eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
69 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
💟شما در برابر آینه اگر خندان باشی چهره‌ای خندان می‌بینی و اگر گریان باشی چهره‌ای گریان را تماشا می‌کنی؛ 🌻این دنیا هم آینه‌وار است، از این‌رو شما همان می‌بینی که هستی و انجام می‌دهی. هر دست که دادند همان دست گرفتند 🦋این فرمولی است که قرآن کریم دارد و می‌گوید: ✨" إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ✨ 🌻یعنی اگر خوبی کنی خوبی می‌بینی و اگر بدی کنی بدی می‌بینی ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🦋داستان زرّاق و نایب سلطان سنجر ✨🍃آورده اند که: زرّاقی(1) نزدیک یکی از نواب سلطان سنجر آمد گیسوها گذاشته و قدری جامه کعبه آورده، گفت: 🔆من مردی ام از اهل بیت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و سلم، و امسال به حج رفته بودم و جهت سلطان حج گذارده ام و بر سر روضه مقدسه حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و سلم برای شاه و ارکان دولت او به حضور قافله حجاج دعا کرده ام، اگر مرا به خدمت سلطان رسانی هر آینه از تو منت وار شوم و بدین بشارت که آورده ام مرا نیز نوازش فرماید، آن نائب این صورت را تحقیق نکرده نزد سلطان آمد و آن حاجی علوی را تعریف بسیار کرد، 🔆 چنان که سلطان مشتاق شده به احضار او فرمان داد، چون آن عزیز را حاضر گردانیدند سلطان را دست بوس کرده بر حاشیه بساط نشست. سلطان پرسید که: از کجایی ؟ گفت: از شهر اصفهان. فرمود که: 🔆 کی حج کردی ؟ گفت: امسال. قضا را ایلچی از نزد حاکم اصفهان در مجلس آمده بود، چون نام اصفهان شنید و آن کس را دید گفت: ✨ای شاه من این کس را می شناسم او سید نیست، بلکه از لولیان(2) آن ولایت است و بیشتر از ایشان موی بر سر دارند و من در همه این سال وی را در صفاهان می دیدم و در روز عید اضحی به در خانه من آمده بود به طلب گوشت قربانی. سلطان به غایت متأثر شده روی به آن نائب کرد که: نیک سید نامدار و حاجی بزرگوار را به خدمت ما آورده ای! آن نائب خجل زده و انفعال یافته از مجلس بیرون رفت، و بقیة العمر به خدمت سلطان نیارست(1) آمد. 🔆اگر در اول تحقیق حال او کردی و در آن باب تفحص تمام بجا آوردی، غبار خجلت بر چهره حال او ننشستی و از نظر چنان پادشاه محروم نگشتی. قطعه: مگو وصف کسی نزدیک شاهان مگر وقتی که او را نیک دانی که گر نبود بران وصفی که گفتی بسی در انفعال آن بمانی 🔆هفتم هر چه داند که پادشاه را بدان میل است - از اسب و نوکر و امتعه و ضیاع(2) و مستغلات(3) و غیر آن - جهت خود نگاه ندارد، بله به طریق استدعا چنان کند که به نظر قبول سلطان رساند. 🔆هشتم آنکه: چون پادشاه با وی سخن گوید - به دل و جان و عقل و هوش و چشم و گوش و تمام جوارح و اعضا - متوجه سخن وی باشد، و چنان نکند که یک کلمه ازو فوت شود و به هیچ فکر و عمل نپردازد، و نظر بر جانبی دیگر نیندازد و به سخن با کسی مشغول نشود، هر چند سخن ضروری باشد، چه سلاطین به غایت غیور باشند، چون ببینند که کسی به وقت توجه ایشان به جای دیگر به نظر یا به سخن میل کند - از روی غیرت - بر وی خشم گیرند، و اگر در آن محل ظاهر نکنند اثر آن به مرور ظهور کند، و خطرات کلی بر آن مترتب شود. 