🔹 حق پذيری در مكتب امام صادق (علیه السلام)
استاد فاطمی نیا:
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام با زندیقی بحث کرد و اورا مغلوب ساخت؛
پس از اتمام مناظره ازحضرت پرسید که چطور با او بحث کردم؟
حضرت فرمودند :" خوب بحث کردی اما گاهی حق هایی را از او ضایع کردی"
باید دقت کنیم که حتی زندیق هم ممکن است حق هایی داشته باشد که باید رعایت شود؛
ولی متاسفانه ما این مسایل مهم را درجامعه و خانواده رعایت نمیکنیم!
حتی با همسرمان هم بلد نیستیم چطور رفتار کنیم! اگر دیدیم جایی حق با اوست ، به جای لجاجت ، قبول کنیم!
👌باید از مکتب امام صادق علیه السلام یاد بگیریم و عمل کنیم!
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆هديه به شاعر از خزينه خالى
مرحوم شيخ مفيد، طبرى و برخى ديگر از بزرگان به نقل از جابر جُعفى حكايت كنند:
روزى به محضر شريف امام محمّد باقر عليه السلام شرفياب شدم ، و اظهار داشتم : مولايم ! من بسيار تنگ دست و محتاج شده ام ؛ از شما خواهش مى كنم ، مقدارى پول جهت تاءمين هزينه زندگى ام به من عنايت فرمائيد؟
امام عليه السلام فرمود: اى جابر! در حال حاضر، چيزى نزد ما نيست كه به تو كمك دهيم .
در همين بين - كه مشغول صحبت بوديم - كُميت شاعر وارد شد و چند بيت شعر در مدح و عظمت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام فرمود و چون اشعار او پايان يافت ، حضرت به غلام خود فرمود: وارد آن اتاق شو، كيسه اى در آن جا وجود دارد، آن را بياور و تحويل كميتِ شاعر بده .
غلام رفت و پس از لحظه اى - در حالى كه كيسه اى در دست گرفته بود - بازگشت ، و آن كيسه را جلوى كُميت شاعر نهاد.
سپس كميت به حضرت عرضه داشت : سرورم ! اگر اجازه فرمائى ، قصيده ديگرى نيز بخوانم ؟
امام عليه السلام فرمود: مانعى نيست ، چنانچه مايل هستى ، بخوان ؛ سپس كميت قصيده اى ديگر در مدح ائمّه عليهم السلام خواند، و پس از پايان اشعار، حضرت به غلام خود فرمود: داخل همان اتاق برو، كيسه اى ديگر آن جا هست ، آن را براى كميت شاعر بياور؛ و غلام نيز اجابت كرد.
بار ديگر كميت اجازه خواست تا اشعار ديگرى را بخواند.
و حضرت اجازه فرمود و سپس فرمود تا كيسه اى ديگر تحويل كُميت گردد.
در اين هنگام كُميت شاعر خطاب به حضرت كرد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! به خدا سوگند، من براى گرفتن هديه و پول ، اين اشعار را نخواندم و غرض من كسب اموال و متاع دنيا نبود؛ بلكه براى خوشنودى حضرت رسول و رضايت پروردگار اين اشعار را سروده ام .
آن گاه امام عليه السلام براى او دعا كرد و به غلام خود فرمود: اين كيسه ها را بازگردان و سر جايش بگذار، غلام آن ها را برداشت و در جاى اوّلش قرار داد.
جابر افزود: من با ديدن چنين صحنه اى ، با خود گفتم : هنگامى كه من مشكلات خود را براى حضرت توضيح دادم و تقاضاى كمك كردم به من فرمود: چيزى نزد ما نيست ؛ لكن براى كُميت شاعر، كه چند شعرى را سروده است ، سه كيسه معادل سى هزار درهم ، اهداء مى نمايد.
در همين افكار بودم كه كُميت بلند شد و خداحافظى كرد و رفت ، سپس حضرت فرمود: اى جابر! بلند شو و برو داخل همان اتاق و هر چه آن جا بود، بياور.
هنگامى كه داخل اتاق رفتم هر چه بررسى كردم ، چيزى نيافتم و اثرى از كيسه ها نبود، بازگشتم و به امام عليه السلام خبر دادم كه چيزى پيدا نكردم .
حضرت فرمود: اى جابر! ما از تو چيزى را پنهان نمى كنيم و سپس دست مرا گرفت و همراه حضرت وارد همان اتاق شدم ، وقتى داخل اتاق شديم ، حضرت با پاى مبارك خود بر زمين زد و مقدار زيادى طلا نمايان گشت .
