گردابهای روح انسان
⚠️ ما گاهی در گرداب ها غرق میشویم ...
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
🛑 عبا و کت و مانتوی جواهردوزی شده ی ، اینستا ،با نصف قیمت 😱 اومد ایتاااااا🎊🥳
💚 تولید کننده ایم 💚
❤️🔥 طرح های اختصاصی که هیچ جا ندیدی 🥺
🛑 به قدو سایز خودت با هر رنگ جواهردوزی که بخوایی ،برات سریع آماده
می کنیم😍😘👇اینجا👇بزن روش👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2873360934Cb9463004f9
https://eitaa.com/joinchat/2873360934Cb9463004f9
♨️ #پرداخت_دومرحله_ای👆 خاص باش 👆
#ارسال_رایگان #تولیدکننده
#فروش_حضوری #فروش_آنلاین
‼️آماده ی همکاری بامزون ها و کانال دارها😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 فرا رسیدن ۲۴ ذی الحجه، روز عید بزرگ مباهله (بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین علی علیه السلام)مبارک🌺
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شركت كودكان در واقعه بزرگ
بـعـد از ايـن كـه پـيـامبر(صل الله علیه وآله و سلم ) ساكنان نجران را دعوت به دين اسلام كرد, پس از بحث هاى زياد, پـيـشنهاد مباهله شد تا طرفين از خداوندبخواهند دروغگويان را از رحمت خود دور سازد.
هر دو طرف قبول كردند كه مراسم مباهله در نقطه اى خارج از شهر مدينه , در دامنه صحراانجام گيرد.
پـيـامـبر از ميان امتش تنها چهار نفر را برگزيد كه عبارت بودند از: على بن ابى طالب و فاطمه و حـسـن و حـسـيـن (علیه السلام ) كـه هـنـوزكـودكـى بيش نبودند.
پيامبر(صل الله علیه وآله و سلم ) در حالى كه حسين (ع ) را درآغـوش داشـت و دسـت حـسـن (ع ) را در دست گرفته بود و على وفاطمه به دنبال آن حضرت حـركـت مى كردند, گام به ميدان مباهله نهاد و به همراهان خود گفت : من هر وقت دعا كردم , شما دعاى مرا آمين بگوييد.
سـران هـيـات نمايندگى نجران , پيش از آن كه با پيامبر روبه رو شوندبه يكديگر مى گفتند: هر گاه ديديد كه محمد افسران و سربازان خود رابه ميدان مباهله آورد, بدانيد كه وى در اين صورت فردى غير صادق است , ولى اگر با فرزندان و جگرگوشه هايش به ميدان آمد, معلوم مى شود صادق است .
آنها وقتى چهره نورانى پيامبر(ص ) و چهارتن از عزيزانش رامشاهده كردند, متحير شدند و از ترس اين كه نفرين آنها مستجاب شوداز مباهله منصرف شدند.
📚مجمع البيان , ج 1, ص 762
✾📚 @Dastan 📚✾
🔰#مباهله، سند حقانیت #اهل_بیت علیهم السلام
✨﷽✨
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
.
( ۲۴ ذی الحجه سالروز مباهله )
🔸️فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ.
آل عمران: آیه ۶۱
🔸️(هر گاه بعد از علم و دانشى که (در باره مسیح) به تو رسیده،[باز] کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو:” بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
🔸️شان نزول: گفته اند که این آیه و آیات قبل از آن در باره هیات نجرانى مرکب از عاقب و سید و گروهى که با آنها بودند نازل شده است، آنها خدمت پیامبر رسیدند و عرض کردند: آیا هرگز دیدهاى فرزندى بدون پدر متولد شود، در این هنگام آیه” إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ …” نازل شد و هنگامى که #پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم آنها را به مباهله دعوت کرد، آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه، به شخصیتهاى نجران، (روحانى بزرگشان) اسقف به آنها گفت:
” شما فردا به محمد نگاه کنید، اگر با فرزندان و خانوادهاش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسید، و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید، زیرا چیزى در بساط ندارد، فردا که شد پیامبر آمد در حالى که دست على بن ابى طالب را گرفته بود و حسن و حسین در پیش روى او راه مىرفتند و فاطمه پشت سرش بود.
