#داستان_آموزنده
🔆علی علیهالسلام بر جای پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم
🌼کفار قریش چون متوجه شدند که مردم مدینه با پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم عهد بستند که از تن و جان حضرتش محافظت کنند، بر کید و کینه آنها نسبت به پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم افزوده شد و با شورایی که انجام دادند، تصمیم گرفتند که:
از هر قبیله مردی دلاور و با شمشیری برّنده، همگی شبی (اول ماه ربیعالاول) کمین کنند؛ چون پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به خواب رود، بر او وارد و سرش را از تن جدا کنند.
🌼خداوند پیامبرش را از این قضیه آگاه کرد. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین را فرمود: «مشرکین امشب قصد دارند من را به قتل برسانند و خداوند امر به هجرت کرده؛ تو در جای من بخواب تا آنکه ندانند من هجرت کردهام، تو چه میگویی؟»
🌼عرض کرد: «یا نبیالله! آیا شما به سلامت خواهی ماند؟» فرمود: بلی، امیرالمؤمنین خندان شد و سجدهی شکر به جای آورد. بعد گفت: «شما به هر سو که خدا مأمور گردانیده است، بروید. جانم فدای تو باد و هر چه خواهی امر فرما که به جان قبول کنم و از خدا توفیق میطلبم.»
🌼پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم علی علیهالسلام را در بغل گرفت و بسیار گریست و او را به خدا سپرد.
🌼جبرئیل دست پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم را گرفت و از خانه بیرون آورد و به غار ثور تشریف بردند. امیرالمؤمنین علیهالسلام در جای پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم خوابید و رداء (روپوش، عبا) حضرتش را پوشید. کفّار خواستند شبانه هجوم بیاورند که ابو لهب یکی از آنان بود، گفت: شب اطفال و زنان خوابیدهاند، بگذارید صبح شود، چون صبح شد، ریختند در خانه پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم، یکمرتبه علی علیهالسلام از رختخواب مقابل ایشان برخاست و صدا زد.
🌼آنها گفتند: یا علی علیهالسلام محمّد صلیالله علیه و آله و سلّم کجاست؟ فرمود: شما او را به من سپرده بودید؟
🌼خواستید او را بیرون کنید او خود بیرون رفت. پس دست از علی علیهالسلام برداشته و به جستجوی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم شتافتد. (پیامبر سه روز در غار ثور بود روز چهارم روانه مدینه شد و روز 12 ربیعالاول سال 13 بعثت وارد مدینه شد و مبدأ تاریخ مسلمانان از این هجرت شروع شد) و در حقیقت با این ایثار علی علیهالسلام، جان پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بهسلامت ماند و خداوند این آیه را در شأن علی علیهالسلام نازل کرد:
🌼«از مردم کسانی هستند نفس خویش را در راه خشنودی خدا میفروشند و خداوند به بندگانش مهربان است.»
📚سورهی بقره، آیهی 207
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
غر زدن، یک بازی روانی برای خالی
کردن انرژی منفی روی فرد دیگر است!
پس به جای غر زدن دنبال پیدا کردن
راه حل باشید.
در زندگی با افرادی مواجه میشوی که
هیچ تلاشی نمیکنند،
اما مدام در حال غر زدن هستند وهمیشه شاکیاند.
از افرادی که کلام آنها فقط بوی
ناامیدی و یأس میدهد دور بمان.
یک سوال مهم:
اگر واقعا از وضعیت فعلی خود ناراضی
هستی، پس چرا "هیچ" تلاشی برای
تغییر آن نمیکنی؟
بیا با خودت صادق باش.
شکایت از وضعیت زندگی یعنی
شکرگزاری چندانی نسبت به داشتههایت نداری.
من فردی را میشناسم که حاضر است
در مقابل مبلغ قابل توجهی نابیناییاش
رو با بینایی تو معاوضه کنه!
اگر مخالف این معامله هستی یعنی
هنوز با چشمهایت کار داری.
پس سعی کن آدم فعال و مثبتی باشی.
"باور کنید برای هر مشکلی راهحلی
وجود دارد. راهحلی که هنوز به
فکر ما نرسیده...
