eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.8هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺🔹🔺🔹🔺🔹🔺🔹🔺 🔆ثروت قارون 🪴قارون پسرعمو یا پسرخاله‌ی حضرت موسی بود که در علم و زیبایی همتای او نبود و تورات را از همه بهتر می‌خواند و صدای بسیار جذابی داشت. 🪴او در طول زمان، کم‌کم به دنیاپرستی روی آورد و به قولی به علم کیمیا دست یافت و مس را طلا می‌کرد. 🪴هر روز ثروتش سرشار و اندوخته‌ی طلا و نقره‌اش بیشتر می‌شد. کم‌کم علو و زیبایی و صدای خوب، با ثروت بی‌کران سبب گردید تا با موسی علیه‌السلام مقابله کند و مردم را علیه موسی بشوراند. 🪴انبارهای طلا و نقره و اندوخته‌اش به‌قدری زیاد بود که به جای کلیدهای آهنی برای انبارداران که محل آن‌ها کار دشواری بود، کلید چرمی می‌ساخت تا حمل‌ونقل آن برایشان آسان‌تر باشد. 🪴کار بنی‌اسرائیل به‌جایی رسیده بود که آرزو می‌کردند همانند قارون دارای ثروت می‌بودند، اما او زکات نمی‌داد و از تبلیغ تورات دست کشید و مردم را با اطعام و پول دادن به خود مجذوب می‌کرد. 🪴روزی مقداری خاکستر با خاک مخلوط کرد و از بالای بام بر سر موسی ریخت… پس به امر خداوند، زمین، قارون را با ثروتش بلعید و به عذاب ابدی دچار کرد. 📚(تاریخ انبیاء، ج 2، ص 157) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌳🌳🌳🌳🌳🌳 🔆تفسير چشم و گوش و قلب حضرت عبدالعظيم حسنى از دهمين پيشواى مسلمين ، امام علىّ هادى و آن حضرت از پدران بزرگوارش عليهم السّلام حكايت كند: 🥀امام حسين عليه السّلام فرمود: روزى در حضور جدّم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نشسته بودم ، كه آن حضرت چنين فرمود: 🥀ابوبكر به منزله گوش من ، و عمر به منزله چشم من ، و عثمان به منزله قلب من هستند. فرداى آن روز نيز دوباره بر آن حضرت وارد شدم ؛ و پدرم اميرمؤ منان علىّ عليه السّلام و همچنين ابوبكر، عمر و عثمان را نيز در آن مجلس مشاهده نمودم . 🥀پس خطاب به جدّم كردم و گفتم : روز گذشته شنيدم كه سخنى پيرامون بعضى از اصحاب خود كه حضور دارند فرمودى ، مى خواهم بدانم كه منظورتان چه بود؟ 🥀رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بلى ، و سپس به ايشان اشاره نمود و اظهار داشت : به راستى ايشان گوش و چشم و قلب من خواهند بود، زيرا كه به زودى درباره جانشينم علىّ عليه السّلام مورد سؤ ال قرار مى گيرند. و سپس آيه مباركه قرآن إ نَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئولا را تلاوت نمود، يعنى ؛ 🥀 همانا گوش و چشم و قلب ، تمامى آن ها نسبت به او - يعنى اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام - مورد سؤ ال و بازخواست قرار خواهند گرفت . 🥀و بعد از آن افزود: قسم به عزّت پروردگارم ، كه تمامى امّت مرا در روز قيامت متوقّف خواهند نمود و درباره ولايت امام علىّ عليه السّلام مورد سؤ ال قرار مى دهند، همان طورى كه خداوند متعال در قرآن حكيم به آن تصريح نموده است : ✨✨وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ يعنى ؛ ايشان را نگه داريد، چون آن ها مسئول هستند و بايد پاسخگوى اعمال و برخوردهاى خويش باشند. 📚بحارالا نوار: ج 36، ص 77، نورالثّقلين : ج 3، ص 164. ✾📚 @Dastan 📚✾