🔸️نصارى نیز بیرون آمدند در حالى که اسقف آنها پیشاپیش شان بود، هنگامى که نگاه کرد پیامبر با آن چند نفر آمدند، در باره آنها سؤال کرد، به او گفتند:
🔸️این پسر عمو و داماد او و محبوبترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از #على هستند و آن بانوى جوان دخترش #فاطمه است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیکترین افراد به قلب او است …
🔸️سید به اسقف گفت:” براى مباهله قدم پیش گذار”. گفت: نه، من مردى را مىبینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام مىکند و من مىترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، به خدا یک سال بر ما نمىگذرد در حالى که در تمام دنیا یک نصرانى که آب بنوشد وجود نداشته باشد.
🔸️اسقف به پیامبر اسلام عرض کرد:” اى ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمىکنیم بلکه مصالحه مىکنیم، با ما مصالحه کن، پیامبر با آنها مصالحه کرد که دو هزار حله ( قواره پارچه خوب لباس) که حداقل قیمت هر حلهاى چهل درهم باشد، و عاریت دادن سى دست زره، و سى شاخه نیزه، و سى رأس اسب، در صورتى که در سرزمین یمن، توطئهاى براى مسلمانان رخ دهد، و پیامبر ضامن این عاریتها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهد نامهاى در این زمینه نوشته شد.
🔸️و در روایتى آمده است اسقف مسیحیان به آنها گفت:” من صورتهایى را مىبینم که اگر از خداوند تقاضا کنند کوهها را از جا برکند چنین خواهد کرد، هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و یک نصرانى تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند.
📚منبع: تفسیر نمونه، جلد ۲، صفحه ۵۸۰
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆دعاى مخلصانه نيمه شب
نيز نقل مى كنند مرحوم ملا محمدتقى مجلسى ، شبى براى نماز شب از خواب برخاست ، پس از نماز به دعا مشغول شد، در دعا، احساس كرد، حال عرفانى مخصوصى پيدا كرده كه گوئى اگر دعا كند دعايش به استجابت مى رسد، در اين فكر بود كه چه دعاى مفيد و پر بهره اى كند، ناگهان پسرش محمدباقر كه آن وقت كودك شيرخوارى بود در گهواره به گريه افتاد، ملا محمدتقى متوجه محمدباقر شد و براى او اين گونه (به اين مضمون ) دعا كرد: خداوندا به اين پسر، آن گونه توفيق عنايت فرما كه وقتى بزرگ شد، آثار و تعاليم پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) و امامان را تا آخرين حد امكان ، نشر بدهد و به جهانيان برساند.
اين دعا به استجابت رسيد و همانگونه كه از او خواسته بود، پسرش بهترين توفيق را در نشر تعاليم و معارف و روايات اسلامى پيدا نمود، كه جمعا 95 كتاب از عربى و فارسى تاءليف كرد كه برخى از آنها دهها جلد شده است مانند مرآة العقول و شرح اصول كافى ، و بحارالانوار در 25 جلد بزرگ در طبع قديم و بيش از صد جلد به طبع جديد.
شاعر فهيم و نكته سنج در مورد سال و ماه و روز وفات او مى گويد:
ماه رمضان چو بيست و هفتش كم شد
تاريخ وفات باقر اعلم شد
توضيح اينكه : جمله ماه رمضان به حساب ابجد (1137) مى شود اگر 27 آن كم گردد (1110) خواهد شد، ضمنا شاعر با ذكر 27 و ذكر ماه رمضان ، روز و ماه رحلت آن مرحوم را نيز تعيين نموده است كه روز 27 رمضان 1110 هجرى بوده است .
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁
خدایا
تو هوایمان را داری
نگاهمان میکنی وهمین نگاهت
میشود تمام دلخوشیِ دلهای شکسته ،
همین نگاهت میشود
تنها اُمید دلهای ناامید ،
خدایا دلم تنها تو را میخواهد .