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#آستين_خالى_فرمانده!
🌷رفتیم بیمارستان، دو روز پیشش ماندیم. دیدم محسن رضایی آمد و فرماندههای ارتش و سپاه آمدند و کی و کی. امام جمعهی اصفهان هم هر چند روز یکبار سر میزد بهش. بعد هم با هلیکوپتر از یزد آوردندش اصفهان. هر كس میفهمید من پدرش هستم، دست میانداخت گردنمو ماچ و بوسه و التماس دعا. من هم میگفتم: چه میدونم والا! تا دو سال پیش که بسیجی بود، انگار حالاها فرمانده لشکر شده.
🌷تو جبهه همدیگر را میدیدیم. وقتی برمیگشتیم شهر، کمتر. همانجا هم دو_سه روز یکبار باید میرفتم میدیدمش. نمیدیدمش، روزم شب نمیشد. مجروح شده بود. نگرانش بودم. هم نگران هم دلتنگ. نرفتم تا خودش پیغام داد: بگید بیاد ببینمش. دلم تنگ شده.
🌷خودم هم مجروح بودم. با عصا رفتم بیمارستان. روی تخت دراز کشیده بود. آستین خالیش را نگاه میکردم. او حرف میزد، من توی این فکر بودم؛ فرمانده لشکر؟! بیدست؟! یک نگه میکرد به من، یک نگاه به دستش، میخندید. میپرسم: درد داری؟ میگوید: نه زیاد. _میخوای مسکن بهت بدم؟ _نه. میگم: هرطور راحتی. لجم گرفته. با خودم میگویم: این دیگه کیه؟ دستش قطع شده، صداش در نمیآد.
🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید سردار حاج حسین خرازی
#راوى: پدر گرامی شهید
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 #پندانه
✍ با هزاران وسیله خدا روزی میرساند
🔹سلطانى بر سر سفره خود نشسته و غذا مىخورد. مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و مرغ بريانكردهای را كه جلوی سلطان گذارده بودند، برداشت و رفت.
🔸سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند.
🔹دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند. يک مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت.
🔸سلطان با وزرا و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشتها را با منقار و چنگال خود پاره مىكند و به دهان آن مرد مىگذارد تا وقتى كه سير شد. پس برخاست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت.
🔹سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دستوپايش را گشودند و از حالت او پرسيدند.
🔸مرد گفت:
من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مالالتجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند. اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مىآيد، چيزى براى من مىآورد و مرا سير مىكند و مىرود.
🔹سلطان از شنیدن این وضع شروع به گریه کرد و گفت:
در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آنها حتی در چنین موقعیتی میرساند، پس حاجت به این زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه راجع به حقوق مردم و حرص بیجا داشتن برای چیست؟
🔸ترک سلطنت كرد و رفت در گوشهاى مشغول عبادت شد تا از دنيا رفت.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
#داستان_آموزنده
🔆جنگ یَرموک (تبوک)
در جنگ یرموک، هر روز عدهای از سربازان مسلمین به جنگ میرفتند و پس از چند ساعت زد و خورد، بعضی سالم یا زخمی به پایگاههای خود برمیگشتند و بعضی کشتهها و مجروحان در میدان بهجای میماندند.
«حذیفه عدوی» گوید: در یکی از روزها پسرعمویم با دیگر سربازان به میدان رفتند، ولی پس از پایان پیکار مراجعت نکردند. ظرف آبی برداشتم و روانه رزمگاه شدم، به این امید اگر زنده باشد آبش بدهم.
پس از جستجو او را یافتم که هنوز رمقی در تن داشت. کنارش نشستم و گفتم: آب میخواهی؟ به اشاره گفت: آری. در همین موقع سرباز دیگری که نزدیک او به زمین افتاده بود و صدای مرا میشنید آهی کشید و فهماند که او نیز تشنه است و آب میخواهد.
پسرعمویم به من اشاره کرد: برو اوّل به او آب بده. پسرعمویم را گذاردم و به بالین دوّمی رفتم و او هشام بن عاص بود. گفتم: آب میخواهی؟ به اشاره گفت: بلی؛ در این موقع صدای مجروح دیگری شنیده شد که آه گفت. هشام هم آب نخورد و به من اشاره کرد که به او آب بده! نزد سومی رفتم ولی در همان لحظه جان سپرد.
