناسب حركت در مسير پروردگار نيست، و لذا اسب‌ها و لباس هاى مذكور را كنار گذاشته و با پاى پياده به حركت خود ادامه دادند. بر اثر پياده روى عدّه اى تشنه و برخى خسته و بعضى مجروح شدند. در آن بيابان نگاهشان به چوپانى افتاد كه گلّه اى از گوسفندان را به چرا آورده بود. چوپان گفت: چهره هاى شما نشان مى دهد كه افراد عادّى نيستيد. شما كه هستيد؟ گفتند: اگر حقيقت را برايت بگوييم، به مأموران حكومت گزارش نمى دهى؟ گفت: نه. آن گاه تمام داستان را براى او بازگو كردند. چوپان گفت: من هم بيشتر اوقات در صحرا و بيابان هستم، و به آسمان و زمين و خورشيد و ماه و ستارگان و كوه‌ها مى نگرم، معتقدم كه بايد خداى آسمان‌ها و زمين را پرستش كرد نه بت‌ها و انسانى مانند پادشاه را. آيا اجازه مى دهيد من هم در اين سفر همراهتان گردم؟ گفتند: اشكالى ندارد گفت: اين گوسفندان امانت مردم است، صبر كنيد آنها را به صاحبانشان برسانم سپس به شما ملحق گردم. چوپان گوسفندها را به صاحبانشان رساند و همراه سگش برگشت. آنها وقتى ديدند سگ چوپان سر و صدا مى كند و ممكن است آنها را لو دهد از چوپان خواستند سگش را برگرداند. امّا چوپان گفت: او نگهبان خوبى خواهد بود و ما را از خطرات آگاه مى كند و مزاحمتى نخواهد داشت. هفت نفرى به همراه سگ چوپان به حركت خود ادامه دادند تا به كنار غارى رسيدند. بر اثر خستگى زياد همگى در داخل غار خوابيدند و سگ در بيرون غار نگهبانى مى داد، خواب طولانى كه ۳۰۹ سال طول كشيد. قرآن مجيد در اين زمينه مى فرمايد: « «وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِّنْ رَّحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِّرفَقاً»؛ و (به آنها گفتيم) هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مى پرستيد كناره گيرى كرديد، به غار پناه بريد، كه پروردگارتان رحمتش را بر شما مى گستراند؛ و در كارتان، آرامشى براى شما فراهم مى سازد». [۱] ---------- [۱]: در آيات ۶ و ۷ سوره علق به اين مطلب اشاره شده است. [۱]: در روايتى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم: « الْمُؤْمِنُ اصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ، الْجَبَلُ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ، وَالْمُؤْمِنُ لايُسْتَقَلُّ مِنْ دِينِه شَيْ ءٌ؛ مؤمن از كوه سخت تر است. (زيرا) از كوه كم مى شود، امّا چيزى از ايمان مؤمن كاسته نمى شود. (ميزان الحكمه، باب ۲۹۳، ح ۱۴۶۲). [۱]: سوره كهف، آيه ۱۳. [۱]: سوره كهف، آيه ۱۴. [۲]: سوره كهف، آيه ۱۵. [۱]: سوره كهف، آيه ۱۶. 4 •✾📚 @Dastan 📚✾•
ارشاد جاهل و متنبّه نمودن غافل در ميان وظايف اسلامى سه وظيفه بسيار مهم وجود دارد كه عبارتند از: ۱. ارشاد جاهل. ۲. متنبّه نمودن غافل. ۳. نهى از منكر. منظور از ارشاد جاهل اين است كه اگر ببينيم كسى (مثلا) نمازش را غلط مى خواند يا طوافش را اشتباه انجام مى دهد يا به آداب و شرايط روزه آشنا نيست و خلاصه احكام دين را نمى داند، او را ارشاد كنيم. آرى بر شخصى كه مى داند واجب است چنين انسانى كه جاهل به احكام شرع است را ارشاد و راهنمايى كند. و در يك جمله كوتاه ارشاد جاهل به معناى راهنمايى آدم بى خبر از احكام الهى است. منظور از متنبّه نمودن غافل آن است كه حكم شرعى را مى داند، ولى نسبت به موضوع غافل است. مثل اين كه مى داند شراب حرام است، ولى به تصوّر اين كه اين ظرفِ شراب، سركه است، قصد دارد آن را بنوشد. كه در اين جا بايد او را متنبّه و هوشيار كرد، تا آلوده شرب خمر نشود.منظور از نهى از منكر آن است كه شخص هم حكم شرعى را مى داند و هم نسبت به موضوع آن آگاه است، ولى عمداً و عصياناً مرتكب آن مى شود. مثل اين كه كسى مى داند محتواى اين ظرف شراب است و توجّه دارد كه شراب حرام است، ولى عمداً و عصياناً آن را مى نوشد، كه در اين جا بايد او را نهى از منكر كرد. تمام انبيا، اوليا، علماى عامل و مؤمنان آگاه، به اين وظايف شرعى عمل مى كرده و مى كنند. اصحاب كهف نيز پس از اطّلاع از بطلان آيين بت پرستى شروع به ارشاد مردم كرده، و به آنها گفتند: «دقيانوس با اين همه ضعف و نياز نمى تواند خداى شما باشد و استحقاق پرستش ندارد». آنها به خوبى به اين وظايف سه گانه عمل كردند؛ هم به ارشاد جاهلان و بى خبران پرداختند، و هم غافلان را از خواب غفلت بيدار كردند و هم كسانى كه با علم و اطّلاع از بى اساس بودن آيين بت پرستى، به عبادات غير خدا مشغول بودند را نهى از منكر كردند. و پس از انجام اين وظايف مهم و احساس خطر از ناحيه دشمن، دست به هجرت زدند. •✾📚 @Dastan 📚✾•