شکر که هستی💞
✾📚 @Dastan 📚✾
✅سرباز نماز*!!
✍در یکی از روستاهای فیروزکوه، جلسه بزرگداشت شهدا برپا بود و شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی به عنوان سخنران دعوت شده بود. پس از مداحی و چند برنامه مرسوم دیگر از شهید صیاد خواستند سخنرانی بکند. ایشان پشت تریبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارک و تعالی و درود و صلوات بر پیامبر و آلش (علیهم السّلام) فرمود: روزی جلسه مهمی در مورد جنگ خدمت حضرت امام بودیم، وقت نماز شد، امام وضو گرفت و به نماز ایستاد و ما هم به تبع امام فهمیدیم وقت نماز است و نماز بر همه چیز ترجیح دارد. بعد شهید صیاد شیرازی با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الان هم وقت نماز هست اگر خواستید بعد از نماز برای شما سخنرانی می کنم. صحبت را تمام کرد و صفهای نماز تشکیل شد و همانجا در اول وقت نماز جماعت برپا شد .
📚روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۰ اردیبهشت سال ۷۸
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت زیبای استاد عالی
از شیخ جعفر مجتهدی(ره)، یکی از یاران #امام_زمان (علیه السّلام )
✾📚 @Dastan 📚✾
ایران در مدار اقتدار
اگر هنوز رای ندادی ، هنوز هم وقت داری تا در سرنوشت کشور نقش داشته باشی
#به_علاوه_یک
#به_عشق_ایران
#انتخابات
✾📚 @Dastan 📚✾
💠آیت الله محمدتقی بهجت:
🔸مرگ ترسی ندارد. از نظر ظاهر، همان خواب است.
🔸درخصوص مشکلات پس از مرگ هم به اندازۀ یک مو، محبت اهلبیت(علیهمالسلام)، برای نجات کافی است و آن مقدار محبت را [هم که ما] داریم.
📚رحمت واسعه ، ویراست سوم، ص۵۵
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پيش بينى خطر و بستن دُم حيوان
در يكى از سال ها، ماءمون عبّاسى عازم مدينه طيّبه شد، چون نزديك شهر مدينه رسيد، عدّه اى از بزرگان به همراه امام محمّد جواد عليه السلام جهت استقبال ماءمون آماده حركت شدند.
هوا بسيار گرم و سوزان و نيز بيابان ها خشك و بى آب و علف بود.
وقتى خواستند سوار حيوانات شوند، امام جواد عليه السلام دستور داد تا دُم حيوانش را گره بزنند، عدّه اى گفتند: حضرت جواد عليه السلام آشنائى به حيوان سوارى و بيابان گردى ندارد و نمى داند كه در چه فصلى و در كجا بايد دُم قاطر، گره زده شود.
و بالا خره تمامى افراد سوار شدند و براى استقبال ماءمون حركت كردند، مقدارى از راه را كه پيمودند، مسير جادّه را اشتباه رفتند، در محلّى قرار گرفتند كه تمام آن گِل و لاى بود؛ و حيوانات مرتّب دُم خود را به اطراف حركت مى دادند؛ و تمام لباس و سر و صورت افرادى كه سوار حيوان ها بودند كثيف و پر از گِل شد.
ولى حضرت كمترين آلودگى به لباس و بدنش اصابت نكرد و ديگران فهميدند، پيش بينى حضرت صحيح بوده است.
📚الخرايج والجرايح : ج 2، ص 669، ح 13.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆خاطره اى شگرف از جنگ
در جنگ تحميلى ايران و عراق ، يكى از رزمندگان دلاور نيروى جمهورى اسلامى ايران نقل مى كرد: در عمليات رمضان (كه در 22/4/1361 شمسى در جنوب كشور با رمز يا صاحب الزمان ادركنى ) شروع شد و به پيروزى سپاه اسلام يافت ، تير ماه بود و هوا بسيار گرم بود من با جمعى از رزمندگان عزيز، كنار يك كانال ماهيگيرى ، آماده براى پدافند و حفظ و حراست بوديم ، عده اى از ارتشيان اسلام در ده مترى پشت سر ما سايه تانك قرار داشتند.