برگشتم به بالین هشام، او نیز در این فاصله مُرده بود. آمدم نزد پسرعمویم دیدم او هم از دینا رفته است.
داستانها و پندها، ج 1، ص 173 -مستطرف، ج 1، ص 156
🍃🍃پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «هر کس چیزی را شدیداً بخواهد و خود را از آن خواهش نگه بدارد، گناهانش آمرزیده شود.»
📚جامع السعادات، ج 2، ص 118
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
ریشه های قالی را تا می کنیم تا سالم بماند...
ولی ریشه ی زندگی یکدیگر را با تبر نامهربانی قطع می کنیم..
و اسمش را می گذاریم برخورد منطقی!!!!
دل می شکنیم
و اسمش می شود فهم وشعور !!!!
چشمی را اشکبار می کنیم
و اسمش را می گذاریم حق !!!!
غافل از اینکه اگر در تمام این موارد..
فقط کمی صبوری کنیم..
دیگر مجبور نیستیم عذرخواهی کنیم ..
ریشه ی زندگی انسانها را دریابیم
و چون ریشه های قالی محترم بشماریم ..
گاهی متفاوت باش ...
بخشش را ازخورشید بیاموز …
که ترازوئی ندارد …
سبک و سنگین نمی کند …
جدا نمی سازد ...
و فرقی نمی گذارد ....
به همه از دم روشنایی می بخشد ...
محبت را بی محاسبه پخش کن ...
دروازه های قلبت رابه روی همه بگشا ....
و باور داشته باش..
خدایی که در این نزدیکی ست،
بهترینها را برایت رقم زده است.
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
🔴 واگذاری زمین رایگان 😳
خانوادهها زودتر اقدام کنید❌👇
http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c
http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c
همهی اخبار در مورد مسکن اینجاست جانمونید👆
⚜ کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی
⚜ چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
⚜ دادند دو گوش و یک زبانت زآغاز
⚜ یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
#خواجه_نصیر
✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🍁✨🍁🍁✨🍁🍁
#داستان_آموزنده
🔆حادثهی مسجد مرو
🍂«ابومحمّد ازدی» گوید: هنگامیکه مسجد مرو آتش گرفت، مسلمانها گمان کردند که نصاری آن را آتش زدند و آنها نیز منازل و خانههای مسیحیان را آتش زدند.
🍂چون سلطان آگاه شد دستور داد آنهایی را که در این عمل شرکت داشتند بگیرند و مجازات کنند.
🍂به این شکل که قرعه بنویسند به سه مجازات: کشته شدن و جدا شدن دست و تازیانه زدن عمل کنند.
🍂یکی از آنها چون رقعه خود را باز کرد، حکم قتل درآمد و شروع به گریه نمود. جوانی که ناظر او بود و مجازاتش تازیانه بود و خوشحال به نظر میرسید، از وی سؤال کرد: «چرا گریه میکنی و اضطراب داری؟
🍂 در راه دین این مسائل مشکل نیست!» گفت: «ما در راه دینمان خدمت کردیم و از مرگ هم ترس نداریم ولکن من مادری پیر دارم که تنها فرزندش من هستم و زندگانی او به من وابسته است؛ چون خبر کشته شدن من به وی برسد قالب تهی میکند و از بین میرود.»
🍂چون آن جوان این ماجرا را بشنید، بعد از کمی تأمّل گفت: «بدان من مادر ندارم و علاقه نیز به کسی ندارم، حکم کاغذت را به من بده و من نیز حکم تازیانه خود را به تو میدهم تا من کشته شوم و تو با خوردن تازیانه نزد مادرت بروی.»
🍂پس از عوض کردن حکمها جوان کشته شد و آن مرد بهسلامت نزد مادرش رفت.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 آیتالله #بهجت :
اگر عمل نکردی و میخواهی همش بشنوی ، بشنوی و بشنوی ، کی عمل میکنی؟ !!