🔆نهم: در مجلس ملوک با کسی سر گوشی نکند یعنی سرّ نگوید، که هرگه به حضور او دو تن سرّ گویند که او نداند و نشنود و نفرموده باشد او را خیالات بسیار رو دهد، و انواع گمان ها برد و اغلب است که از ایشان کینه گیرد، و در صحبت سلاطین ملاحظه این معنی بیشتر باید نمود، و یمکن که حسّاد اهل فساد خاطرنشان پادشاه کرده باشند که: فلان و فلان را با شما دل راست نیست، و در هواخواهی ایشان خللی پدید آمده و در مقام قصد(1) می باشند، چون سلطان بیند که با یکدیگر سر می گویند کلام صاحب غرضان مؤثر می افتد، و هر دو تن در معرض غضب ملک و در ورطه هلاک می افتد. مثنوی: سخن پوشیده گفتن در محافل نباشد شیوه دانا و عاقل که از طرز ادب بسیار دور است نشان غفلت و مکر و غرور است 🔆دهم: باید که چون سلطان از کسی دیگر سؤالی کند او سبقت نکند و جواب ندهد، تا آن کس که ازو پرسید جواب گوید، زیرا که جواب دادن کسی از آن سؤال - که به دیگری متوجه است - حمل بر سبکساری و بی وقاری او می کند، یکی از حکیمی پرسید که: 🔆اگر من در مجلس پادشاهی باشم و او از غیر من سؤال کند؛ روا باشد که من جواب دهم ؟ گفت: نی، تو جواب مده که آن نشانه استخفاف(2) است؛ هم به سائل یعنی ندانستی که از که سؤال باید کرد، و هم به مسئول یعنی او استحقاق این سؤال ندارد و درین باب محذوری(3) دیگر هست که اگر سلطان گوید که: از تو نمی پرسم این را چه جواب توانی گفت ؟ 🔆و از انفعال این صورت چگونه بیرون توانی آمد؟ و اگر فرضاً از جماعتی پرسد که تو از ایشان باشی به جواب سبقت مکن، که دیگران خصم تو شوند و بر سخن تو عیب گیرند، بلکه تأخیر کن تا دیگران گویند و عیب و هنر هر سخن بدانی، پس آنچه تو دانی اگر بهتر باشد عرض کن و الا خاموش بنشین. 📚اخلاق محسنی.كمال الدین حسین بن علی واعظ كاشفی سبزواری بیهقی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حکایت بهلول عاقل و خشت طلا 🎙حجت الاسلام دانشمند ‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌟حکایت پادشاه عادل چین ✨آورده اندکه: پادشاهی بود در دارالملک چین، به زیور عدل آراسته و نِهال(1) حالش به صفت نصفت پیراسته، بیت: ستم را زیان عدل را سُوَد ازو خدا راضی و خلق خوشنود ازو ناگاه آفتی به حسّ سامعه ی(2) او راه یافته و گرانی در گوش او پدید آمد. ارکان دولت را جمع کرد و چنان زار بگریست که جمله ی حاضران بر حال وی به گریه درآمدند و از برای تسلّیه ی او تدبیرها انگیختند. 🦋ملک فرمود که: شما آن گمان می برید که من به فوت حسّ سمع می گریم ؟ چه می دانم که عاقبت کار، فتور(3) و قصور به قوای و حواس راه خواهد یافت. پس بر بطلان چیزی از آن مرد خردمند چگونه اندوهگین شود؟ 👈 گریه ی من برای آن است که ناگاه مظلومی دادخواه بر در بارگاه فریاد کند و صدای استغاثه ی(4) او به گوش من نرسد و او محروم باز گردد و من عندالله(5) مؤاخذه باشم. 💫💫اما در این باب فکری کرده ام تا در این دیار ندا کنند که کسی غیر دادخواه، جامه ی سرخ نپوشد تا بدان علامت بر حال مظلومان اطلاع یابم و داد ایشان از روی راستی و انصاف بدهم، به توفیق الله تعالی. بیت: داد مظلومان بده مقصود محرومان برآر دین و دنیا را بدین داد و دهش معمور دار و بسیار بوده که به یک داد که داده اند و به فریاد مظلومان رسیده اند، از عقوبت عقبی برات نجات یافته اند. 📚اخلاق محسنی.كمال الدین حسین بن علی واعظ كاشفی سبزواری بیهقی ✾📚 @Dastan 📚✾