پس از آن فرمود: اى جابر! آنچه مى بينى و مشاهده مى كنى براى ديگران بازگو نكن ؛ مگر آن كه از هر جهت مورد اعتماد باشند.
و سپس افزود: روزى جبرئيل عليه السلام نزد جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و تمام گنج هاى زمين و ذخاير آن را بر جدّم عرضه داشت ، بدون آن كه كمترين چيزى از مقام و موقعيّت حضرتش كاسته شود.
ولى او نپذيرفت و تواضع و قناعت را برگزيد و آن ذخاير و گنج ها را ردّ نمود.
و ما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام چنين هستيم ؛ و شيعيان و دوستان ما نيز بايد چنين باشند.
📚اختصاص شيخ مفيد: ص 271، بصائرالدّرجات : ص 395، ح 5، دلائل الا مامة : ص 224، ح 151.
✾📚 @Dastan 📚✾
30.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اقامه عزا
✉️ نه حرف من، سخن هر فقیه آگاه است.
عزای حضرت صادق شعائرالله است.
🗣 امام صادق صلواتاللهعلیه فرمودند:
رحمت خدا بر آن کسی که امر ما اهلبیت را زنده نگه دارد.
📚 الأختصاص شیخ مفید، جلد ۱، صفحه ۲۹
🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴
✾📚 @Dastan 📚✾
ما غلامیم غلام دو اباعبدالله
دل ما خورده به نام دو اباعبدالله
شیعه را داد نجات از همه طوفان ها
کشتی لطف مدام دو اباعبدالله
تا قیامت به خدا هر که مسلمان بشود
هست مدیون قیام دو اباعبدالله
از همه شادی و غم های جهان آزاد است
دل افتاده به دام دو اباعبدالله
هر شب و روز فقط فکر هدایت بودند
خرج دین گشت تمام دو اباعبدالله
آسمانی شده بی چون و چرا هر کس که
پر گرفت از سر بام دو اباعبدالله
دم به دم ، دم بزن از مهدی موعود فقط
شیعه این است پیام دو اباعبدالله
چه در آن کوچه ، چه گودال نشد ای دشمن
ذره ای کم ز مقام دو اباعبدالله
هر چه دیدند نکردند گلایه اصلا
ای به قربان مرام دو اباعبدالله
کاش محشر نشود قسمت منصور و یزید
سفره رحمت عام دو اباعبدالله
🔸شاعر:
محمد حسین رحیمیان
#اباعبدلله #امام_صادق #شعر #شهادت
✾📚 @Dastan 📚✾
مداحی آنلاین - حکایاتی کوتاه از امام صادق - استاد هاشمی نژاد.mp3
2.75M
🏴 #شهادت_امام_جعفر_صادق(ع)
♨️حکایتی کوتاه از امام صادق(ع)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #هاشمی_نژاد
✾📚 @Dastan 📚✾
#شهادت_امام_صادق_سلام_الله_علیه
⚫️ حکایتی شنیدنی از #امام_صادق سلام الله علیه در مجلس #منصور_دوانیقی " علیه لعائن الله "
🔻#علامه_مجلسی رحمَهُ الله مینویسد ؛
وقتی منصور دوانیقیِ ملعون به إمام گفت تو بر علیه من توطئه کردهای و توسط غلام خود معلّی بن خُنیس سلاح و یار جمع میکنی ، حضرت تکذیب کردند . منصور فرستاد و آن بدبخت را که به دروغ چنین مطلبی گفته بود طلبید و در حضور حضرت از او پرسید. گفت بلی چنین است و آنچه در حقّ او گفتهام صحیح است. حضرت به او گفت سوگند یاد میکنی؟ گفت بلی و شروع کرد به قسم خوردن و گفت و الله الّذی لا إله الّا هو الغالب الحیّ القیّوم .
حضرت فرمود در سوگند تعجیل مکن و به هر نحو که میگویم سوگند یاد کن. منصور گفت این سوگند که او یاد کرد چه علّت داشت؟ حضرت فرمود حقّ تعالی صاحب حیا و کریم است ، کسی که او را مدح کند به صفات کمالیّه و به رحمت و کرم ، او را معاجله به عقوبت نمی کند. پس حضرت فرمود بگو بیزار شوم از حول و قوّت خدا و داخل شوم در حول و قوّت خودم اگر چنین نباشد. چون آن بدبخت چنین سوگند یاد کرد ، در حال افتاد و مُرد و به عذاب الهی واصل شد. منصور از مشاهده این حال بر خود لرزید و خایف گردید و گفت دیگر سخن کسی را در حقّ تو قبول نخواهم کرد.
