eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.3هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
69 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸هر کاری، به دست هرکسی صورت نمی گیرد🔸 با خودتان فکر نکنید که ما مثلاً کوچک هستیم، چطور می توانیم این کارهایی که بزرگان کردند را بکنیم؟ این حرف را نزنید. اگر مخلص باشید، خدا کار را می دهد . چرا ما می گوییم وقتی که بعد از سیل از جایش کنده شده بود و می خواستند سر جایش بگذارند، هرکس حجر را می گذاشت می افتاد تا اینکه پیغمبرمان توانست آن را سر جایش بگذارد؟ این معنایش چیست؟ معنایش اینست که هر کاری، صورت نمی گیرد. برای هر کاری، ساخته اند. طلبه اگر روح پیدا کند، این مثل این است که می تواند حجرالاسود را سر جایش بگذارد و حجر هم بایستد. ✾📚 @Dastan 📚✾
📚 حکایتی‌بسیارزیباوخواندنی 💎 روزي دانشمندى آزمايش جالبى انجام داد. او يك صندوقچه ساخت و با قرار دادن يک ديوار شيشه‌اى در وسط صندوقچه آن ‌را به دو بخش تقسيم ‌کرد در يک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش ديگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود.. ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى ديگرى نمى‌داد. ماهی بزرگ براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سويش حمله برد ولى هر بار با ديوار شیشۀ كه وجود داشت برخورد مى‌کرد، همان ديوار شيشه‌اى که او را از غذاى مورد علاقه‌اش جدا مى‌کرد… پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى صندوقچه غير ممکن است! در پايان، دانشمند شيشه ي وسط صندوقچه را برداشت و راه ماهي بزرگ را باز گذاشت.. ولى ديگر هيچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌سوى صندوقچه نيز نرفت ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍁🍁🍃🍃🍃 🔆بی‌تابی صفیه ✨🍃در هنگام وفات پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم هنگامی‌که همه‌ی زنان، اطراف بستر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم بودند، صفیه –همسر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم- دختر حی بن اخطب یهودی که در جنگ خیبر شوهرش کشته شده و به امر الهی جزء زنان پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم در آمد، هم بود و بسیار ناراحت بود و عرضه داشت: ✨🍃 «یا رسول‌الله به خدا قسم دوست داشتم که مرض شما بر من وارد می‌شد و شما شفا می‌یافتید.» ✨🍃بعضی از زنان با چشم و ابرو به یکدیگر اشاره نمودند و فهماندند که صفیه چاپلوسی می‌کند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «خودداری کنید!» زن‌ها گفتند: ✨🍃«از چه خودداری کنیم؟» فرمود: «از گوشه زدن به صفیه، به خدا قسم او راست می‌گوید.» (پیغمبر و یاران، ج 4، ص 25) ✾📚 @Dastan 📚✾