بعد از اینکه پرده برداشته شد آن وقت میخواهی عمل بکنی ، پس باید بدانیم اگر #نصایح را زیر پا گذاشتیم، نصیحتِ حالا و #موعظه حالا را هم زیر پا میگذاریم و اگر زیر پا گذاشتیم، خاطرجمع باشیم، خبری نیست.
📚 بهسوی محبوب ، ص۹۲
#آیت_الله_بهجت_ره
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅
🔆از خلق به حق
🍃شیخ بهایی در کتاب کشکول گوید: حکایت شده است دو تن از عارفان دو کاروانسرا برای استراحت مسافران راه ساختند و خود نیز به خدمت در ایستادند. کسی از هدف آن دو پرسید.
🍃 اولی گفت: «دامی گستردهام شاید که شکاری بگیرم.»
🍃دومی گفت: «من در پی صید شکار نبودم.»
👈شیخ بهایی گفت که اولی خواسته است از آفریدگان (خلق) به آفریدگار (حق) برسد و دومی خواسته است از آفریدگار (حق) به آفریدگان (خلق) برسد.
📚کشکول شیخ بهایی، ص 663
✨✨پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «سه خصلت از صفت اولیاء خدا است: وثوق به خدا داشتن در هر چیزی و بینیازی از هر چیزی بهوسیلهی او و احتیاج به خدا در هر چیزی.»
📚بحار الانوار، ج 100، ص 20 -آثار الصادقین، ج 27، ص 489
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹🌹🌹🌹
من و نامیدی مبادا، مبادا
من و ناامیدی ز فردا ،مبادا
مبادا شکستن ، مبادا نشستن
مبادا بیفتیم از پا، مبادا
من وماو امثال ماها نمردیم
تو تنهای تنهای تنها، مبادا
فدای غم تو! غم و ماتم تو !
دلت بی قرار غم ما، مبادا
کجا خانه داری؟ بگو خیمه ات کو؟
من اینجا ، تو بر خاک صحرا مبادا
به جز جمکران تو هر صبح جمعه
سرم گرم اینجا و آنجا مبادا
شب و روز دارم به لب این دعا را
بدون تو یک لحظه دنیا مبادا
.
.
نفس ها بریده ، جهان روبه موت است
اماما ! مسیحا ! بیا تا مبادا ..
#امام_زمان
✾📚 @Dastan 📚✾
💚 ماجرای بیعت خواص با امام زمان(عج)
👤 آیت الله طهرانی از علامه طباطبایی سوال میکند: راجع به حضرت قائم آل محمد حضرت حجه بن الحسن العسکری و کیفیت ظهورش، از مرحوم قاضی چیزی به خاطر دارید؟
🌸 علامه فرمودند: در روایت است که چون حضرت قائم ظهور کنند، اول دعوت خود را از مکه آغاز میکنند. بدین طریق که بین « #رکن» و « #مقام » پشت به کعبه نموده و اعلان میفرمایند و از خواصّ آن حضرت سیصد و شصت نفر در حضور آن حضرت مجتمع می گردند.
🌼 مرحوم استاد ما قاضی میفرمود که: در این حال حضرت به آنها مطلبی می گویند که همه آنها در اقطار عالم متفرق و منتشر میگردند و چون همه آنها دارای طیّ الارض هستند، تمام عالم را تفحّص میکنند و میفهمند که غیر از آن حضرت کسی دارای مقام ولایت مطلقه الهیّه و مامور به ظهور و قیام و حاوی همه گنجینههای اسرار الهی و صاحب الامر نیست. در این حال همه به مکّه مراجعت میکنند و به آن حضرت تسلیم میشوند و بیعت مینمایند.
🌹 مرحوم قاضی میفرمود: من میدانم آن کلمهای را که حضرت به آنها میفرماید و همه از دور آن حضرت متفرق میشوند چیست!! و من در روایت دیدهام که حضرت صادق(علیه السلام) میفرمایند: من آن کلمه را میدانم.
📚مهر تابان، ص 331 – 332.
کتاب: اسوه عارفان – ص 108
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆🔆شـرافـت یعنی:
همیشه کار درست را انجام دهیم
👌حتی اگـر کسی مـا را تماشـا نکنـد
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆خودکشی
شب جمعه بود که بر سر مزار یادبود شهید ابراهیم هادی رفتم. خانمی با لهجه عربی مشغول توزیع شیرینی بود و همینطور برای ابراهیم صلوات می گرفت.