📓جلاء العیون / باب ۸ ، فصل ۲ .
#روایات
#معارف
✾📚 @Dastan 📚✾
•
.
آن شب ابراهیم عصبانـے بود و گفت : من مهم
نیستم،اینها مجلس حضرتزهرا را به شوخی
گرفتند . برای همین دیگر مداحی نمیکنم ..!!
ساعت یکِ نیمه شب بود خسته و کوفتھ
خوابیدیم . قبل از اذان بچـھها را بیدار کرد ،
اذان گفت و نماز جماعت به پا کردند و بعد از
تسبیحاتابراهیمشروعبهدعاخواندنوروضـھ
خوانیِ حضرت زهرا سلاماللهعلیها کرد. اشعار
زیبای ابراهیم اشک همه را جاری کرده بود ...
بعد از خوردن صبحانه برگشتیم. گفتم دیشب
قسم خوردی دیگه مداحی نمیکنی ولی بعد از
نمازِ صبح ..؟! گفت : دیشب توۍ خواب دیدم
وجود حضرت صدیقه طاهــره سلاماللهعلیها
تشریف آوردند و گفتند: نگو نمیخوانم ؛ ما تو رادوستداریم.هرکسگفتبخوانتوهمبخوان !
شهید #ابراهیم_هادی♥️
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 زندگی سراسر مبارزه
▪️میگویند امام صادق به سیاست کاری نداشت!
▪️وقتی امام صادق میگوید این خلیفه جای مرا غصب کرده، حرف سیاسی است یا نه؟
✾📚 @Dastan 📚✾
ذهنزیبـا
بهترین طبیب شماست
اگر می خواهید
جسم خود را تقویت کنید
ذهنتان را تقویت کنید
اگر میخواهید
جسم خود را احیا کنید
ذهنتان را زیبـا کنید ...
هیچ طبیبی مانند اندیشهای
شادی آفرین برای از بین بردن
بیماریهای جسمانی نیست ...
و هیچ داروی آرام بخشی
مانند محبت و مهربانی و نیتخیر
برای کاهش غم و اندوه وجود ندارد...
صبحتون بخیر😊😊
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پيرزنى ، جوان شد
حُبابه والبيّه يكى از زن هاى مؤ منه اى بود، كه در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله هميشه به حضور آن حضرت شرفياب مى شد و كسب فيض مى نمود.
همچنين در زمان امام محمّد باقر عليه السلام نيز چند مرتبه به محضر مبارك آن حضرت شرفياب گرديده است .
اين زن مؤ منه ، روزى پس از گذشت مدّت ها، خدمت امام باقر عليه السلام وارد شد، حضرت به او فرمود: اى حُبابه ! مدّتى است كه نزد ما نيامده اى ؟
حُبابه اظهار داشت : اى سرورم ! كُهولت سنّ و ضعف جسم و سفيدى موى سرم و نيز غم و اندوهى كه دارم ، مرا از زيارت شما باز داشته است .
حضرت به حُبابه فرمود: جلو بيا.
وقتى حُبابه نزديك امام محمّد باقر عليه السلام قرار گرفت ، حضرت دست مبارك خود را روى سر حبابه نهاد(1) و دعائى را زمزمه نمود، كه ناگاه گيسوان حُبابه سياه و چهره اش شاداب و جوان گشت .
حبابه ، تبسّمى كرد و خوشحال شد و حضرت نيز شادمان گرديد.
پس از آن ، حُبابه از حضرت سؤ ال كرد و گفت : اى مولاى من ! پيش از آن كه اين عالم آفريده شود، شما - اهل بيت عصمت و طهارت صلوات اللّه عليهم - در چه حالتى و در كجا بوديد؟
حضرت باقرالعلوم عليه السلام فرمود: ما نورى بوديم ، كه هر لحظه تسبيح و تقديس خداوند سبحان را مى گفتيم .
و ملائكه الهى نيز چگونگى تسبيح و تقديس را از ما آموختند؛ و چون حضرت آدم عليه السلام آفريده شد، خداوند متعال نور ما را در صلب او قرار داد.(2)
1-در متن عبارت وارد نشده است كه حضرت با چه كيفيّتى دست روى سر آن پيرزن نهاد؛ ولى مسلّم است كه پارچه اى مانند چادر يا روسرى و چارقد روى سرش بوده است و حضرت دست خود را روى آن پارچه نهاد.
2- بحارالا نوار: ج 46، ص 284، ح 87.