💫دل مومن جایگاه من است ✨✨اگر خداوند را می خواهید بجویید در زمین و آسمان نیابید که پیدا نمی شود . ✨👈چون خود رحمانش فرمودند: ✨✨زمین و آسمان وسعت مرا ندارد دل مؤمن جایگاه من است.  محمداسماعیل دولابی ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸خواهر عزیزم👇👇👇👇 هرگاه خواستے از حجاب خارج شوے و لباس اجنبے را بپوشے به یاد آور ڪه اشک امام زمانت را جارے میڪنے به خون هاے پاڪے ڪه ریخته شد براے حفظ این وصیت خیانت میڪنی🥀 به یاد آر ڪه غرب را در تهاجم فرهنگے اش یارے میڪنے و فساد را منتشر میڪنے و توجه جوانے ڪه صبح و شب سعے ڪرده نگاهش را حفظ ڪند جلب میڪنے🥀 به یاد آر حجابے ڪه بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمے حفظ ڪند تغییر میدهے ... تو هم شامل آبرویے بعد از همه این ها اگر توجه نڪردے (متنبه نشدی) هویت شیعه را از خودت بردار (اسم خودتو شیعه نزار)🥀 🌹شهید علاءحسن نجمه 🥀یاد شهدا با صلوات 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 پاك نگه داشتن زندگي فقط به «نه» گفتن در برابر دعوت هاي شيطان است . ✨در تاريخ هم بودند كساني كه در مقابل دعوت هواي نفس خودشان و دعوت هواي نفس ديگران گفتند «نه» ! وبه كمالات ومقام هاي والائي رسيدند ؛ البته ممكن است سختي هائي هم كشيده باشند ، ولي ما آن سختي ها را هم نداريم ! 🌺«آسيه» كه (در برابر خواسته هاي فرعون) گفت «نه» ، او را به چهار ميخ كشيدند و بعد هم يك سنگ هشتاد ، نود كيلويي را رها كردند روي بدنش كه كل سر و استخوان هاي بدنش را خورد كرد . (10) 🌼حضرت آسيه(س) همزمان باجادوگران فرعون كه در يك صحنه سياسي و اجتماعي صورت گرفت، با ديدن معجزات موسي(ع) ايمان آورد و پس از تحمل شكنجه هاي فراوان به شهادت رسيد. 🌸اگر كسي شخصيت اجتماعي«آسيه» را در ذهن خود تصور نمايد و متوجه شود كه او همسر كسي بود كه ادعاي خدايي داشت، و تمام زرق و برقهاي مصر پهناور و مردم آن سامان در اختيار او بود، متوجه مي شود كه وي چگونه خود را در برابر آن همه عوامل مادي نباخت و با اين وضع شهادت را به جان و دل خريد و در برابر دعوتهاي شيطان قاطعانه ايستاد. 🌺وي از نظر ايماني به جايي رسيدكه رسول خدا(ص) در موردش مي فرمايد: 🌼«اما آسيه از بني اسرائيل و از زنان پاك و مؤمني بود كه خداي متعال را مخفيانه عبادت مي كرد. او از برترين زنان و از دختران انبياء و مادري براي مؤمنان بود». 🌸ايمان آسيه مخفي ماند تا زماني كه فرعون «زن آرايشگر» دخترش را به جرم خداپرستي دستگير كرد. 🌺وي كه روزي مشغول آرايشگري دختر فرعون (انيسا) بود شانه از دستش رها شد، همينكه خم شد تا شانه را بردارد بسم ا... گفت، دختر فرعون از او پرسيد: مگر خدايي غير از پدر من نيز هست؟ زن آرايشگر گفت: پدر تو نيز مانند ديگر مخلوقات، آفريده اي از آفريده هاي خداي من است. سر انجام فرعون از اين ماجرا باخبر شد و دستور داد تا آن زن مؤمنه را دستگير نموده و او را با ميخ به زمين بكوبند. فرعون او را زير ضربات تازيانه گرفت و از او خواست تا به خدايي اش اعتراف كند؛ اما اين زن برجسته دست از اعتقاد خود برنداشت. 