«أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ»
✍استادی می فرمود :
💕این آیه معنایش این نیست که با ذکر خدا دل آرام می گیرد
✍ این جمله یعنی خدا می گوید:
💕جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من آرام نگیری...!!
✍ تفاوت ظریفی است!
اگر بیقراری؛
اگر دلتنگی؛
اگر دلگیری؛
💕گیر کار آنجاست که هزار یاد،
جز یاد او، در دلت جولان میدهد...
✾📚 @Dastan 📚✾
1.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸ســلام
☕️روزتون بہ روشنایـے روز ...
🌸و بہ زلالـے قـلـب هاے پاڪ...
🌸صـبحـتـون مـمـلـو از
☕️عاشـقـانہ هـاے خــداونــد
🌸 و الـطاف بـی انـتـهـایــش...
☕️الـهـی حـال دلـتون خـوب خـوب
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نصيحت غرورشكن !
فتح و آزادسازى مكه بدست تواناى مسلمانان تحت رهبرى داهيانه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) در سال هشتم هجرت واقع شد، كه براستى ميتوان آن را بزرگترين فتح و پيروزى اسلام در عصر پيامبر (ص ) دانست .
اين فتح ممكن بود بعضى از بستگان نزديك پيامبر (ص ) مانند بنى هاشم و بنى عبدالمطلب را مغرور سازد، پيامبر (ص ) در همان زمان شيرين فتح ، در مكه كنار كعبه ، آنها را به دور خود جمع كرد، و خود بالاى كوه كوچك صفا رفت و خطاب به آنها چنين فرمود:
اى فرزندان عبدالمطلب و اى خاندان هاشم ! من از سوى خدا، رسول خدا براى شما هستم ، و نسبت به شما مهربان و دلسوز مى باشم ، نگوئيد: ان محمدا منا البته محمد (ص ) از ما است (و همين موضوع شما را مغرور سازد) سوگند به خدا از ميان شما و غير شما، از دوستان من نخواهيد بود، مگر پرهيزكاران ، آگاه باشيد مبادا در روز قيامت به گونه اى با شما ملاقات كنم و شما را بشناسم كه دنيا (و بار ماديت ) را به شانه هاى خود حمل مى كنيد، ولى ساير مردم ، آخرت را حمل مى كنند، آگاه باشيد، اينك من عذر خود را در رابطه با شما بيان مى كنم : وان لى عملى وان لكم عملكم : براى من همان نتيجه عمل خودم هست ، و براى شما نيز (نتيجه ) عمل شما است .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆سه حاجت آية اللّه مرعشى ره
سيد جليل القدر و عالم بزرگوار حضرت آية اللّه حاج سيد اسماعيل هاشمى طالخنچه اى اصفهان كه از علماى فعلى اصفهان مى باشند نقل فرمود: از عالم نبيل حضرت آية اللّه العظمى حاج سيد شهاب الدين مرعشى نجفى رضوان اللّه تعالى عليه كه فرموده بودند:
من در دوران جوانى و اوائل طلبگى بسيار كم هوش و كند ذهن بودم و دير درس را ياد مى گرفتم و زود فراموش مى كردم و دوم هم وسواس داشتم پشت سر هركسى نماز نمى خواندم و سوم هم شخصى بود كه هر وقت مرا ميديد كه كم هوش و كندذهن هستم مى گفت تو كه نمى توانى درس بخوانى برو كار كن و با حرفهايش مرا آزار مى داد و گوشه و طعنه زياد مى زد اين سه مسئله عجيب مرا ناراحت مى كرد اين سه چيز باعث رنجش خاطرم بود.
يك روز تصميم گرفتم كه بيايم كربلا و حلّ اين مشكلات را از آقا ابى عبداللّه الحسين علیه السلام بخواهم ، آمدم كربلا، و يك راست رفتم خدمت كليددار وقت و آن زمان حرم آقا سيد الشهداء ع ، و گفتم شما پدر و جدم را مى شناسى از علماء بوده اند يك حاجتى از تو دارم و آن اينكه امشب باحضرت خلوت كنم و حوائجم را از آقا حضرت سيّد الشّهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام بگيرم .