او میگفت از اهواز تا اینجا آمده ام.
یکی از خانم ها باتعجب از او پرسید: علت آمدن شما چیست: این خانوم کنار مزار ابراهیم نشست و گفت: مدتی قبل گرفتاری های دنیا خیلی به من فشار آورد. همچنین گرفتاری مالی شدید نیز ایجاد شد. دیگه هیچ راه چاره ای نداشتم.
آخر شب بود که به موضوع خودکشی فکر کردم. به دیدگاه خودم این آخرین راه درمان بود. تصمیم قطعی گرفتم که فردا خودکشی را عملی کنم.
همان شب در عالم خواب جوانی را دیدم که با من صحبت کرد و گفت: خودکشی راه حل مشکلات شما نیست، بلکه مشکلات شما را صد برابر می کند. هم در برزخ گرفتار می شوی و هم پدر و مادر و فرزندت را گرفتار می کنی. عذاب روحی خودکشی به مراتب بالاتر از مشکلات شماست. مشکلات دنیای حل خواهد شد و... اینقدر صحبت کرد که وقتی بیدار شدم، مجاب شدم به خودکشی فکر نکنم.
چند روز بعد گرفتاری مالی ما به طرز عجیبی برطرف شد، مدتی از این ماجرا گذشت و من به طور کل موضوع خودکشی را فراموش کردم، اما همیشه به این فکر می کردم که آن جوان که بود؟!
یک روز که در فضای مجازی به دنبال مطلبی میگشتم، یک باره با تصویر جوانی روبرو شدم که آن شب با من در مورد خودکشی حرف زد! روی عکس کلیک کردم، نوشته شده بود: شهید ابراهیم هادی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطراتی از استاد و معلم اخلاق حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی
مدت : کمتر از دو دقیقه
✾📚 @Dastan 📚✾
💥💥💥💥💥💥💥
#داستان_آموزنده
🔆سرّ دعا
معروف کرخی (م 200) به دست امام رضا علیهالسلام مسلمان شد و از عارفان بالله شد. گویند روزی با جمعی میرفتند.
🍃عدّهای از جوانان در فساد و منکرات بودند. چون به لب دجلهی بغداد رسیدند، یاران گفتند: «ای شیخ! دعا کن خداوند اینان را غرق کند تا شومی ایشان منقطع گردد.» معروف فرمود: «دستها را بردارید!» و گفت:
🌱 «الهی! چنان کن که در این جهانشان خوش میداری، در آن جهانشان عیش خوش ده.» یاران متعجّب ماندند و گفتند: «ما سرّ این دعا نمیدانیم!» فرمود: «توقف کنید تا معلوم گردد.» جوانان چون معروف را دیدند، آلات موسیقی بشکستند و شراب بریختند و گریه بر ایشان غالب شد و توبه کردند و به دست و پای معروف افتادند. معروف فرمود: «دیدید که مرا جمله حاصل شد بی غرق و بی آنکه رنجی به کسی برسد.»
مقدمهای بر مبانی عرفان، ص 55 -نفحات الانس، ص 39
✨✨پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ثَلاثُ صَفاتٍ مِنَ صِفَةِ اللّه: الثِّقَةُ بِاللّهِ فی کلِّ شَی وَالغِنابِهِ عَنْ کلِّ شَی وَ الاِفْتِقارُ اِلَیهِ فِی کلِّ شی: اولیای الهی دارای سه صفت میباشند؛ به خدا در هر چیزی اعتماد دارند، از هر چیزی بینیاز میباشند و در هر چیزی به خدا نیازمند میباشند.»
📚تفسیر معین، ص 181 -بحار، ج 20، ص 103
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
💖💖فراموش کار باشیم
وقتی قرار است کینه های رنگارنگی از آدم ها گوشه ی قلبمان غبار غم بگیرد...
ساده باشیم
آنجایی که چشم ها فقط نواقص را می بیند
و گوش ها غیبت ها را می شنود...