خط مقدم جبهه بود و هر لحظه احساس خطر مى شد، ناگهان خمياره اى از سوى دشمن آمد و به آن تانك خورد، تانك آتش گرفت ولى مهمات درون آن ، منفجر نشدند، ارتشيانى كه در آنجا بودند سريع به كنار رفتند و آسيبى به آنها نرسيد.
در اين بين ديدم ، يك سرباز ارتشى بر اثر موج گرفتگى ، در كنار تانك مانده است ، و هر لحظه خطر انفجار تانك ، او را تهديد مى كند، و هر چه فرياد مى زديم ، از تانك درو بشو، او نمى فهميد، ما براى نجات او دعا مى كرديم ...
سرانجام من ، با فرياد اللّه اكبر يا مهدى ادركنى به سوى سرباز موج گرفته ، پريديم و او را به كنار كشيدم ، بعدا رزمندگان ديگر آمدند و كمك نموده و آن سرباز را به ده مترى تانك برديم .
در اين لحظه مهمات تانك شروع به انفجار كرد، ناگهان آخرين انفجار آن با صداى مهيب انجام شد، تركشهاى آن انفجار، از بالاى سر ما رد مى شدند و در تنگاتنگ هدف آن تركشها قرار گرفته بوديم ، ولى به خواست خدا و امدادهاى غيبى او، هيچگونه آسيبى به ما (كه جمعى بويدم ) وارد نگرديد.
آرى خداوند بزرگ در جبهه هاى نور، با امدادهايش ، بسيار شده كه رزمندگان را يارى و حفظ نموده است . و اينها نشانه پيروزى سريع و نهائى نيروهاى اسلام خواهد بود.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رها باش
حال خوبت را به بند بندِ وجودت وصل کن
بگذار جایی که هیچکس را نداشتی
یک "تو" حالت را خوب کند
جایی همیشه برای خودت بگذار
تمام آمده ها، روزی می روند
آن وقت تو می مانی و تو
خودت را بلد باش
هیچکس جز تو، پای تو نمی ماند
یاد بگیر که یک تو برای تمام خودت کافیست
برای دلت خوب باش
از تمام جهان، تو به خودت محتاجی...
✾📚 @Dastan 📚✾
🌺هیچ حس خوبی تو زندگیت دو بار تکرار نمیشه !😌
🌺حواست باشه راحت از کنار
حس های خوب زندگیت نگذری.
صبح بخیـــر رفیق🌺😊
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆گفتگوى وليد و امام حسن (علیه اسلام )
وليد بن عقبه ، تا آخر عمر، با على (علیه السلام ) دشمنى كرد، و به آنحضرت ناسزا مى گفت : تا آنجا كه او در بستر مرگ ، به امام حسن (علیه السلام ) گفت : در پيشگاه خدا از آنچه در رابطه با همه مردم برگردنم هست ، توبه مى كنم ، جز در مورد پدر تو (على ) كه توبه نمى كنم .
امام حسن (عليه السلام ) (در موردى ) به او فرمود: تو را از اينكه به على (علیه السلام ) ناسزا مى گوئى ، سرزنش نمى كنم ، چرا كه آنحضرت تو را به خاطر شرابخوارى ، هشتاد تازيانه زد، و پدرت را به فرمان پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) در جنگ بدر كشت ، و خداوند در آيات متعدد على (علیه السلام ) را مؤمن ، و تو را فاسق خواند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆مجازات شديد دنياپرستان بى رحم
سيد بن طاووس نقل مى كند: در روز عاشورا پس از شهادت امام حسين (علیه السلام )، عمر سعد در ميان سپاه خود فرياد زد: من ينتدب للحسين كيست در مورد حسين (علیه السلام ) داوطلب شود و بر پشت و سينه او، اسب بتازد؟.
