eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
67.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
72 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆جمع هيزم از صحرا رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله در يكى از مسافرتها با اصحابش در سرزمينى خالى و بى علف فرود آمدند، به هيزم و آتش احتياج داشتند، فرمود:((هيزم جمع كنيد)) عرض كردند: يا رسول اللّه ! ببينيد، اين سرزمين چقدر خالى است ، هيزمى ديده نمى شود فرمود:((در عين حال هركس هر اندازه مى تواند جمع كند)). اصحاب روانه صحرا شدند، با دقت بروى زمين نگاه مى كردند و اگر شاخه كوچكى مى ديدند برمى داشتند. هركس هر اندازه توانست ذرّه ذرّه جمع كرد و با خود آورد. همينكه همه افراد هرچه جمع كرده بودند روى هم ريختند، مقدارى زيادى هيزم جمع شد. در اين وقت رسول اكرم فرمود:((گناهان كوچك هم مثل همين هيزمهاى كوچك است ، ابتدا به نظر نمى آيد، ولى هرچيزى جوينده و تعقيب كننده اى دارد، همان طور كه شما جستيد و تعقيب كرديد اين قدر هيزم جمع شد، گناهان شما هم جمع و احصا مى شود و يك روز مى بينيد از همان گناهان خرد كه به چشم نمى آمد، انبوه عظيمى جمع شده است 📚وسائل ، ج 2، ص 462. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌙🔴🌎 یک ماجرای واقعی از طلبیده شدن زائر توسط امام حسین (علیه السلام) اسمم محمدرسول حبیب اللهی سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز، فرزین فر این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم: 🌹یک‌روز صبح زود جهت انجام پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره) شدم، سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خداحافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال بودند و شور و حال خاصی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن، نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف" پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم... خلاصه... وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت: 🌹فلانی شما برو نجف!! پروازت تغییر کرده!! خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتم‌و وارد هواپیما شدم. بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت: ❌ دو نفر باید پیاده شن!!! پرسیدیم: چرا ؟ گفت: از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست، کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه! وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد 😔 خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن! از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن 🚀 هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل ننشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه! ✈️ برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست‌وبرخاست کردند... 🌹پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره!!! رفتم پیش خلبان و گفتم کاپتان، حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم، کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم. خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت: شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده؟! باشه برید صداشون کنید بیان... خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم: شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید؟! 🌺 گفت بله ! گفتم: سریع زنگ بزن ببین کجان، خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان. اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن) همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیرمرد با غرور و خوشحال دارن میان پیرزن جلوی ما که رسید گفت: فکر کردید کار ما دست شماست؟! فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید؟ چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم گفتم: مادر خدارو شکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید! گفت: آخه شما بودید میرفتید؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه! (حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد) اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه. 🔴 پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت: ❤ مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید؟! عرض کردیم: آقا نشد! نبردنمون! فرمود: پاشید خیالتون راحت برید کربلا!!! میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم... 🌺 تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.... ✾📚 @Dastan 📚✾
13.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅شرح حدیث زندگی 📍قسمت هفدهم 🔹شرح حدیث ابتدای درس خارج فقه مقام معظم رهبری (مدظله العالی) موضوع: چه کسانی تمام دنیا را دارند؟ 🗓۱۳۸۲/۱۰/۲ ✾📚 @Dastan 📚✾
