زندگی ما با تولد شروع نمی شود
با تحول آغاز می شود...
لازم نیست بزرگ باشی
تا شروع کنی.
شروع کن تا بزرگ شوی ...🌸
✾📚 @Dastan 📚✾
امروز با یکی از نخبگان و فضلای پاکستانی (مولف بیش از 10 اثر به 30 زبان زنده) در دفترم ملاقات کردم، پیامش واضح بود:
شما فکر می کنید انتخاب شما فقط بر ایران اثرگذار است، قلب شیعیان برای رئیس جمهوری می تپد که ادامه دهنده راه شهید رئیسی باشد، شیعیان در اقصی نقاط جهان در مظلومیت اند، قوت قلبشان باشید
———-
مرکز مطالعات سیاستگذاری علوم انسانی (#مسعا)
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
❌️❌️ مادرها نخوانند!!
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#قصهی_پر_غصهی_مادری_از_لحظه_شهادت_چهار_دخترش....
🌷عزادار شهادت برادر و پدرم بودم که در مسیر مهاباد به دست ضدانقلاب شهید شده بودند. ماه رمضان بود، همسرم کارمند جهاد بود چند روز قبل از ۱۵ خرداد برای خرید ماشین به سنندج رفته بودیم و در هنگام بازگشت برای بچهها لباس خریدیم. بچهها لباسهای نوشان را پوشیدند و برای بازی با همسن و سالهایشان به بیرون خانه رفتند. خیالم راحت بود چرا که دختر بزرگم که در آن موقع ۱۲ ساله بود بهتر از خودم مراقب خواهرانش بود.
🌷به سر و وضع خانه رسیدگی کردم و بچه کوچکم را در گهواره خوابندم، شرایط کاملاً عادی بود که در کمتر از چند ثانیه صدای غرش هواپیما و فروریختن دیوارها به هم گره خورد، دست دختر دیگرم در دستم بود، خودم را به بیرون از خانه رساندم همهجا تیره و تار بود تا چشم کار میکرد آتش بود و دود، صدای فریاد همسایهها که شیونکنان یکدیگر را صدا میکردند تمام فضا را پرکرده بود....
🌷خون بود و آتش، پاهایم قدرت حرکت نداشت، دختر بزرگم را چندین بار صدا کردم اما هیچ نشانی از هیچ کدامشان نبود به امید یافتن نشانهای از دخترانم به هر طرف میدویدم اعضای قطع شده بود که در اطراف افتاده بود.... ساختمانها به خاطر اصابت بمبهای هواپیماهای رژیم بعثی فرو ریخته بود، مردم از ترس به سمت خانهها فرار میکردند تا چشم کار میکرد در مسیر جنازههای متلاشی شده همسایهها که بیشتر کودکان بیگناه بودند روی زمین افتاده بود.
🌷«ثویبه» دختر بزرگم در ورودی درب درحالیکه سعی کرده بود خواهرانش را از مهلکه نجات دهد زیر حجم زیادی از آوار جان باخته بود. اگرچه اعضای بدنش از هم متلاشی نشده بود، اما تمام استخوانهایش کاملاً خرد شده بود و با هزاران بدبختی توانستیم از زیر آوار بیرون بیاوریم. سه جگرگوشهام کاملاً متلاشی و تکهتکه شده بودند. خبر که به همسرم رسید با سرعت خود را به خانه رساند، پرسید زینب بچهها کجا هستند؟ توان بیان حتی یک کلمه را نداشتم. بدون هیچ کلامی تنها به اطراف زل میزدم و ناامیدانه دنباله نشانهای از دخترها میگشتم....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همه فکر این باشید که خدمتگزار پیدا کنید
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نمونه از تشرف به محضر مهدىآل محمد (صل الله علیه وآله و سلم )
يكى از علماى برجسته و مجتهد عارف و عاليمقام و وارسته گذشته مرحوم آيت الله العظمى سيد مهدى بحرالعلوم طباطبائى بروجردى (قدس سرّه ) است ، اين بزرگمرد تاريخ شيعه ، عموى جدّ دوم مرحوم آيت الله العظمى بروجردى (ره ) است ، او جامع معقول و منقول بود، و چند سال در حرمين شريفين (مدينه و مكه ) مدرس تعاليم و معارف اسلام بود، مردم مسلمان از گروههاى مختلف به دور او حلقه مى زدند و از محضرش بهره مند مى شدند.