حبابه والبيّه پس از اين جريان تا زمان امام رضا عليه السلام عمر كرد و يه محضر مبارك يكايك امامان معصوم عليهم السلام شرفياب گشت
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆خوردن انگور و خريد بهترين مادر
مرحوم راوندى در كتاب خرايح و جرايح آورده است :
روزى يكى از دوستان امام محمّد باقر عليه السلام ، به نام ابن عكاشه أ سدى در منزل آن حضرت وارد شد.
ابن عكاشه گويد: چون بر آن حضرت وارد شدم ، فرزندش ابوعبداللّه ، جعفر صادق عليه السلام را ديدم ، كه كنار پدر ايستاده است ، پس از آن كه نشستم مقدارى انگور آوردند.
خواستم كه تناول كنم ، حضرت باقرالعلوم عليه السلام فرمود: پيرمردان و كودكان انگور را دانه دانه مى خورند؛ ليكن تو دو تا دو تا ميل كن ، كه اين چنين مستحبّ است .
بعد از آن عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! فرزندت جعفر هنگام تزويجش فرا رسيده است ، چرا برنامه ازدواج او را فراهم نمى فرمائى ؟!
حضرت فرمود: به همين زودى قافله كنيزفروشان وارد مى شوند و با پول هاى درون اين كيسه ، جاريه اى مناسب برايش فراهم مى كنيم .
چند روزى پس از آن ، دوباره به حضور آن حضرت وارد شدم ، كه چند نفر ديگر نيز حضور داشتند، حضرت فرمود: اى ابن عكاشه ! قافله كنيزفروشان از راه رسيده است ، اين كيسه را برگير و جاريه اى مناسب براى فرزندم خريدارى نما.
لذا نزد آن قافله آمديم و جوياى كنيزى شديم ؟
گفتند: آنچه داشتيم فروخته ايم ؛ و در حال حاضر فقط دو كنيز مريض حال باقى مانده است .
گفتم : آن ها را ببينيم ، پس از آن كه آن ها را مشاهده كرديم ، يكى از آن دو كنيز را برگزيديم و قيمت آن را جويا شديم ؟
فروشنده گفت : قيمت آن هفتاد دينار تمام مى باشد.
گفتم : من او را به آنچه كه در داخل اين كيسه موجود است ، خريدارم ، در اين هنگام پيرمرد محاسن سفيدى - كه همراه آن ها حضور داشت - گفت : مانعى ندارد.
و چون كيسه را گشوديم و پول ها را محاسبه نموديم ، مبلغ هفتاد دينار كامل در آن موجود بود، پس آن ها را پرداختيم و كنيز را تحويل گرفته و خدمت حضرت باقرالعلوم عليه السلام در حالتى كه فرزندش جعفر عليه السلام نيز حضور داشت ، آورديم .
موقعى كه كنيز در حضور امام باقر عليه السلام قرار گرفت ، حضرت به او فرمود: نام تو چيست ؟
كنيز گفت : حميده .
حضرت فرمود: تو حميده ، در دنيا و محموده آخرت هستى .
و سپس اظهار داشت : برايم بگو كه آيا باكره هستى يا ثيّبه ؟
گفت : بلى ، باكره هستم .
فرمود: چگونه باكره هستى ، و حال آن كه كسى از چنگال و تجاوز كنيزفروشان سالم نمى ماند؟!
كنيز گفت : هرگاه رئيس آن ها نزد من مى آمد، كه با من نزديكى و مجامعت كند، پيرمردى سفيدموى حاضر مى شد و او را از نزديكى با من جلوگيرى و ممانعت مى كرد؛ و اين كار چندين مرتبه واقع شد ولى او هرگز توفيق نزديكى با مرا نيافت .
سپس امام محمّد باقر عليه السلام آن جاريه پاكدامن را تحويل فرزندش ، حضرت ابوعبداللّه ، جعفر صادق عليه السلام داد و فرمود: او را تحويل بگير، كه همانا بهترين خلق خداوند متعال ، در روى زمين ، به نام موسى كاظم عليه السلام از او متولّد خواهد شد.
📚الخرائج والجرائح : ج 1، ص 197، بحارالا نوار: ج 48، ص 5، ح 5.
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
حسادت🔥
مردی به شیطان رسید و به او گفت: «از تو خواهشی دارم و آن اینکه من عموزاده ای دارم که سخت توانگر است و در حق من نیکیهای بسیار کرده است و من از مال او بهرههای فراوان برده ام، ولی میخواهم که نعمتش زوال گیرد اگر چه من خود
نیز به فقر او فقیر شوم. » شیطان خطاب به یاران خویش گفت: «هر کس بخواهد که بدتر و تیره بخت تر از مرا ببیند، در وی بنگرد».
✾📚 @Dastan 📚✾