🍂✨هر روز صبح، 💞✨زنده می‌شوم 🍂✨و زندگی می‌کنم 💞✨برای رویاهایی که منتظرند به دست من واقعی شوند… 🍂✨✨صبح بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 ♨️♨️خورانیدن، عوض بنده آزاد کردن ✨🍃محمد بن عمر گوید: به امام رضا علیه‌السلام عرض کردم: «من به داغ و مصیبت دو پسر مبتلا شدم، اینک یک پسر دیگر برای من باقی مانده، چه کنم (تا برایم باقی بماند؟)» فرمود: «برای او صدقه بده.» 👈چون هنگام رفتن من فرا رسید، فرمود: به فرزندت دستور بده تا به دست خود، تکه نانی یا مشتی از چیزهای دیگر، اگرچه کم باشد تصدّق دهد، زیرا آنچه را که به نیّت خدا بدهی بزرگ است گر چه کم باشد. خداوند فرموده است: «از گردنه‌ی عقبه نگذرد جز آن کس که برده‌ای را آزاد کند، یا در روز گرسنگی به یتیمی از خویشاوندان یا بینوایی خاک‌نشین غذا بدهد.» (بلد، 16-11) چون خدا می‌دانست که هر کس قادر به آزاد کردن بنده نیست، پس خورانیدن یتیم و بینوا را -به‌عنوان صدقه- مانند بنده آزاد کردن قرار داده است.» 📚نمونه معارف، ج 1، ص 244 -تفسیر برهان 💠امام صادق علیه‌السلام فرمود: «مَنْ اَطْعَمَ اَخاهُ فِی اللّه کانَ لَهُ مِنَ الاَجْرِ مِثْلُ مَنْ اَطْعَمَ فِئاما مِنَ النّاسِ قُلْتُ وَما الْفِئامِ؟ قالَ: مِاَئةُ اَلْفٍ مِنَ النّاسِ: ✨✨ هر کس برادر دینی خود را برای خدا خوراک دهد، برای او مزد آن کسی است که جمع زیادی را خورانیده باشد. راوی حدیث سؤال کرد: «عده زیاد چند نفر را شامل می‌شود؟» امام فرمود: «صد هزار نفر.»» 📚اصول کافی، ج 2، ص 162 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔆نمونه‌ای از تولّی 🍃علی بن یقطین وزیر هارون‌الرشید خلیفه‌ی عباسی بود؛ بااینکه ائمه نوعاً افراد را از کار کردن در دستگاه حکومتی خلفای جور، نهی می‌کردند؛ اما وقتی علی بن یقطین به امام کاظم علیه‌السلام عرض می‌کند: در پیشگاه خدا چگونه خواهم بود، گاهی قلبم می‌گیرد، اگر اجازه بفرمایید، از وزارت فرار کنم! 🍃امام می‌فرماید: «از خدا بترس و کارت را رها مکن، ای علی! همانا برای خدا دوستانی است در دستگاه ستمکاران تا به‌وسیله‌ی ایشان، ظلم را از دوستان خود دفع کند و تو یکی از دوستان خدایی.» 🍃بار دیگر علی خدمت امام می‌رسد و می‌خواهد از کار وزارت دولتی استعفا دهد، امام می‌فرماید: 🍃چنین مکن که ما با تو مأنوسیم؛ و برادران دینی به‌وسیله‌ی تو نزد حکومت محترم‌اند؛ و امید است خدا به‌واسطه‌ی تو کمبودها را جبران کند و از دشمنی با مؤمنین بکاهد. 🍃ای علی! تو یک خصلت را انجام بده و آن این است که هرکس مؤمنی را شاد کند، اول خدا، بعد پیامبر و ما را خوشحال کرده است؛ دوستان ما نزد تو می‌آیند، آن‌ها را گرامی بدار و من سه چیز را برایت ضمانت می‌کنم: 🍂اول: حرارت آهن را نچشی. 🍂دوم: دچار فقر نگردی. 🍂سوم: هیچ‌گاه (به خاطر خلیفه‌ی جائر) به زندان نیفتی. 📚شاگردان مکتب ائمه، ج 3، ص 61 -رجال کشی، ص 368-367) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱 🔆شرط قبولی عبادت 🌾محمد بن مسلم گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: بعضی از مردم را مشاهده می‌کنیم که در عبادت تلاش بیشتری دارند و با خشوع بندگی می‌کنند؛ ولی اقرار به ولایت ائمه ندارند و حق را نمی‌شناسند، آیا این عبادت و خشوع برای آن‌ها نفعی می‌بخشد؟ امام فرمود: مَثَل اهل‌بیت پیغمبر مثل همان خانواده‌ای است که در بنی‌اسرائیل بودند. هر یک از آن خانواده که چهل شب عبادت و کوشش می‌کرد، پس از آن دعایی که می‌نمود، مستجاب می‌شد. 🌾یک نفر از همان خانواده، چهل شب را به عبادت گذرانید، بعد از آن دعا کرد، ولی مستجاب نشد. خدمت حضرت عیسی آمد و از وضع خود شکایت کرد. عیسی وضو گرفت و نماز خواند، آنگاه از خداوند راجع به آن مرد درخواست کرد، خطاب رسید: 🌾«ای عیسی! این بنده‌ی من، از راه و دری که نباید وارد شود، وارد شد. او ما را می‌خواند بااینکه در قلبش نسبت به نبوّت تو شک دارد، اگر آن‌قدر دعا کند که گردنش قطع شود و انگشتانش از هم بپاشد، دعایش را مستجاب نخواهم کرد.» 