🌼فرعون براي آنكه او را از عقيده اش باز دارد دستور داد فرزندان زن آرايشگر را آوردند همگي را در كوره اي از مس گداخته شده انداختند. 🌸در اين ميان آسيه كه با چشمان خود اين جنايات را ديد صبر از كف داد و شديداً به فرعون اعتراض كرد و ضمن ابراز سخناني گفت: 🌺تا چه وقت مي خواهي به اين جنايات ادامه دهي؟ چقدر به خدايت و خداي عالميان جسارت پيدا كرده اي؟ اين زن و فرزندانش چه گناهي داشتند كه آنها را به آتش كشيدي؟ 🌼فرعون با شنيدن اين سخنان آتشين تعجب كرد و او را به جنون نسبت داد و گفت: مگر ديوانه شده اي كه اينگونه سخن مي گويي؟ 🌸آسيه گفت: ديوانه نشده ام ولي به خداي موسي كه خداي عالميان است ايمان آورده ام... . 🌺سرانجام فرعون دستور داد تا اين زن برجسته را با ميخ به زمين دوختند و سنگ بزرگي را روي سينه اش گذاشتند، مأموران دستورش را اجابت كردند. 🌼آسيه در آن حال با خداي متعال مناجاتي داشته است كه ضمن آن از حضرت حق درخواست نمود كه او را در بهشت جاي دهد و از شر فرعون و فرعونيان نجات دهد، در آن هنگام به آسيه الهام شد كه به آسمان نگاه كند، وي نگاهي كرد و جايگاه خود را مشاهده نمود و در حالي كه خنده بر لب داشت شربت شيرين شهادت را نوش جان كرد. اين وقايع را مي توانيد در بحارالانوار، 13/163 و تفسيرهاي مربوط به آيه 11 سوره تحريم ملاحظه نمايد ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍به خدا اعتماد کن، به زمانبندی هاش و به حکمتش، شاید بعضی اتفاقات برات راحت نباشه و صبرت رو از دست بدی و ناامید بشی ولی بعدها به حکمت و معنای سختی که اون زمان کشیدی، پی میبری یادمه زمانی که مادرم به سرطان سختی مبتلا شده بود، و امیدی نبود، شرایط خیلی سختی رو پشت سر گذاشتم.بعد از اون ماجرای سخت، دیدم نسبت به زندگی خیلی تغییر کرد و به وضوح دیدم که دیگه نسبت به خیلی چیزها که قبلا بهم می‌ریختم، دیگه ناراحت نمی‌شدم و کنترل خودم و از دست نمی‌دادم. نویسنده ژاپنی هاروکی موراکامی میگه: "وقتی طوفان تمام شد، یادت نمی‌آید چگونه از آن گذشتی اما یک چیز مسلم است، وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون آن گذاشت." در مقابل موانع و مشکلات صبور باش و امیدت رو از دست نده شک نکن خدا چیزهای بهتری رو برات در نظر داره 💚یقیناً پروردگارت [پاداشِ] اعمال همه آنان را [در قیامت] کامل و تمام پرداخت خواهد کرد؛ زیرا او به آنچه انجام می دهند، آگاه است. (۱۱۱) فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ پس همان گونه که فرمان یافته ای ایستادگی کن سوره هود ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋داستان جالب « آرایشگر و خدا » 🌱مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردند. وقتی به موضوع خدا رسید آرایشگر گفت: «من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.» 🌱مشتری پرسید: «چرا باور نمی کنی؟» 🌱آرایشگر جواب داد: «کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.» 🌱مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده و ظاهرش هم کثیف و به هم ریخته بود. مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: «میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.» 