💚❤️اگر خدا را فقط در آسمانها تصور کنی، ضرر کرده‌ای! زیرا محدودش کرده‌ای. خدا را در همهٔ ماجراهای زندگیت ببین، در خوشایندها و ناخوشایندها، در تمامی ملاقات‌هایت، در سلامت و در بیماری، در خنده‌ها و گریه‌ها، در زیر زبانت، در پشت نگاهت، در مزه‌‌ها و طعم‌ها، در رفتن‌ها و ماندن‌ها، در خواب و بیداری‌ات، در سکوت و خاموشی‌ات... خدا را حتی در بازیگوشی‌ کودکان می توان دید ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 درگذشت آیت الله احمد مجتهدی تهرانی 🔹 احمد مجتهدی تهرانی، در ۹ مهر ۱۳۰۲ در تهران به دنیا آمد. وی در خاندانی مذهبی پرورش یافت. در سال ۱۳۲۱ و در سن ۱۹ سالگی به کسوت روحانیت درآمد و قبل از آن در بازار تهران مشغول به کار بود، از آنجا که پدرش مخالف طلبگی وی بود، سال‌ها با سختی، در لباس روحانیت به تحصیل علم پرداخت اما بعدها پدرش راضی شد. 🔸او در ضمن تحصیل، به تدریس کتب حوزوی هم می‌ پرداخت. او با تلاش تجار و مردم، توانست حوزه علمیه خود را در تهران تأسیس کند. طلاب این مدرسه علمیه در سال ۱۳۸۳ با آیت الله خامنه ای دیدار کردند. در این دیدار رهبری از جدیت متولیان و طلاب مدرسه در تحصیل علوم اسلامی تجلیل نموده و از کارها و فعالیت‌ های انجام شده در مدرسه اظهار رضایت کردند. 🔹کتاب «چهار رساله» (رساله ارث، گناهان کبیره، محرم و نامحرم و احکام الغیبه) یکی از آثار اوست. البته کتاب‌های زیادی از توصیه‌ها و سخنرانی‌های وی توسط برخی شاگردان جمع‌آوری و چاپ شده است. از جمله این کتب می توان به «آداب الطلاب»، «در محضر مجتهدی»، «اخلاص گنج سعادت»، «مؤدب آداب»، «طریق دوست» و ... اشاره کرد. 🔸 آیت الله مجتهدی که در سال‌های آخر عمر از مشکلات تنفسی و قلبی رنج می‌برد، سرانجام در ۲۳ دی ۱۳۸۶ در سن ۸۴ سالگی در تهران درگذشت و پیکر مطهرش را در یکی از کلاسهای مدرسه علمیه مجتهدی به خاک سپردند. ✾📚 @Dastan 📚✾
📌 اولين حمله و بمباران شيميایی عراق عليه ايران در جنگ تحميلی 🔹 با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در ۳۱ شهریور ۵۹، رژیم بعث بارها با استفاده از سلاحهای میکروبی، شیمیایی و کشتار جمعی، قوانین و مقررات بین المللی را نقض نمود. 🔸ناکامی ارتش عراق در تأمین اهدافشان، فرماندهان این ارتش را بر آن داشت تا پس از مشورت با دولت‌های استکباری، استفاده از سلاح‌های شیمیایی را نیز در کنار دیگر سلاح‌های جنگی و مرگبار خویش مورد توجه قرار دهند. اولین حمله ثبت شده شیمیایی عراق به ۲۳ دی ماه ۱۳۵۹ بازمی‌گردد که نیروهای ایرانی را در پنجاه کیلومتری غرب ایلام، با گلوله شیمیایی، مورد حمله قرار داد. 🔹از آن پس، عراق به استفاده از این سلاح ادامه داد. با ادامه این روند، ایران طی نامه‌های متعدد رسمی به دبیر کل سازمان ملل، با اعلام کاربرد سلاح‌های شیمیایی توسط عراق، تقاضای اعزام گروه کارشناسی برای بررسی موضوع نمود. 🔸هرچند دبیر کل این موضوع را به شورای امنیت ارجاع داد و گروه کارشناسی پس از سفر به ایران این حملات را تأیید کرده و عراق را محکوم نمودند اما شورای امنیت، عکس العمل مناسب را نشان نداد و راه را بر تکرار این جنایات باز گذاشت. در نتیجه رژیم عراق از آن پس، بارها ایران را مورد حمله شیمیایی قرار داد که به شهید و مجروح شدن ده ها هزار نفر انجامید و با گذشت سالها از پایان جنگ، اثرات آن هنوز قربانی می‌گیرند. ✾📚 @Dastan 📚✾
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیاهی‌لشکرهای آخرالزمان ماجرای برخورد رسول‌الله "صلی‌الله‌علیه‌و‌آله" با سیاهی‌لشکرهای سپاه مقابل امام حسین علیه‌السلام، که حتی یک تیر هم نینداختند... شاید ما هم سیاهی لشکرِ آخرالزمان باشیم و نمیدانیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادری را پرسیدند؛ «کدامیک از فرزندان خود را»، «بیش از دیگری» دوست میداری؟ 💖مادر گفت؛ غایب آنها را تا وقتی که «بازگردد»، بیمار آنها را تا وقتی که «خوب شود»، کوچکترین آنها را تا وقتی که «بزرگ شود»،و،«همهٔ آنها را»، تا«وقتی که زنده هستم»دوست دارم.!!! قدر این «گوهر نایاب»، و «غیرقابل تکرار» را «تا هست»، بدانیم، «حرمتش»را، «عاشقانه پاس بداریم.» ✾📚 @Dastan 📚✾
آیه الله العظمی سید علی قاضی 🔸ایشان اگر می‌شنید کسی به دنبال و معنویت است، ولی اهل نمازشب نیست، خیلی می‌کرد. یک جا برای شاگردانش نوشته بود: 🔹اما نماز شب، پس هیـچ و گریزی برای مؤمنین از آن نیست. تعجب است از کسی که می‌خواهد به برسد، ولی برای نمازشب بیدار نمی‌شود. 🔸ما نشنیدیم احدی بتوانـد بـه آن دست پیدا کند، مگر به وسیله . ✾📚 @Dastan 📚✾
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در اين صبح زيبـا تمام خوبے ها را برایتان آرزو میڪنم نه خوشے ها را خـوشے ها آن اسـت ڪه شما مے خواهید و خوبے ها آن است ڪه خــدا برایتان میخواهد 🌸 صبحتـون بـخیر 🍃‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍🌺🍃🌸🍃 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆خواهش مسیح عيسى عليه السلام به حواريين گفت :من خواهش و حاجتى دارم ، اگر قول مى دهيد آن را برآوريد بگويم . حواريين گفتند: هرچه امر كنى اطاعت مى كنم عيسى از جا حركت كرد و پاهاى يكايك آنها را شست . حواريين در خود احساس ناراحتى مى كردند، ولى چون قول داده بودند خواهش عيسى را بپذيرند، تسليم شدند، و عيسى پاى همه را شست . همينكه كار به انجام رسيد، حواريين گفتند:((تو معلم ما هستى ، شايسته اين بود كه ما پاى تو را مى شستيم نه تو پاى ما را)). عيسى فرمود: ((اين كار را كردم براى اينكه به شما بفهمانم كه از همه مردم سزاوارتر به اينكه خدمت مردم را به عهده بگيرد ((عالم )) است . اين كار را كردم تا تواضع كرده باشم و شما درس ‍ تواضع را فرا گيريد و بعد از من كه عهده دار تعليم و ارشاد مردم مى شويد، راه و روش خود را تواضع و خدمت خلق قرار دهيد. اساسا حكمت در زمينه تواضع رشد مى كند نه در زمينه تكبر، همان گونه كه گياه در زمين نرم دشت مى رويد نه در زمين سخت كوهستان 📚وسائل ، ج 2، ص 457 ✾📚 @Dastan 📚✾