🌾عیسی به آن شخص رو کرد و فرمود: «خدا را می‌خوانی بااینکه درباره‌ی نبوت من شک داری؟» 🌾عرض کرد: «آن جه فرمودی واقعیت دارد. از خدا بخواه این شک را از دل من بزداید.» عیسی دعا کرد، خداوند او را بخشید. پس شروع به دعا کرد و پس از مدتی خدا دعایش را مستجاب کرد. 📚(پند تاریخ، ج 5، ص 98 -اصول کافی، ج 2، ص 400) ✾📚 @Dastan 📚✾
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 بخشش کافر سخاوتمند 🎤 ✾📚 @Dastan 📚✾
<< دنیا یک خانه است>> و آدمها مانند یکی از وسایل خانه 🔸️بعضی کارد هستند تیز ، برنده و بیرحم. 🔸️بعضی کبریت هستند و آتش به پا میکنند. 🔸️بعضی کتری هستند و زود جوش میآورند. 🔸️بعضی تابلوی روی دیوار هستند، بود و نبودشان تاثیری در ماهیت خانه ندارد. 🔸️بعضی قاشق چایخوری هستند، و فقط کارشان بر هم زدن است. 🔸️بعضی رادیو هستند و فقط باید بهشان گوش کرد. 🔸️بعضی تلویزیون هستند، و اهل اجرای نمایش اند . اینها را فقط باید نگاه کرد.. 🔸️بعضی قندان هستند، شیرین و دلچسب. 🔸️بعضی دیگر نمکدان، شوخ و بامزه. 🔸️بعضی یک بوفه شیک هستند، ظاهری لوکس و قیمتی دارند ، اما در باطن تکه چوبی بیش نیستند. 🔸️بعضی سماور هستند، ظاهرشان آرام ، ولی درونشان غوغایی برپاست. 🔸️بعضی یک توپ هستند، از خود اختیاری ندارند و به امر دیگران اینطرف و آنطرف میروند. 🔸️بعضی یک صندلی راحتی اند، میشود روی آن لم داد ، ولی هرگز نمیتوان به آنها تکیه کرد. 🔸️بعضی کلاه هستند، گاهی گذاشته و گاهی برداشته میشوند ولی در هر دو صورت فریبکارند. 🔸️بعضی چکش هستند، و کارشان کوبیدن و ضربه زدن و خرد کردن است. 🔷️ و اما..‌‌‌. 🔹️بعضی ترازو هستند، عادل و منصف ، حرف حق را میزنند ، حتی اگر به ضررشان باشد. 🔹️عده ای تنگ بلورین آب هستند، پاک و زلال اینها نهایت اعتمادند. 🔹️برخی آینه اند، صاف صیقلی بدون کوچکترین خط و خش ، اینها انتهای صداقت‌ند. عده ای، چتر هستند، یک سایبان مطمئن در هجوم رگبار مشکلات. 🔹️عده ای دیگر لباس گرم هستند، در سرمای حوادث ، تن پوشی از جنس آرامش. 🔹️عده ای مثل شمع، میسوزند و تمام میشوند ، ولی به اطرافیان نور و گرما و آرامش میدهند. ما در زندگی کدام نقش را داریم.🌹 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! (١+۵) 🌷پدرم به اتفاق پنج فرزندش جبهه بودند، در پنج خط مختلف. یکی از دوستان تعبیر "١+۵" را به خانواده‌مان داده بود! آن روز که خدمت مقام معظم رهبری بودم آقا فرمودند: کدام یک از برادرانت آن جمله معروف را گفته بود که یک خط عملیاتی را تحویل خانواده ما بدهید؟ گفتم: برادرم سید هدایت الله در یکی از وصیت نامه‌هایشان نوشته بودند: برادرانم به اتفاق پدرم در جنگ با بعثی‌ها می‌توانند یک گروه ویژه ضربت تشکیل بدهند، با همه‌ی تخصص‌های لازم. با دشمن بجنگند، یک خط و یا محور عملیاتی تحویل بگیرند، آن را در برابر پاتک‌ها و تهاجم دشمن نگه دارند، خط‌شکن هم باشند. 