💠 بالاترین سرمایه 🔸اخلاق پسندیده به طورعجیبی دیگران را جذب مي‌کند، حتی علّت اصلی این‌که بعضی از مسلک‌ها ـ که به اندازه سر سوزنی از حقیقت بهره نبرده؛ بلکه در مقابل مسلک حقیقی اسلام پایه گذاری شده‌اند ـ توانسته‌اند گروه‌ها، جمعیت‌ها و برخی از توده‌ها را به خودشان جذب کنند، همین مسأله حُسن اخلاق است. 🔽خداوند متعال به رسول گرامی صلی الله علیه وآله مي‌فرماید: «لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِك» یعنی اگر آدم تندخو و خشنی بودی، مردم از اطراف تو پراکنده می‌شدند و هرگز نمی‌توانستی آنان را جذب کنی. از این آیه شريفه استفاده می‌شود که جاذبه اخلاق از جاذبه حقیقت بیشتر است. 📚کتاب «اخلاق فاضل»، سلسله درس‌های اخلاقی آیت الله فاضل لنکرانی ✾📚 @Dastan 📚✾
💖🌷 📚 فرق عشق و ازدواج یک روز از پدرم پرسیدم: "فرق بین عشق و ازدواج چیست؟" روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت: "این برای توست." با تعجب گفتم: "اما این کتاب خیلی با ارزش است." بعد تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم. چند روز بعد پدرم روزنامه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت: "این روزنامه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا می توانی آن را داشته باشی." من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم. در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت: "حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج چیست؟ در عشق می کوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما ازدواج کتاب با ارزشی ست که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش می کنی." 👌 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌱🔅🌱🌱🔅🌱🌱🔅🌱🌱 🔆ارث دو عمو ❄️پارسا زاده‌ای بر اثر مرگ دو عمویش، دارای ارث و ثروت بسیار گردید. او آن ثروت را به فسق، اسراف و ریخت‌وپاش زیاد و در راه‌های بد مصرف می‌کرد و به هر گناهی دست می‌زد. سعدی می‌گوید از روی نصیحت به او گفتم: ای فرزند! درآمد، همچون آب جاری است و زندگی همانند آسیابی است که به‌وسیله‌ی آن آب، در گردش است. (اگر) آب کم شود یا از بین برود، سنگ آسیاب از گردش می‌افتد. بیهوده خرج مکن که به روز دشواری می‌افتی. ❄️جوان در جوابم گفت: «آسایش زندگی حاضر را نباید به خاطر رنج آینده به هم زد. نقد را بگیر و دست از نسیه بردار.» دیدم نصیحت مرا نمی‌پذیرد، هم‌نشینی با او را ترک کردم. ❄️مدتی گذشت. همان‌طور که من پیش‌بینی می‌کردم، بر اثر عیاشی و اسراف، کارش به‌جایی رسید که دیدم، لباس پر وصله‌ی پاره‌پاره پوشیده و لقمه‌لقمه به دنبال غذا بود. وقتی او را این‌چنین دیدم، خاطرم دگرگون شد. دیدم از مردانگی به دور است که اکنون نزدش بروم و با سرزنش کردن، نمک بر زخمش بپاشم. 📚حکایت‌های گلستان، ص 245 🔸🔸امام عسگری علیه‌السلام فرمود: «از اسراف کردن دوری کنید که اسراف از کار شیطان می‌باشد.» 📚بحارالانوار، ج 50، ص 292 ✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀🍂🥀 🔆معراج ♨️امام صادق علیه‌السلام فرمود: «در شب معراج که پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم به بالا برده شد، جبرئیل ایشان را به جایی رسانید و سپس از ایشان جدا شد.» ♨️پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای جبرئیل! در چنین حالی مرا تنها می‌گذاری؟» ♨️جبرئیل گفت: برو که به جایی قدم گذارده‌ای که تابه‌حال هیچ انسانی آنجا قدم نگذاشته و قبل از تو هیچ بشری به اینجا نیامده است. 📚(کافی، سنن النبی، حدیث 493) ✾📚 @Dastan 📚✾
🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴🪴 🔆احترام به جنازه‌ی همه طبقات 💥روزی پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلّم با گروهی از اصحابش کنار راهی نشسته و مشغول گفتگو بودند. در این هنگام جنازه‌ای از دور به نظر رسید، رسول خدا به احترام جنازه، از جای برخاست؛ دیگر اصحاب هم به پیروی از حضرت بلند شدند و ایستادند. 💥وقتی جنازه عبور داده شد، کسی از حضرت پرسید: «چرا به احترام جنازه یک یهودی برخاستید؟» 💥پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم از این پرسش ناراحت شد و فرمود: 💥«همه باید به جنازه، بدون توجّه به مذهب یا امّتی که به آن متعلق بوده، احترام کنند ولی حساب آن میّت با خداست.» 📚(تربیت اجتماعی ص 320 -داستان‌هایی از زندگی پیغمبر ما ص 146) ✾📚 @Dastan 📚✾
‍ 💠 پایان خوب 💌 کتاب زندگی‌ات را بخوان. صفحاتی گذشته است و صفحاتی هنوز سفید است. نگران نباش! حتی اگر از بعضی از صفحات گذشته خوشت نمی‌آید، آنها را به راحتی با توبه پاک کن. خداوند این توانایی را به تو داده است و تو می‌توانی به‌آنی هر صفحه‌ای را که نمی‌خواهی از کتابت محو کنی.. ناکرده‌شان کنی!. هیچ چیز تمام نشده است و آب از سر هیچ‌ کس نگذشته است. 💫چه اینکه "اِنَّ اللهَ یَغفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعَاً" : خداوند همه‌ی گناهان را می‌آمرزد". او بخشنده‌ی بی‌منتهاست.. مگذار گذشته‌ات، تو را ببلعد. با توبه‌ای جانانه از آن خروج کن و صفحات پیش روی‌ات را با بهترین‌ها که می‌پسندی، بنگار! پایان قصه‌ات را خودت به زیبایی رقم بزن. این یک بازگشت سالکانه و پیروزمندانه است. پایانِ خوب، همه‌ی صفحات تلخ و سخت را شیرین و لطیف می‌سازد.. و تو می‌توانی. "وَ العاقِبةُ لِلمُتَّقِینَ" ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷یکی از لحظاتی که هیچ وقت از یادم نمی‌رود وقتی بود که «سید عليرضا موسوی» یکی از بچه‌های شوخ و بامرام قائمشهری را دیدم که مشغول نوشتن متنی روی پیراهنش است: «اینجانب سیدعلیرضا موسوی، متولد سال.... از قائمشهر می‌باشم! اگر دیدید سرم از بدنم جدا شد، بدانید وصیت نامه‌ام در فلان‌جا هست.» بعد رو به یکی از بچه‌ها کرد و گفت: «اخوی پشت لباسم بنویس: این عاشق و مسافر کربلاست.» وقتی دلیل این کارش را از او پرسیدم؛ گفت: «دوست دارم همانند جدم امام حسین(ع) شهید شوم!» 🌷بعد از عملیات وقتی برای جمع آوری شهدا رفته بودیم، سر علیرضا را دیدم که از تنش جدا شده بود و در گوشه‌ای افتاده بود! او به آرزویش رسیده بود! جنازه تمام شهدا را جمع کردیم و آن‌ها را به مسجدی در خرمال بردیم؛ مسجدی که عراق آن‌جا را بمباران شیمیایی کرده بود و همه شهدا شیمیایی شده بودند. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سید عليرضا موسوی : رزمنده دلاور نورالله فردوسی ✾📚 @Dastan 📚✾