ده نفر از آن دنياپرستان ناپاك ، داوطلب شدند، سوار بر اسبهاى خود شده و بر روى پيكر پاره پاره امام حسين (ع ) تاختند، بطورى كه استخوانهاى پشت و سينه آنحضرت را درهم شكستند.
اين ده نفر بعدا به كوفه نزد ابن زياد آمدند. اسيد بن مالك كه يكى از آن ده نفر بود، بنمايندگى از آنها گفت : ما كسانى هستيم كه بر پشت و سينه امام حسين (ع ) تاختيم ، به گونه اى كه استخوانهاى سينه و پشت او را خورد كرديم .
ابن زياد، دستور داد، جايزه ناچيزى به آنها دادند.
ابوعمر زاهد گويد نسب اين ده نفر را بررسى كردم همگى زنازاده بودند، و وقتى مختار (در سال 67 هجرى قمرى ) قيام كرد دستور داد: اين ده نفر را دستگير نموده ، و دستها و پاهايشان را به زمين ميخكوب كردند، و اسب بر پشت آنها تاختند و آنها با سخت ترين مجازات به هلاكت شديد رسيدند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆جذب عجيب پسر ابوجهل به اسلام
ابوجهل از دشمنان سرسخت پيامبر اسلام (صل الله علیه وآله و سلم ) بود و همواره موجب كارشكنى و آزار پيامبر (ص ) و مسلمين مى شد، و پيامبر (ص ) او را فرعون امت خود خواند و سرانجام در جنگ بدر به هلاكت رسيد.
او پسرى داشت بنام عكرمه اين پسر، يكى از چهار نفرى بود كه رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) خونشان را هدر مى دانست ، و به مسلمين فرموده بود اين چهار نفر را هر كجا يافتند، گرچه به پرده كعبه آويزان شده باشند بكشيد، اين چهار نفر فرار كردند و متوارى شدند.
در جريان فتح مكه عكرمه كنار دريا آمد و سوار بر كشتى - يا قايق - شد كه از جزيرة العرب بگريزد، ناگهان در وسطهاى دريا، طوفان شديدى آمد، خود را در مخاطره شديد ديد، در همان وقت با خدا عهد كرد كه هرگاه نجات يابد، به حضور پيامبر (ص ) آمده و قبول اسلام كند.
اتفاقا از خطر نجات يافت ، و به عهد خود وفا كرد، به مدينه مهاجرت نموده به حضور رسول خدا (ص ) شرفياب شد و قبول اسلام كرد پيامبر (ص ) به احترام او برخاست و با او مصافحه و معانقه كرد و فرمود: آفرين به مهاجر سوار! (مرحبا بالراكب المهاجر) .
مسلمانان وقتى او را مى ديدند مى گفتند: اين پسر دشمن خدا ابوجهل است ، او سخن مسلمين را به عنوان شكايت به پيامبر (ص ) ابلاغ نمود، پيامبر (ص ) مسلمانان را از جسارت به عكرمه ، برحذر داشت .
جالب اينكه : وقتى عكرمه به سوى رسول خدا (ص ) براى قبول اسلام مى آمد، رسول خدا به مسلمانان فرمود: پدر عكرمه (يعنى ابوجهل ) را (نزد عكرمه ) فحش ندهيد، زيرا ناسزا گفتن به مرده ، موجب ناراحتى زنده مى گردد.
عكرمه از آن پس يك مسلمان برازنده شد و در پيشگاه رسول خدا (ص ) مقام ارجمندى پيدا كرد به گونه اى كه شايستگى آن را يافت كه رسول خدا (ص ) او را ماءمور وصول صدقات دودمان هوازن (در سال حج - آخرين سال عمر پيامبر - ص ) قرار داد.
عكرمه مرد شجاعى بود، پس از رحلت پيامبر (ص ) در جنگهاى مسلمين با كفار شركت كرد، سرانجام در جنگ اجنادين شام و يا در جنگ يرموك به شهادت رسيد عكرمه مى گويد: به خدا سوگند آنچه را هنگام كفر براى جلوگيرى از اسلام ، انفاق كردم دو برابر آن را، پس از قبول اسلام ، براى گسترش اسلام انفاق نمودم و آنچه در راه تقويت كفر جنگيدم ، دو برابر آن را براى تقويت اسلام جنگيدم .