🌷آقا داشتند با دقت گوش می‌دادند که ادامه دادم: خب برادرم سید هدایت الله راست می‌گفتند. برادرم سید قدرت فرمانده گردان مالک اشتر بود. سید نصرت الله فرمانده محور اطلاعاتی لشکر ١٩ فجر بودند. خود سید هدایت الله جانشین اطلاعات و عملیات تیپ ۴۸ فتح بودند. سید شجاع در گردان امام جعفر صادق (ع) تک تیرانداز بودند. من تخریبچی بودم و پدرم در تیپ ۱۵ امام حسن (ع) در واحد تعاونی کار می‌کردند. پس می‌توانستیم یک خط عملیاتی را در جبهه تحویل بگیریم. آقا و همه آن جمع با هم زدند زیر خنده. 🌷از شش نفرمان یک شهید، سه جانباز و دو آزاده در سبد دفاع از انقلاب و نظام اسلامی به یادگار گذاشتیم. : سید ناصر حسینی پور كه در سن ۱۶ سالگی با پایی که از ساق آویزان شده بود به اسارت نیروهای بعثی درآمد؛ نویسنده کتاب «پایی که جا ماند» ✾📚 @Dastan 📚✾
💞💞💞💞💞💞 🔆همت زننده، خود کشته شد 🌳احمد بن طولون به هنگام مرگ، به فرزندش ابوالجیش گفت: که او احمد یتیم را از راهی پیدا کرده و پرورش داده است. 🌳سپس به فرزندش سفارش کرد که از او به‌خوبی محافظت کند. بعد از وفات پادشاه، فرزندش ابوالجیش به احمد یتیم گفت: «به فلان حجره می‌روی و گردنبند قیمتی را برایم می‌آوری.» 🌳احمد وقتی درون حجره رفت، دید کنیز امیر، با یکی از خادمان جوان مشغول عمل زشت هستند، گردنبند را گرفت و نزد امیر آورد و خیانت کنیز راست نادیده گرفت و چیزی نگفت. امیر به کنیزی که تازه آمده بود، دل‌بسته شد و آن کنیز قبلی را فراموش کرد. کنیز قبلی با مشاهده چنین وضعی احساس کرد که احمد جریان او با خادم را به امیر گفته است و بدین سبب امیر، او را مطرود ساخته است. ازاین‌رو با حیله و مکر، گریه‌کنان نزد امیر آمد و گفت: احمد می‌خواست به من تجاوز کند! 🌳امیر ناراحت شد و تصمیم گرفت احمد را بکشد. امیر در مجلس شراب، طبقی به احمد داد که نزد فلان خادم ببرد و پر از مشک کند و بیاورد؛ و قبلاً به خادم گفت هر کس طبَق بیاورد، او را بکشد و سرش را نزدش بفرستد. احمد طبق را گرفت و روانه شد، بین راه فرّاش‌ها دویدند و طبَق را از احمد گرفتند تا زحمتش کم شود، احمد بدون اختیار طبَق را به خادم خیانت‌کار داد. 🌳چون خادم طبَق را نزد فرّاش برد، سر او را جدا کرد و نزد امیر فرستاد. امیر با دیدن سر این خادم تعجب کرد. امیر، احمد را خواست و جریان را پرسید و او همه‌ی جریان گذشته را برای امیر نقل کرد. تعجب امیر زیاد شد و قصّه‌ی خیانت او به کنیز را جویا شد و او آن قصّه را هم نقل کرد. پس دستور داد کنیز را حاضر کردند و تمام قضیه را اقرار کرد. امیر کنیز را به احمد بخشید و بعد فرمان داد به خاطر تهمتی که به احمد زد، او را به قتل برسانند؛ و مقام احمد نزد امیر بلندتر گشت. 📚(نمونه معارف، ج 3، ص 323 -کشکول بحرانی، ج 2، ص 465) ✾📚 @Dastan 📚✾
📔🤔🤔🤔 ✍داستان ضرب المثل 📕همه‌ی‌خرها را به یک چوب نمی رانند مردی از دهی می گذشت، ناگاه بوی ناخوشایندی به مشامش رسید. از جوانی روستایی پرسید: این بو از کجاست؟ جوان گفت: در همین نزدیکی خری عمرش را به شما داده و این بو از آن خر مرده است! سئوال کننده از جواب ابلهانه و تعبیر جوان سخت ناراحت شد و به راه خود رفت و در راه به مردی سالخورده رسید و گفت: چرا مردم این ده، این اندازه بی تربیت هستند؟ مرد پیر گفت: شما به چه دلیل چنین حرفی را می زنید؟ مرد ماجرا را باز گفت. پیر مرد گفت: عجب عجب! خیلی ببخشید آن جوان پسر من است، و متوجه حرف زدن خود نشده؛ من هزار بار به او گفته ام که همه خرها را به یک چوب نمی رانند ولی باز به شما چنین حرفی زده! ✾📚 @Dastan 📚✾