كليددار قبول كرد و من شب در حرم رفتم و خدام حرم درهاى حرم و صحن را بستند. وقتى كه به حرم وارد شدم و خود را با حضرت خلوت ديدم با خود فكر كردم كه حضرت به چه كسى بيشتر علاقه دارد دركتابها ديده بودم كه حضرت سيد الشهداء علیه اسلام به آقا حضرت على اكبر خيلى علاقمند بوده لهذا آمدم مابين قبر حضرت سيد الشهداء علیه السلام و حضرت على اكبر علیه السلام نشستم و مشغول توسل و دعا و تضرع و نماز شدم . ناگهان ديدم مرحوم پدرم در حرم نشسته و قرآن ميخواند رفتم خدمت مرحوم ابوى سلام كردم و احوال پرسى نمودم و حاجت خود را بيان كردم مرحوم ابوى فرمود هرچه مى خواهى از آقا بگير و اشاره به قبر حضرت سيد الشهداء علیه السلام نمود. نگاه كردم ديدم حضرت سيد الشهداءعلیه السلام روى ضريح مقدس نشسته ، آمدم نزد ضريح و به آقاعرض حاجت نمودم و توسل و گريه زيادى كردم حضرت ميوه اى اسم آن ميوه را مؤ لف فراموش كرده را از بالاى ضريح براى من انداخت من آن را خوردم ، يك وقت ديدم كسى نيست و صبح شده و صداى اذان از گلدسته هاى حرم بلند است درب حرم باز شد مردم جهت نماز جماعت به حرم جمع شدند يكى از علماء امام جماعت ايستاد مردم هم ايستادند و من هم ايستادم و اقتداء نمودم بعد از نماز از حرم بيرون آمدم آن شخص كه هميشه به من زخم زبان مى زد و مى گفت برو كار كن را ديدم تا به من رسيد بعد از سلام و مصافحه گفت ديشب در فكر بودم كه اگر شما درس بخوانى بهتر است بعد آمدم حجره كتاب را برداشتم ديدم هرچه مى خوانم در ذهنم ضبط مى شود متوجه شدم كه آقا حضرت سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام تمام حوائجم را عنايت فرموده است .
📚كرامات الحسينية جلد دوم، معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
2.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 خواص عاشورایی :
ابوثُمامه عمروبن عبدالله صائِدی
✅ ابوثمامه از جنگاوارن عرب و از یاران شجاع امام علی و امام حسن (علیهماالسلام) بود. او یکی از افرادی است که به امام حسین ع نامه نوشت و ایشان را به قیام دعوت کرد و در حادثه کربلا یکی از یاران برجسته ایشان بود.
🔹 با ورود حضرت مسلم به کوفه، ابوثمامه به فرمان او مسئولیت جمعآوری کمکهای مردمی و نیز تهیه سلاح را به عهده گرفت. او همان فردی است که فرارسیدن زمان نماز ظهر در وسط جنگ در روز عاشورا را یادآوری کرده است.
🔸 وقتی زمان نماز ظهر فرارسید، ابوثمامه به امام گفت: «اى اباعبداللّه! جانم فدایت! به خدا سوگند! دوست دارم پیش مرگت شوم و علاقه دارم وقتی به دیدار خداى خویش نایل شوم که نمازى را که وقت آن فرا رسیده با تو خوانده باشم.» امام حسین ع به او فرمود: «نماز را به من یاد آوردى، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد.»