از بزرگترين درسهاى اين داستان اينكه : رسول خدا (ص ) در جذب افراد به سوى اسلام به قدرى اهتمام مى ورزيد كه حتى در مورد جذب پسر ابوجهل كمال كوشش را نمود تا آنجا كه فرمود نزد او به پدرش ناسزا نگوئيد! نه اينكه مثل بعضى از مسلمانان بفرمايد: ولش كن يارو را او پسر ابوجهل است و به درد ما نمى خورد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•°
از آنچه گذشت ، عبرت می گیرم
تا قدر آنچه مانده را بیشتر بدانم ...
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#دیگر_نیازی_به_آب_نبود.
🌷در کانکسهای مقر انرژی اتمی مستقر بودیم. شب غرق خواب بودم. حسن برخورداری؛ فرومانده گروهان برنامه برایمان داشت. بیسروصدا بیدارم کرد. با شهید حسن رنجبر و محمد زلفی آمدیم سمت دستشوییها تا آبی به سروصورتمان بزنیم و خوابمان بپرد.
🌷شبح لاغری با آستینها و پاچههای بالاآمده، از دستشویی آمد بیرون. بدون اینکه سرش را بالا بیاورد از کنارمان گذشت. اردستانی بود. با گذاشتن پایم در دستشوییها، خواب ازسرم پرید. دیگر نیازی به آب نبود. کف گلآلود دستشوییها را برقانداخته بود. ساعت، سه ساعت مانده به اذان صبح بود.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز حسینعلی عرب اردستانی و شهید معزز حسن رنجبر
#راوی: رزمنده دلاور حاج حسین یکتا
📚 کتاب "مربعهای قرمز"، (خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا)
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان های عبرت آموز (تلنگر آمیز)
داستان آیت الله بافقی و شکر در بلا و مصیبت
🎙استاد عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆يزيد و ابن زياد را بهتر بشناسيد
پس از آنكه عبيدالله بن زياد به فرمان يزيد بن معاويه مرتكب آن جنايت فراموش نشدنى عاشوراى خونين شد و امام حسين (علیه السلام ) و يارانش را به شهادت رساند و بازماندگانش را اسير نمود، يزيد براى ابن زياد پيام فرستاد و وى را به حضور خود دعوت كرد، وقتى ابن زياد نزديك يزيد آمد، يزيد از او احترام شايانى كرد و جايزه هاى بسيار به او داد، و در مجلسى كه رجال و اشراف بودند، ابن زياد را نزد خود نشاند، و نزد آنها، احترام خاصى به او كرد، و آنچنان با ابن زياد گرم گرفت كه او را به درون قصر به حرمسراى خود نزد نديمه هايش برد، و يكشب بر اثر خوردن شراب ، مست شد و به آوازه خوان دستور داد آواز بخواند، او به ساز و آواز مشغول شد و يزيد اشعارى مى خواند كه معنايش اين است :
به من از آن شراب بياشام تا جگرم را خنك كند، سپس همان مقدار به ابن زياد بياشامان ، او كه از ياران خاص و دوستان رازدار و امانت دار من است ، او كه خارجى يعنى حسين (علیه السلام ) راكشت و دشمنان و حاسدان نسبت به مرا نابود ساخت .
آرى يزيد اين چنين شراب مى خورد و عربده مى كشيد و به ابن زياد آنهمه احترام مى گذاشت و مى گفت به او شراب بدهيد و... براستى از اين قماش افراد ناپاك چه توقع ؟!
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅#پندانه
✍️ انتظار روزهای آینده، لذت امروز را از یادت نبرد
🔹برگهای کاهو را یکییکی جدا میکرد تا به ته آن برسد.
🔸با خود میگفت:
حتما آخرش خیلی خوشمزهتر است.
🔹وقتی به آخرش رسید با کمال تعجب متوجه شد که مزهای غیر از همان مزه کاهو در ته این میوه نیست!