حواس پرت باشیم
وقتی خطایی را از هم نوعی دیدیدم و شندیدم
و آنجایی که در حریم شخصی و خصوصی آدم ها بودیم نابینا باشیم و ناشنوا...
ساده رد شویم
از کج خلقی ها و بی تفاوتی ها
ناسزاگویی ها و تمسخرها...
یادمان باشد ثانیه های این زندگی
فقط وفقط یکبار برای همیشه اتفاق می افتند،
ثانیه ها و ساعت هایی که شاید بعدها بفهمیم
که چه ساده از کنارشان
با خشم و کینه و حسرت ، گذر کردیم
و فرصت زندگی کردن را از خودمان به راحتی گرفتیم...
✾📚 @Dastan 📚✾
⚠️ با حضرت ابوالفضل علیهالسلام قهر نکن!
☑️ آیت الله بهجت (ره):
▫️ در کتاب دارالسلام آمده است:
▪️ طلبهای سه حاجت داشت و مدتها به زیارت حضرت ابوالفضل علیهالسلام مشرف میشد.
🕌 روزی درحالیکه در مقابل ضریح، با کمال ادب و احترام ایستاده و مشغول زیارت بود، ناگاه دیده عدهای از زنهای عرب دهاتی با پای برهنه و درحالیکه کودک فلجی را به دست گرفته بودند وارد حرم شدند و هلهلهکنان یک دور، گرد ضریح چرخیدند و بیمارشان شفا پیدا کرد و از حرم خارج شدند.
▪️ آن طلبه وقتی این صحنه را مشاهده میکند، نزدیک ضریح میآید و میگوید:
🔹 من چند سال است میآیم و حوائجم برآورده نمیشود، ولی به این عربهای بیابانی اینگونه التفات دارید!
▪️ و با صورت قهر و غضب از حرم بیرون میرود و تصمیم میگیرد که دیگر به زیارت آن حضرت نرود. به نجف میرود و در کاروانسرایی منزل میکند. در آنجا به او میگویند:
🔸 خادم شیخ انصاری رحمهالله چند بار آمد و سراغ شما را گرفت.
▪️ وی نزد شیخ میرود. شیخ به او میفرماید:
🔶 «با حضرت ابوالفضل علیهالسلام قهر نکن، شما به عربها نگاه نکنید. آنها اینطور عادت کردهاند. حج میخواهید، نیابت هست. خانه میخواهید، هر خانه را پسندیدید تهیه میشود. عیال میخواهید، برای شما فراهم میشود».
▫️ احتمال هم بدهید که اکنون نیز از اینگونه علمای صاحب کرامت وجود دارند؛ زیرا
📜 «لا تَخْلوُ الْأَرْضُ مِنْ حُجهِ الله [حُجهٍ لَک]؛
📃 هیچگاه زمین از حجت خدا، خالی نمیماند».(۱)
▫️ البته بعضی بالاتر از احتمال، یقین دارند.
خدا کند طوری یقین داشته باشیم که برای ما تزلزل حاصل نشود. خداوند متعال از زبان اصحاب حضرت موسی علیهالسلام نقل میفرماید:
📜 «إِنا لَمُدْرَکونَ؛
📃 قطعاً فرعون و فرعونیان به ما میرسند». (۲)
یعنی هلاک میشویم؟
▫️ ولی حضرت موسی علیهالسلام فرمود:
📜 «کَلاَّ إِنَّ مَعیَ رَبِّی سَیَهْدین؛
📃 چنین نیست؛ پروردگارم با من است و به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد»؛ (۳)
▫️ یعنی پشتم مثل کوه محکم است؛ چون خداوند فرمود:
📜 «إِنا مَعَکم مسْتَمِعُونَ؛
📃 ما با شما همراه و شنواییم»؛(۴)
▫️ یعنی آنها که به ما وعده همراهی و نصرت دادهاند با ما هستند و رفیق نیمه راه نیستند.
