eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆تازه مسلمان دو همسايه كه يكى مسلمان و ديگرى نصرانى بود، گاهى با هم راجع به اسلام سخن مى گفتند. مسلمان كه مرد عابد و متدينى بود آن قدر از اسلام توصيف وتعريف كردكه همسايه نصرانيش به اسلام متمايل شد و قبول اسلام كرد. شب فرا رسيد، هنگام سحر بود كه نصرانى تازه مسلمان ديد در خانه اش را مى كوبند، متحير و نگران پرسيد: كيستى ؟ از پشت در صدا بلند شد: من فلان شخصم و خودش را معرفى كرد، همان همسايه مسلمانش بود كه به دست او به اسلام تشرف حاصل كرده بود. در اين وقت شب چكار دارى ؟ زود وضو بگير و جامه ات را بپوش كه برويم مسجد براى نماز! تازه مسلمان براى اولين بار در عمر خويش وضو گرفت و به دنبال رفيق مسلمانش روانه مسجد شد. هنوز تا طلوع صبح خيلى باقى بود. موقع نافله شب بود، آن قدر نماز خواندند تا سپيده دميد و موقع نماز صبح رسيد. نماز صبح را خواندند و مشغول دعا و تعقيب بودند كه هوا كاملاً روشن شد. تازه مسلمان حركت كرد كه برود به منزلش ، رفيقش گفت : كجا مى روى ؟ مى خواهم برگردم به خانه ام ، فريضه صبح را كه خوانديم ديگر كارى نداريم . مدت كمى صبر كن و تعقيب نماز را بخوان تا خورشيد طلوع كند. بسيار خوب . تازه مسلمان نشست و آن قدر ذكر خدا كرد تا خورشيد دميد. برخاست كه برود، رفيق مسلمانش قرآنى به او داد و گفت : فعلاً مشغول تلاوت قرآن باش ‍ تا خورشيد بالا بيايد و من توصيه مى كنم كه امروز نيت روزه كن ، نمى دانى روزه چقدر ثواب و فضيلت دارد؟ كم كم نزديك ظهر شد. گفت : صبر كن چيزى به ظهر نمانده ، نماز ظهر را در مسجد بخوان . نماز ظهر خوانده شد. به او گفت : صبر كن طولى نمى كشد كه وقت فضيلت نماز عصر مى رسد، آن را هم در وقت فضيلتش بخوانيم ! بعد از خواندن نماز عصر گفت : چيزى از روز نمانده . او را نگاه داشت تا وقت نماز مغرب رسيد. تازه مسلمان بعد از نماز مغرب حركت كرد كه برود افطار كند. رفيق مسلمانش گفت : يك نماز بيشتر باقى نمانده و آن عشا است . صبر كن تا در حدود يك ساعت از شب گذشته ، وقت نماز عشا (وقت فضيلت ) رسيد و نماز عشاء هم خوانده شد. تازه مسلمان حركت كرد و رفت . شب دوم هنگام سحر بود كه باز صداى در را شنيد كه مى كوبند، پرسيد: كيست ؟ من فلان شخص همسايه ات هستم ، زود وضو بگير و جامه ات را بپوش كه به اتفاق هم به مسجد برويم . من همان ديشب كه از مجسد برگشتم ، از اين دين استعفا كردم . برو يك آدم بيكارترى از من پيدا كن كه كارى نداشته باشد و وقت خود را بتواند در مسجد بگذراند. من آدمى فقير و عيالمندم ، بايد به دنبال كار و كسب روزى بروم . امام صادق بعد از اينكه اين حكايت را براى اصحاب و ياران خود نقل كرد، فرمود: به اين ترتيب ، آن مرد عابد سختگير، بيچاره اى را كه وارد اسلام كرده بود خودش از اسلام بيرون كرد. بنابراين ، شما هميشه متوجه اين حقيقت باشيد كه بر مردم تنگ نگيريد، اندازه و طاقت و توانائى مردم را در نظر بگيريد تا مى توانيد كارى كنيد كه مردم متمايل به دين شوند و فرارى نشوند، آيا نمى دانيد كه روش سياست اموى بر سختگيرى و عنف و شدت است ، ولى راه و روش ما بر نرمى و مدارا و حسن معاشرت و به دست آوردن دلهاست . 