🔻ظهر عاشورا نماز جماعتِ تاریخی امام حسین ع وسط جنگ برگزار شد. نمازی که به امامت امام ع و همزمان با تیرهای دشمن بود. پس از شهادت تعدادی از اصحاب، ابوثمامه در حالی که رجز میخواند به دشمن حمله کرد و سرانجام به دست پسرعمویش «قیس صائدی» به شهادت رسید.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#ابوثمامه_صائدی
#بصیرت
(مقتل الحسین خوارزمی ج۲، ص۱۷_مـقـتـل الحـسـيـن، مـقـرّم، ص 247)
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شفاى ريه
يكى از وعاظ محترم ايران كه من خودم شاهد كسالت سخت ريوى او بودم واطبّاء ايران از معالجه اش ماءيوس شده بودند و پوست بدنش به استخوانهايش چسبيده بود و آخرين خون بدنش از حلقومش بيرون مى آمد و قسمت عمده ريه اش فاسد شده بود و او را مى خواستند براى معالجه بااسرع وقت به بيمارستان شوروى در مسكو ببرند، ناگهان بدون آنكه او را معالجه كنند خود من آقاى سيد حسن ابطحى شاهد بودم كه پس از چند روز شفاى كاملى پيدا كرد. وقتى علّت شفاى او را از او سؤ ال كردم گفت :
آخرين شبى كه صبحش بنابود مرا به مسكو ببرند و مى دانستم كه يا در راه و يا در همان مملكت كفر از دنيا ميروم ، منتظر شدم تا برادرم كه پرستارى مرا به عهده داشت از اتاق بيرون برود، وقتى بيرون رفت در همان حال ضعف رو به طرف كربلا كردم و حضرت سيد الشهداء علیه السلام را مورد خطاب قرار دادم وگفتم : آقا يادتان هست كه به منزل فلان پيرزن رفتم وروضه خواندم وپول نگرفتم و نيّتم تنها و تنها رضايت خداى تعالى و شما بود؟! و بالاخره چند قلم از اين قبيل اعمالى كه بااخلاص انجام داده بودم متذكر شدم و در مقابل آن اعمال شفايم را از آن حضرت خواستار شدم ناگهان ديدم در اتاق باز شد و حضرت سيدالشهداء و برادرشان حضرت ابوالفضل ع وارد اتاق شدند.
حضرت سيّد الشهداء علیه السلام به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام فرمودند برادر بيمار ما را معالجه كن ، ايشان هم دستى به صورت من تا روى سينه ام كشيدند و از جا حركت كردند و رفتند. من بعد از آن احساس سلامتى كردم كه ديگر احتياجى به دكتر و بيمارستان نداشتم و اين چنين كه ملاحظه مى كنيد صحيح و سالم گرديدم .
📚ملاقات ، 2/187.
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از فرزند ایران
15.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سکته ناقص فردوسی پس از دو دقیقه حضور در تهران!
🇮🇷 @farzandeIRAN_ir
⭕️مرگ "محمدرضا پهلوي" پادشاه خائن ايران
🔹محمدرضا پهلوی در چهارم آبان ماه 1298 ش در تهران به دنیا آمد. پس از تاسیس سلسله پهلوی توسط رضاخان میرپنج، وی به عنوان ولیعهد انتخاب شد و این مقام را تا سال 1320 ش بر عهده داشت. با ورود متفقین به ایران و برکناری وتبعید رضاخان به آفریقای جنوبی، دولت های استکباری که محمدرضا را مهره ای آرام و مطیع دیدند، او را به سلطنت ایران نشاندند.
🔺تا قبل از کودتای 28 مرداد 1332، نفوذ انگلستان در کشور بیشتر بود، ولی پس از کودتا، آمریکا به عنوان قدرت اصلی در مملکت، شاه را به هرطرف که منافع آن دولت طلب می کرد، می کشاند. با آغاز حرکت انقلاب اسلامی در خرداد 1342، شاه، با قساوتی تمام، مردم را به خاک و خون کشید و رهبر انقلاب اسلامی را به تبعید فرستاد.
🔻در طول این سالیان، ساواک هرگونه مخالفتی را با شدت سرکوب می کرد و مستشاران آمریکایی در تمام ارکان کشور نفوذ کرده بودند. شاه برای تثبیت بیشتر مقام خود، در سال 1350 جشن های 2500 ساله شاهنشاهی ایران را برگزار نمود. اقدامات اسلام ستیزانه محمدرضا پهلوی در سال های بعد شکل گسترده تری به خود گرفت و حتی تاریخ هجری شمسی را به تاریخ مجعول شاهنشاهی بدل کرد.
🔸در اواخر سال 1356، و پس از درج مقاله اهانت آمیز علیه امام خمینی، امواج توفنده انقلاب به راه افتاد. رژیم شاه برای نجات خود به سرکوب و کشتار و جنایت دست زد. ولی سرانجام در 22 بهمن 1357 انقلاب پیروز شد و شاه در 26 دی 1357، از کشور فرار کرد و در 5 مردادماه 1356 در قاهره پایتخت مصر به اسلاف خود پیوست.