⬅️ در محضر بهجت، جلد ۱، صفحه ۷۱
(۱). الاحتجاج، ج۲، ص۴۹؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۰؛ ج۳۶، ص۳۸۶
(۲). شعراء: ۶۱
(۳). شعراء: ۶۲
(۴). شعراء: ۱۵
🏷 #حضرت_عباس_علیه_السلام #سخن_بزرگان #آیت_الله_بهجت_ره
✾📚 @Dastan 📚✾
#هیچ_کس_به_فکر_من_نیست❗️
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
زمانی مرحوم شیخ ابراهیم حائری در مسجد کوفه معتکف بود، حضرت غائب علیهالسلام را در خواب دید، حضرت به او فرمود: اینها که در اینجا معتکفند، از خوبان و صلحا هستند، ولی هر کدام حاجتی دارد: مال، عیال، خانه، قضای دین، رفع کسالت و مرض و…، ولی هیچکس به فکر من نیست و برای ظهور و فرج من بهطور جدی دعا نمیکند!
📚 در محضر بهجت، ج٣، ص٢۴٨
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨✨🍃✨✨🍃
#داستان_آموزنده
🔆فطانت اولیاء
🍂در کتاب احیاءالعلوم، ابو حامد غزّالی طوسی گوید: کسی که مجاورت مکّه را برگزیده بود گفت: مقداری پول برداشتم و به مسجدالحرام رفتم تا انفاق کنم.
🍂فقیری در طواف، آهسته میگفت: «گرسنه و برهنه هستم مرا یاری فرما.» دیدم کسی به او توجه ندارد، پس پولهایم را به او دادم، فقط پنج درهم را برداشت و گفت: «چهار درهم برای خرید لباس و یک درهم مخارج سه روز من میباشد، مابقی مورد نیاز نیست.»
🍂شب بعد در مسجدالحرام او را که لباس نویی تن کرده بود، دیدم. مرا دید؛ برخاسته و دستم را گرفت و طواف کعبه نمودیم. در حال طواف من میدیدم زیر پای ما مملو از طلا و نقره است و پاهای ما تا مچ داخل آنها میشود. مردم این صحنه را نمیدیدند. در این هنگام آن مرد به من گفت: که این همه اموال را خداوند به من عنایت فرموده ولی من صرفنظر کرده و زهد ورزیدم. برای خود، از مردم میگیرم زیرا برای من، نجات از سنگینیها و فتنهها؛ و برای مؤمنین رحمت و نعمت است.
📚محجه البیضاء، ج 7، ص 334 -شنیدنیهای تاریخ، ص 395
✨✨پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «سه خصلت از صفت اولیاء خدا است: وثوق به خدا داشتن در هر چیزی و بینیازی از هر چیزی بهوسیلهی او و احتیاج به خدا در هر چیزی.»
📚بحار الانوار، ج 100، ص 20 -آثار الصادقین، ج 27، ص 489
✾📚 @Dastan 📚✾
🪴﷽🪴
🌺🌿وقتی نگران باشید تصمیم های درستی نمی توانید بگیرید، حتی اگر به نگرانی اجازه بدهید، می تواند مانع رسیدن شما به خواسته هایتان بشود. ما با نگرانی نمی توانیم حتی ذره ای به زندگی مان اضافه کنیم .اگر می توانستیم الان خیلی از ماها قدمان بیشتر از 3 متر بود!
راجع به چه موضوعی نگران هستید، چه چیزی نمی گذارد شما شب ها بخوابید؟ چه چیزی به شما اجازه نمی دهد احساس لذت و سرخوشی بکنید؟ وقت آن رسیده که به آرامش خودتان بازگردید . وقتی آرامش خودتان را بدست آورید ، می توانید نگرش درستی نسبت به همه چیز داشته باشید. اما وقتی نگرانید ، مشکلات تان را خیلی بزرگ می بینید . در یک کلام چیزی که شما آن را مثل بزرگترین مشکل زندگی تان می بینید ، تبدیل به خدای شما می شود.
❌اگر شما شب و روز نگران سلامتی تان هستید و نمی توانید بخوابید و دائم راجع به آن فکر می کنید آن بیماری را توی ذهن خود خیلی بزرگ کرده اید. به نفع خودتان است که نگرانی هایتان ، بیماری و مشکلات اقتصادی تان را از تخت پادشاهی بردارید و #خداوند را بر تخت پادشاهی بنشانید.
#رهایی_از_افکار_منفی_و_استرس
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✾📚 @Dastan 📚✾