📚وسائل ج 2، ص 494 (باب استحباب الرفق على المؤمنين ) حديث 3 و 9 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ....🌷 🌷شیرین‌ترین خاطره‌ام، جانبازی‌ام بود در سال ١٣٧٠. می‌خواهم هدیه‌ای باشد برای روز قیامتم. توی گروه تفحص بودم. می‌رفتیم برای پیدا کردن شهدای زمان جنگ. چون با مناطق آشنا بودم ١٣۵۰ شهید را با دست خودم درآوردم. یک روز رفتیم به قله ١٤۵۰، منطقه‌ای مالِ والفجر چهار. آن‌جا حدود چهل شهید پیدا کردیم. براى تفحص، جای شهدا را از آزاده‌ها می‌گرفتیم که بعد از جنگ کویت آزاد شده بودند. آن‌ها می‌دانستند کجا شهید افتاده است. گفتند آن‌جا یک سنگر منهدم شده و شهید هست. 🌷با یکی از دوستان رفتیم که تمام نقاط عملیاتی را می‌شناخت. والفجر چهار، والفجر ده و نه. بیت‌المقدس پنج و ماووت. همه عملیات‌ها و نقاط‌شان را خوب می‌شناخت. قبل از انقلاب هم عراق بود و خاک عراق را خوب می‌شناخت. باهم رفتیم و چهل شهید پیدا کردیم. ....آن شب خواب دیدم دو نفر قله سنگی را نشانم دادند و گفتند شهدا را که برده‌اید ما دو نفر جا مانده‌ایم. ما را هم ببرید. بیدار شدم. صبح با بچه‌ها رفتیم آن موقعیت را پیدا کردیم. آن کوه سنگی را پیدا کردیم و زیر سنگ ها پوتینی بیرون بود و دو شهید را آنجا پیدا کردیم. 🌷هر روز شهید پیدا می‌کردیم تا این‌که پایم رفت روی مین. شهدای ما جایی جا مانده بودند که عراق آن‌جا را از ما گرفته بود. و ما دیگر نمی‌توانستیم حین جنگ بچه‌ها را از آن‌جا خارج کنیم. بعضی ارتفاعات ده بار دست به دست می‌شد. بچه‌هایی که شهید می‌شدند، عراقی‌ها خاک می‌ریختند رویشان و.... : ماموستا عبدالکریم فتاحى ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 مروری بر حماسه نهم دی ماه 🔹نهم دی ۱۳۸۸، مردم ایران در واکنش به آشوب‌های پس از انتخابات ۸۸ و هتک حرمت‌های دینی و ملی، در یک راهپیمایی گسترده از نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه حمایت کردند. این حماسه به‌عنوان نماد بصیرت مردم در دفاع از ارزش‌های انقلاب شناخته شد و محاسبات دشمنان داخلی و خارجی را برهم زد. 🔸زمینه‌های شکل‌گیری حماسه: ادعای تقلب در انتخابات توسط برخی نامزدها و حمایت دشمنان خارجی از اعتراضات. هتک حرمت عاشورا و ارزش‌های دینی که احساسات مردم را جریحه‌دار کرد. 🔸دستاوردهای ۹ دی: تجدید بیعت مردم با نظام و ولایت فقیه، تقویت جایگاه ایران در عرصه بین‌الملل و ناکامی جریان فتنه، خروج مردم از تردید و تقویت وحدت ملی. 🔹۹ دی تجلی حمایت گسترده مردم از ارزش‌های دینی و انقلابی بود، حتی کسانی که ممکن بود مشکلات اقتصادی یا اجتماعی داشته باشند، در این روز در دفاع از نظام و رهبری به میدان آمدند. ✾📚 @Dastan 📚✾