اين بزرگوار (در نجف اشرف ) در سال 1212 از دنيا رفت ، از ويژگيهاى اين عالم وارسته تشرفهاى مكرر او به محضر مبارك امام زمان (عج الله تعالی الفرجه) است كه در اينجا به ذكر دو نمونه مى پردازيم :
1- علامه شيخ زين العابدين سلماسى شاگرد و مباشر او گويد: در خدمت علامه بحرالعلوم به شهر سامره براى زيارت مرقد شريف دو امام بزرگ (امام هادى و امام حسن عسكرى ) رفتيم ، روزى سيد بحرالعلوم خواست وارد حرم مطهر شود، ديدم به عكس هميشه كه با حالت عرفانى و معنوى عجيب و ادب مخصوص ، اذن دخول مى خواند و با وقار و آهسته قدم بر مى داشت ، امروز كنار در حرم ايستاده و صورت به در گذاشته و اشك مى ريزد و آهسته چيزى مى گويد، گوش دادم ، شنيدم اين شعر را مى خواند:
چو خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنيدن
به رخت نظاره كردن ، سخن خدا شنيدن
سپس وارد حرم شد و زيارت نمود، و به خانه مراجعت كرد، فرصتى بدست آمد و جريان و آن حالت و خواندن شعر را از او پرسيدم ، فرمود:
وقتى خواستم وارد حرم شوم ، ديدم مولايم صاحب الامر امام زمان عجل الله تعالى فرجه ، در بالاى سر قبر پدر بزرگوارش تلاوت قرآن مى كند، بى اختيار شدم و آن شعر را خواندم .
2- علامه سلماسى گويد: در خدمت بحرالعلوم به مكه معظمه مشرف شديم ، ايشان در مكه حوزه تدريس تشكيل داد، جود و كرم خاصى از او ديدم كه آنچه داشت به افراد بخشش مى كرد، يك شب به ايشان عرض كردم : اينجا عراق و نجف اشرف نيست كه اين گونه بخشش مى كنى ، اينجا سنّى خانه است ، اگر در ولايت غربت پولمان تمام شد از چه كسى بگيريم ؟
سيد سكوت كرد، و هر روز معمولش اين بود، صبح زود به حرم خدا (مسجدالحرام ) مشرف مى شد، طواف و نماز طواف را انجام مى داد و سپس نماز صبح و تعقيب آن را مى خواند و اول طلوع آفتاب به منزل باز مى گشت ، صبحانه ميل مى كرد و سپس مردم گروه گروه مى آمدند و از محضرش بهره مند مى شدند، آن شب كه به او گفتم پول تمام شده و از كجا پول بياوريم روز آن شب ، كه صبح از حرم بازگشت ، چند لحظه بعد شنيدم در را مى كوبند، در صورتى كه آن وقت ، هنگام آمدن افراد معمولى نبود، مى خواستم بروم در را باز كنم ، ديدم سيد بحرالعلوم با شتاب حركت كرد و به من فرمود: نيا، من تعجب كردم ، پس از آنكه سيد رفت و در را باز كرد، ناگاه ديدم شخص بزرگوارى سوار بر مركب است ، سيد بيرون دويد و سلام كرد و عرض ادب نمود و ركاب را گرفت و آن بزرگوار، پياده شد، و سيد بحرالعلوم عرض كرد: اى آقاى من بفرما، آن بزرگوار وارد منزل شد و در اطاق سيد بحرالعلوم بجاى سيد نشست ، پس از ساعتى صحبت ، آن بزرگوار حركت كرد و بر مركب سوار شد و رفت .
سيد برگشت و بسيار شاد بود، به من حواله اى داد كه بروم بازار صفا و مروه ، و طبق آن حواله پول بگيرم ، رفتم به بازار، به همان مغازه اى كه سيد فرموده بود، رسيدم ديدم صاحب مغازه منتظر من است ، حواله را به او دادم و بوسيد و گفت برو حمّال بياور، رفتم چند حمّال خبر كردم آمدند و چند جوال از پولهاى رائج را به منزل سيد آورديم ، بعد كه مطلب را با سيد به طور خصوصى در ميان گذاشتم ، فرمود: تا زنده ام به كسى نگو، حواله از حضرت صاحب الامر امام مهدى (عج الله تعالی الشریف ) بود، همان كسى كه ديروز صبح با مركب به منزل ما تشريف آوردند
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
5.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستانی زیبا و پندآموز از مکاشفه آیتالله سید جمال الدین گلپایگانی و دیدن عذاب قبر یک جوان در تخت فولاد اصفهان
✾📚 @Dastan 📚✾
💢 شأن والای انتخابات
🔷 انتخابات، آن نقطه اساسی وصل افکار و آرای مردم به بدنه نظام اجرایی است. اگر انتخابات... با حضور مردم، با اراده مردم، با آزادی کامل مردم و انتخاب آزادانه آن ها انجام بگیرد،... نظام اسلامی می تواند مطمئن باشد که در جهت آرزوها و هدف های خود در حرکت است. این، نقش انتخابات و شأن والای انتخابات است.
🎙 امام خامنه ای مدظله العالی؛ ۱۳۷۰/۰۹/۲۷.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆امداد بزرگ الهى
امام سجاد (علیه السلام ) فرمود: در آغاز بعثت ، ابوطالب (پدر على عليه السلام ) با شمشير خود از حريم رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) دفاع مى كرد... روزى به آنحضرت عرض كرد: اى پسر برادرم آيا تو به عنوان رسول بر همه انسانها فرستاده شدهاى ، يا تنها براى هدايت قوم خود (قريش ) فرستاده شده اى ؟!
رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود: من براى هدايت همه مردم از سفيد و سياه و عرب و عجم ، فرستاده شده ام ، سوگند به خداوندى كه جانم در دست قدرت اوست همه انسانها از سياه و سفيد و آنانكه در قله هاى كوهها و در درياها هستند و در فارس و روم مى باشند، همه را به سوى اسلام دعوت مى كنم .
وقتى كه مشركان قريش ، اين مطلب را شنيدند، حيران شده و راه استكبار را به پيش گرفتند و به ابوطالب گفتند: آيا نشنيدى كه پسر برادرت (پيامبر) چه گفت ؟ سوگند به خدا اگر مردم فارس و روم ، از اين موضوع ، آگاه گردند، ما را از سرزمين خودمان ، بيرون مى كنند، و يكايك سنگهاى كعبه را جدا كرده و كعبه را ويران مى نمايند...
خداوند در مورد اين سخنان كه كعبه را ويران مى كنند، سوره فيل را نازل كرد.
الم تركيف فعل ربك باصحاب الفيل ...
آيا نديدى كه پروردگارت با صاحبان فيل ، چه كرد؟ آيا مكر و حيله آنها را بى نتيجه نساخت ؟ و گروه گروه پرنده بر سر آنها نفرستاد، كه با سنگريزه هاى سجيل آنها را مورد هجوم قرار داده و آنان را همچون كاه كرم خورده ساخت
به اين ترتيب ، خداوند، پشتيبانى خود را از حقجويان اعلام مى دارد و يارى خود را هنگام خطرها، از آنها دريغ نمى فرمايد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#ضرب_المثل
#اصطلاح_هیزم_تر_به_کسی_فروختن
در گذشته که وسایل گرمایشی مدرن وجود نداشت مردم از هیزم و زغال برای گرم کردن خود در فصول سرد سال استفاده می کردند.
هیزم برای آنکه خوب بسوزد و دود نکند باید حتماً خشک باشد، به این منظور سرشاخه های درختان بریده می شد و مدتی در فضای باز قرار می گرفت تا به صورت خشک درآید.
تهیه هیزم خشک کار زمانبری بود به این منظور هیزم فروشان برای آنکه سود بیشتری عایدشان شود، "هیزم های تر" را قاطی هیزم های خشک به مشتریان از همه جا بی خبر می فروختند.
"هیزم تر" به راحتی و به محض قطع درختان مهیا می شود، اما نه خوب می سوزد و نه گرمای مناسبی می دهد در نتیجه وقتی مشتری هیزم تر را به خانه می برد و متوجه می شد که کلاه بر سرش گذاشته شده در دل به هیزم فروش دشنام می داد و او را نفرین می کرد.
"هیزم تر به کسی فروختن" کنایه است از اینکه کسی بدون هیچ علتی در مقام ناسازگاری و دشمنی با شخص یا اشخاصی برآید و در مقابل این رفتار غیر منطقی شخص به او گفته می شود :"بهت هیزم تر نفروختیم که این طور با ما رفتار می کنی!"
✾📚 @Dastan 📚✾
.
🔺ضربه فنی پادشاه سعودی
🔹 سیدعبدالحسین شرف الدین در ایام حج و عید قربان، در مهمانی «عبدالعزیز ال سعود» پادشاه وقت عربستان حضور یافته و به او قرآنی با جلدی از پوستین هدیه داد.
▪️ «عبدالعزیز» هدیه را گرفت و بوسید.
▫️شرف الدین گفت: چرا این پوست بز را می بوسی؟
▪️عبدالعزیز پاسخ داد: غرض من احترام به قرآنی است که در داخل این جلد است، نه خود این جلد.
▫️ شرف الدین گفت: احسنت! ماهم وقتی پنجره یا در اتاق پیامبر اکرم(صل الله علیه وآله و سلم) را میبوسیم، غرض ما احترام به آن کسی است که ماورای این چوبها و آهنها قرار دارد، خود سنگ و فلز.
🌀 حاضران و مهمانان تکبیر گفتند و او را تصدیق کردند.
⚡️ آنجا بود که «عبدالعزیز» ناچار شد اجازه دهد حجاج، به آثار رسول خدا(صل الله علیه وآله و سلم) تبرک جویند، و تا زنده بود بوسیدن در و دیوار و ضریح پیامبر خدا (صل الله علیه وآله و سلم) مجاز بود.
📚 کتاب آنگاه هدایت شدم، صفحه 93.
✾📚 @Dastan 📚✾
❣وقتشه دیواری که بین خودتو خدا درست کردی رو خرابش کنی
❣خدا هر لحظه منتظر توبه ی بنده هاشه
❣سعی کن یه جوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه
❣اگه خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداری میکنه
✾📚 @Dastan 📚✾
خدایا
نـام بـا عظمـت تـو
زبـان قلـم را میگشـايد
تـو آغـاز هـر كلمـهای
و صبـح كلمـهای اسـت
لبـريـز از نـام تـو
صبـح تنهـا
بـا نـام تـو زیبا میگـردد
بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ
الــهـــی بــه امــیــد تـــو
صبحتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