💢 در زندگی نیز گاهی خیالباف میشویم. آرزوهای دور و دراز باعث میشود بیندوزیم و بیندوزیم تا ببینیم در آینده چه لذتی دارد.
🔺این در حالی است که همین لحظاتی که در آن هستیم، سرنوشت ما را میسازد. باید به فکر آینده بود؛ ولی نه به قیمت نابودی و انتظارات بیهوده الان!
🔺سرنوشت ما همان کاهویی است که در حال کندن برگهای آن هستیم، بیآنکه مزه آن را بفهمیم.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌄 برای مردم چه میخواهی؟!
✍🏻 عینصاد
❞ تو میخواهی چه چیزی را برای مردم فراهم کنی؟ میخواهی آنها را به سمت حق، بغلتانی یا میخواهی آنها با پای خودشان، با قیامشان و انتخابشان، به حق گره بخورند؟
📚 #مدیریت_و_سازندگی | ص ۱۰۲
✾📚 @Dastan 📚✾
☄ از صفات رذیله و بد انسانها ، قضاوت زود ونادرست ونسنجیده است
👌تصویر بالا گویای همه چیز است.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸امروز را جانانه زندگی كن
💚امروز مي تــوانــد
🌸شروعی تــازه بــاشد
💚در اوج آسمــان بــاش
🌸هــر لــحظــه را
💚بــا شكوه زندگی كـن
🌸و عــشــق را
💚در قـلـبـت مـهـمـان كـن...🌓
🌸روزت بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆دنياى فانى
يحيى برمكى نخست وزير هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) بود، و آنچنان اختيارات اموال مملكت اسلامى را بدست گرفته بود كه گوئى همه چيز براى او است ، او براى خود يك ساختمان بسيار وسيع و عالى از بيت المال در بغداد ساخت و پول هنگفت و بى حسابى صرف آن كرد، تا به پايان رسيد.
هنگامى كه مى خواست به آن منزل منتقل شود، همه منجمين را دعوت كرد، تا ساعت نيك را در مورد انتقال از منزل قبل به منزل نو تعيين كنند، منجمين به اتفاق راءى ساعتى نيكو را كه مقدارى از شب مى گذشت ، تعيين كردند و گفتند اين ساعت ساعت سعد است .
يحيى برمكى در آن ساعت مخصوص با غلامان و خدمتكاران ، اثاثيه خانه را منتقل نموده و خود نيز به سوى منزل نو و مجلل رهسپار شد، شب در كوچه هاى خلوت به سوى منزل مى رفت ، ناگهان ديد، مردى ايستاده و اين شعر را مى خواند:
تدبر بالنجوم ولست تدرى *** ورب النجم يفعل مايشاء
يعنى : تو به ستارگان و حرف منجمين دقت مى كنى ، ولى نميدانى و توجه ندارى كه پروردگار ستارگان آنچه كه خواست انجام خواهد داد.
يحيى اين شعر را به فال بد گرفت ، گوينده آن شعر را به حضور طلبيد و از او پرسيد: منظور تو از خواندن اين شعر چه بود؟.
او گفت : اين شعر ناخودآگاه به خاطرم آمد و بر زبانم جارى شد وگرنه غرض و نظرى نداشتم .
اين پاسخ ، اثر سوء بيشتر در ذهن يحيى گذاشت و او بيشتر ناراحت گرديد.
چند ماهى بيشتر نگذشت كه بر اثر امورى ، هارون بر برمكيان غضب كرد، و آنها را شديدا مورد خشم قرار داد، و دستور داد خانه هاى آنها را ويران كردند و وضع آنها به گونه اى شد كه تارومار و دربدر گشتند، و همين خانه مجلل يحيى نيز ويران شد و حسرتش براى او باقى ماند.
بلبل آندم كه در نوا گردد
گويدت اين جهان فنا گردد
برخلايق ستم مكن زيرا
زير اين چرخ و گنبد مينا
دست غيبى هميشه در كار است
محتسب دمبدم ببازار است
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