🌱آرایشگر گفت: «چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم. همین الان موهای تو را کوتاه کردم.» 🌱مشتری با اعتراض گفت: «نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.» 🌱آرایشگر گفت: «نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.» 🌱مشتری تاکید کرد: «دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد!» ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» فرمودند: به جبرئیل گفتم: ای حبیب من جبرئیل! چرا فاطمه در آسمان «منصوره» و در زمین «فاطمه» نامیده شده است: جبرئیل گفت: 🔹«سُمِّيَتْ فِي الْأَرْضِ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فَطَمَتْ‏ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ فُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا و هِيَ فِي السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةُ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ «يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ» يَعْنِي نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّيهَا» 🔹او بدین سبب در زمین فاطمه نامیده شده، که شیعیان خود را از جهنم رهایی می‏‌بخشد، و دشمنانش از محبت وی بی‏‌بهره خواهند بود، 🔹در آسمان بدین جهت منصوره است که خداوند فرموده: «در آن روز (قیامت) مؤمنان به‌جهت یاری خدا که هر فردی را بخواهد یاری دهد خرسند می‏‌شوند»؛ منظور از این یاری همان نصرتی است که فاطمه به دوست‌داران خویش خواهد کرد. 📚 معاني الأخبار؛ ص396
🌟حکایت دخمه انوشیروان ✨آورده اند که: یکی از علماء در مجلس مأمون حدیثی روایت می کرد که اشخاص پادشاهان عادل در قبر متفرّق نمی شود و اجزای ایشان از یکدیگر نمی ریزد. 🍃مأمون فرمود که: مرا در صدق حدیث نبوی صلی الله علیه و آله شائبه ریبی نیست، اما داعیه دارم که نوشیروان را ببینم که فی الواقع مظهر عدل بود و بر زبان معجز نشان حضرت رسالت صلی الله علیه و آله گذشته که من متولّد شدم در زمان مَلِک عادل. پس عزیمت مداین کرد، چون بدان جا رسید فرمود تا: 🍃دخمه ی نوشیروان را بگشادند و بدان جا درآمده، وی را دید تازه در خاک خفته چنان که شخصی در خواب خفته باشد و سه انگشتری در دست داشت، بر نگین هر یکی پندی نوشته: 🍂اول آن که: با دوست و دشمن مدارا کن. 🍂دویم آن که: در کارها بی مشاورت خردمندان شروع منمای. 🍂 سیم: رعایت رعیت فرو مگذار. 🌱و در روایت دیگر آمده که: لوحی از زر بالای سر وی آویخته بود، بر آن لوح نوشته بود که: هر که خواهد که خدای تعالی او را بزرگ گرداند، گو علمای زمان خود را بزرگ داند و هر که خواهد که ملک او بسیار شود، گو صفت عدل خود را بسیار سازد. 🍃مأمون فرمود تا: آن پندها را نوشتند و آن خاک را به عطر آلوده ساختند و سرش بپوشیدند. منقول است که در آن دخمه یکی از ندمای ملک اجازت سخن طلبید و بعد از رخصت فرمود که: 🍃عدل را خاصیتی است که بعد از وفات ضرر خاک از کافر عادل باز می دارد، اگر عادل به سعادت اسلام مُستَسعَد(1) باشد، چه عجب که در عقبی ضرر آتش نیز ازو باز می دارند. 🍃مأمون این سخن را پسندید و فرمود تا در ذیل آن وصایا ثبت کردند. مثنوی: عدل در دنیا نکونامت کند در قیامت خوب فرجامت کند اندرین عالم معظّم سازدت چون بدان عالم رسی بنوازدت ✾📚 @Dastan 📚✾