14.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅شرح حدیث زندگی 📍قسمت چهارم 🔹شرح حدیث ابتدای درس خارج فقه مقام معظم رهبری (مدظله العالی) موضوع: با ظالم سختگیری کن 🗓۱۳۹۶/۰۲/۲۴ ✾📚 @Dastan 📚✾
حاج میرزا خلیل تهرانی که از اطبای مشهور و دانشمندان عالی قدر شیعه است در زمان سید صاحب ریاض در کربلا به مداوای بیماران اشتغال داشت. او می‌گوید: هنگامی که ساکن کربلا بودم مادرم در تهران زندگی می‌کرد، شبی او را در خواب دیدم به من گفت: پسر جان من از دنیا رفته ام، جنازه‌ام را پیش تو می‌آورند. کسی دماغم را شکست. چیزی نگذشت که نامه ی یکی از دوستانم به دستم رسید، در آن نامه نوشته بود: مادرت از دنیا رفت، جنازه اش را با جنازه‌های دیگر فرستادیم. وقتی جنازه‌ها وارد شد مراجعه کردم، گفتند: ما خیال می‌کردیم شما ساکن نجف هستید جنازه ی مادرت را در رباط ذی الکفل گذاشتیم. پیوسته موضوع شکستن دماغ در نظرم بود. بالاخره جنازه ی مادرم را تحویل گرفتم، همین که کفن را باز کردم دیدم دماغش شکسته است، علتش را پرسیدم، گفتند: این جنازه بالای جنازه‌های دیگر بود اسب‌ها میان رباط در هم آویختند و به جنازه‌ها برخورد کردند و این جنازه از بالا به زیر افتاد، دیگر ما اطلاعی نداریم. پیکر مادرم را به ساحت مقدس حضرت ابوالفضل (ع) آوردم، آن جا عرض کردم: یا ابالفضل! مادرم نماز و روزه را خوب نمی توانست انجام دهد، اکنون به شما پناه آورده ام، به فریادش برس، من با شما عهد میبندم پنجاه سال نماز و روزه برایش بخرم، پس از آن مادرم را دفن کردم. مدتی گذشت، شبی در خواب دیدم ازدحام و داد و فریاد زیادی بر پا است، خارج شدم دیدم مادرم را به درختی بسته اند و او را با شلاق می‌زنند، گفتم: چه کرده که او را می‌زنید؟ گفتند: حضرت ابوالفضل به ما دستور داده او را بزنیم تا مبلغی را که تعهد کرده بپردازد. داخل منزل شدم و مبلغی را که می‌خواستند آوردم، مادرم را رها کردند. او را به منزل آورده، به خدمتش مشغول شدم، وقتی از خواب بیدار شدم، حساب کردم مبلغی که در خواب از من گرفته بودند کاملا مطابق بود با پنجاه سال نماز و روزه، آن مبلغ را برداشتم نزد سید صاحب ریاض آوردم و تقاضا کردم از طرف مادرم پنجاه سال نماز و روزه بگیرند. 📙پند تاریخ۳۰/۲ ؛ به نقل از: دار السلام ۲/ ۲۴۵. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از زنجان خبرلَری
🚨گروهک تروریستی انصار الفرقان مسولیت حمله تروریستی علیه رییس اطلاعات فراجا بندر لنگه رو برعهده گرفت. 🌐زنجان خبرلَری zanjaan_news
📌درگذشت فقیه جلیل آیت الله میرزا ابوالحسن مشکینی 🔸میرزا ابوالحسن مشکینی معروف به اردبیلی نجفی، در سال ۱۳۰۵ق در یکی از روستاهای مشکین‌شهر از توابع اردبیل به دنیا آمد. 🔹میرزا ابوالحسن مشکینی فقیه و اصولی اهل اردبیل و از عالمان شیعه قرن چهاردهم قمری است. وی تحصیلات خود را از اردبیل آغاز کرد و سپس به نجف و بعد از آن به کربلا هجرت نمود و در مجلس درس آخوند خراسانی و محمدتقی شیرازی حضور یافت. پس از مدتی به نجف بازگشت و تدریس فقه و اصول را آغاز کرد و افرادی چون سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی از جمله شاگردان وی بودند. 