#تقویم_تاریخ
#پنجم_مرداد
✾📚 @Dastan 📚✾
فلسفه امتحانات الهی
🦋امتحانات الهی برای این است که برای خود انسان معلوم شود چه کاره است و فکری برای رشد خود بکند، و الا خدا که از حال بندگان خبر دارد خداوند مهربان بسیاری از امتحانات را که خارج از توانایی ماست از ما نمی گیرد. وقتی ما به امتحانات خود و نتایج آن توجه نکنیم دیگر رشد نخواهیم کرد.
✾📚 @Dastan 📚✾
📚#معرفی_کتاب
🌟عنوان:یک غنچه،صدزخم۵🌟
✍به قلم:حسین سیدی
🖨ناشر:نشرمعارف
📚🔹📚🔹📚🔹📚🔹📚🔹
کتاب حاضر مروری بر زندگی و ابعاد مختلف شخصیت و سیره امام حسین(ع) و صفات اخلاقی و معنوی آن امام است. در ابتدای این اثر به بیان بخشهایی از زندگانی امام حسین از دوران طفولیت ایشان پرداخته شده و ابعادی از سیره شخصی آن حضرت مانند نوع لباس پوشیدن و رعایت بهداشت فردی، آراستگی ظاهر و سیره عبادی و اخلاقی آن امام مطرح شده است. آنگاه به نمونههایی از اخلاقی اجتماعی امام حسین مانند: نوع معاشرت ایشان با مردم، جوانمردی، حقمحوری، عدالتگرایی، عزت نفس، صداقت، اخلاص، فعالیت اقتصادی، دانشوری، بزرگمنشی، عفو و گذشت از خطای دیگران، گشادهدستی حساسیت در بیتالمال، دلیری و شجاعت، مدیریت و برنامهریزی و برخی دیگر از جنبههای اخلاقی ایشان اشاره کرده و داستانهای کوتاهی در این زمینه از زندگی آن امام نقل کرده است. نویسنده همچنین به جنبههایی از مدیریت نظامی امام حسین، سیره تبلیغی آن امام، سیره ایشان در حج و سایر عبادات، معیارهای ایشان در زمینه حکومت و سیاست، برخورد با ستمگران اشاره کرده و تحلیلی از قیام آن امام و اهداف و نتایج این قیام ارایه نموده است.
🔹📚🔹📚🔹📚🔹📚🔹📚
#کتاب_عاشورایی
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#زيارت
🌷نزدیک سحر بود.خواب دیدم رفتیم کربلا براى زیارت. محمد(صابری) هم با ما بود. همه ما دور ضریح می چرخیدیم اما ضریح دور سر محمد می چرخید!! همان لحظه از خواب پریدم بلند شدم دیدم محمد با آن حال خراب در گوشه ای از اردوگاه اسیران نشسته و مشغول نماز شب است. دستش به سوى آسمان بود و استغفار می كرد. همان لحظه اشک از چشمانم سرازیر شد. با خودم عهد بستم من هم مثل محمد به نماز شب مقید شوم.
🌷سال ٦٩ و يك ماه قبل از تبادل اسرا بود حال محمد بهتر از قبل بود. یک شب بی مقدمه گفت: هر وقت به ایران برگشتید سلام مرا به پدر و مادرم برسانید. قبر امام را هم از طرف من زیارت کنید. بعد ادامه داد: به پدر و مادرم بگویید همانطور که در شهادت برادرم صبر کردید در شهادت من هم صبور باشید. هرچند سخت است. می دانم که مدتها صبر کردید تا مرا ببینید اما مرا نخواهید دید!!
🌷 از صحبت های او تعجب کردیم گفتم: محمد این حرفها چیه؟خدا رو شكر تو حالت خوب شده، چند روز دیگه هم قراره آزاد بشیم. روز بعد در محوطه بودیم. ساعت ٣ عصر محمد گفت: سرم درد می کند چند قطره خون از بینی اش آمد و روى زمین افتاد او را به بهداری بردند. همه دلشان مى خواست اتفاقی نیوفتاده باشد اما ....
🌷.... محمد صابری دلاور خوب خیبری به شهادت رسیده بود. برای محمد تشیع باشکوهی برگزار شد. در کیسه شخصی محمد یک کاغد کوچک بود که حکم وصیت داشت. روی آن نوشته بود اسارت در راه عقیده عین آزادی است.
📚 کتاب خاطرات آزادگان
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