🔸 سید هادی خسروشاهی نقل کرده که اهالی مشکین‌شهر و اردبیل‌ از میرزا ابوالحسن‌ مشکینی رساله‌ خواسته‌ بودند، اما وی از این کار خودداری کرده و مرجع علی الاطلاق‌ را سید ابوالحسن اصفهانی معرفی کرده و از مردم خواست که از وی تقلید کنند. 🔹 کتاب حاشیه بر کفایه از مشهورترین کتاب‌های میرزا ابوالحسن مشکینی است.همچنین حاشیه بر عروة الوثقی، کتاب الطهارة، کتاب الصلاة، کتاب الزکاة از دیگر دارای تألیفات اوست. 🔸 آقابزرگ تهرانی در کتاب نقباء‌البشر، زمان فوت میرزا را ۲۷ جمادی‌الثانی ذکر کرده است. وی در کاظمین درگذشت و بدنش پس از انتقال به نجف، در صحن حرم امام علی علیه‌السلام دفن شد. ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 معرفی شاپور بختيار به عنوان نخست وزير پهلوی 🔸شاه پس از تعيين ارتشبد ازهاری به رياست دولت نظامی، به اشتباهات خويش اعتراف نمود كه اين امر به تزلزل كابينه انجامید. در آن تاريخ برای شاه مسلَّم بود كه دوران پادشاهی او پايان يافته و خيلی زود بايد خاک ايران را ترک كند. تنها انگيزه‏ شاه اين بود كه حكومت را به دست ديگری بسپارد و خود از ايران خارج شود. 🔹از اين رو از همان روزهای نخستين حكومت ازهاری، يك دسته از نظاميان برای كنترل اوضاع بر سركار آمدند. در دوران رياست ازهاری بر دولت، تظاهرات وسيع مردمی به ويژه در تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷، مشروعيت رژيم پهلوی را زير سؤال برد و ازهاری برای آرام كردن مردم، به بازداشت ظاهری دولتمردان سابق دست زد. اما، اين عوام‏ فريبی ها نيز راه به جايی نبرد. 🔸در پی ناكامی دولت ازهاری در سركوب قيام مردم، شاه ناچار شد شاپور بختيار را در ۹ دی ۵۷ به نخست وزيری برگزيند. شاه و اربابانش در آمريكا، اميدوار بودند بختيار بتواند با شعارهای ملی گرايانه و سياست‏های به ظاهر اصلاح طلبانه، مردم ايران را از ادامه انقلاب باز دارد. 🔹اما مردم ايران كه از نيرنگ آنها آگاه بودند، به مخالفت با بختيار پرداختند. امام نيز در اعلاميه‏‌ای كه از پاريس منتشر نمودند، دولت بختيار را فاقد مشروعيت اعلام كرده و مردم را به مقابله با آن فراخواندند. بختيار تا پيروزی انقلاب ۳۷ روز در اين مقام باقی ماند ولی با برچيده شدن نظام طاغوت، از كشور گريخت. ✾📚 @Dastan 📚✾
درویشی را دیدم شتابان مى دوید گفتم درویش ،کجا؟ گفت مراسم عزا ، گفتم مگه کی مرده؟ آهی کشید و گفت : "معرفت" و "وفا" هر کس به طریقی بالا می آید ! یکی پایش را بر سر دیگری می گذارد یکی دستش را در جیب دیگری . دیگری دستش را بر زانوی خود میگذارد یکی هم پایش را بر روی تمام احساسات یا وجدانش در آخر کسی در جای خود نمی ماند همه بالا می روند مهم این است وقتی به آن بالا رسیدیم دریابیم چه‌چیزی به دست آوردیم، روی چه چیزی پا گذاشته ایم و چه چیز را به چه قیمت از دست دادیم ✾📚 @Dastan 📚✾