eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹میرزا احمد نهاوندی مشهور به حاج مرشد چلویی در بازار تهران دوکان غذاخوری داشت! مردم او را بهترین کاسب قرن می دانستند! پیرمردی بود قد بلند با چهره نورانی و دلنشین و محاسن سفید... 🌹بر پیشخوان مغازه زده بود "نسیه و وجه دستی داده می‌شود به قدر قوه!" هر وقت کودکی برای بردن غذا برای صاحب کارشان می آمدند، لقمه ای چرب و لذیذ از گوشت، 🌹 کباب و ته دیگ زعفرانی درست می‌کرد و خود به دستانش در دهان می‌گذاشت و می‌گفت: "مبادا صاحب کارش به او از این غذا ندهد و او چشمانش به این غذا بماند و من شرمنده خدا بشم" 🌹مرشد چلویی در سال ۱۳۵۷ در گذشت اما نام و یادش و هیچوقت فراموش نشد .. روی سنگ قبرش نوشته بود: بهترین کافه قرن! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پنج ماه است یک نقاش مشغول نقاشی چهره شهدای مدافع حرم روی دیوارکوچه منتهی به حرم حضرت زینب(س)است حالا ببینیدقرعه قاب روبروی دراصلی حرم نصیب چه کسی شده است؟ 🥀 ۞ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
❗️ نکـته قابل توجـه به شـیعیان شــهادت نـه وفـات... ❓ آیا حضرت ام‌البنین علیهاالسلام همسرگرامی آقا امیرالمومنین علی علیه‌السلام به شهادت رسیده است!؟ ▪️ حضرت ام‌البنین علیها‌السلام با فصاحت و بلاغتی که داشت در مقام افشاگری از ظلم و تعدی بنی امیه لعنة الله‌عليهم بر آمد و با اشعار جانسوز و بلیغ و عزارداری های مستمر مردم را متوجه ظلم و بی لیاقتی حکام وقت می‌نمود لذا حضرت ام‌البنين عليهاالسلام را با عسل زهرآگین مسموم و به شهادت رساندند. چنانکه مورخ نامی حاج شیخ علی فلسفی در کتاب زنان نابغه و جناب عبدالعظیم بحرانی در کتاب ام‌البنین عليهاالسلام نگاشته اند که بنی‌امیه لعنةالله‌عليهم ، همسر أمیرالمؤمنین امام على عليه‌السلام حضرت ام‌البنین علیهاالسلام را مسموم و به قتل رساندند. 📖 وقایع‌الشیعه، وقایع سیزدهم جمادی‌الثانی،ص۸۵ ▪️ شهادت حضرت ام‌البنین علیهاالسلام تسلیت باد. ▒•••✾🍃🌸🍃✾•••▒ •✾📚 @Dastan 📚✾•
در لابه لای نجواهایم کاش لااقل صدایت را می شنیدم... سخت است صدای همه را شنیدن و نشنیدن صدای شما... 🌼 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔶چهار علت نمازهای روزانه از زبان رسول خدا‌‌(صلے‌الله‌علیه‌وآله): ✅ چرا نماز صبح مۍخوانیم؟ «صبح آغاز فعالیت شیطان است هرکه در آن ساعت نماز بگذارد و خود را در معرض نسیم الهی قرار دهد از شر شیطان در امان مےماند.» ‌✅چرا نماز ظهر میخوانیم؟ ظهر، همه عالم تسبیح خدا مےگویند زشت است که امت من تسبیح خدانگوید. و نیز ظهر وقت به جهنم رفتن جهنمیان است لذا هر که در این ساعت مشغول عبادت شود از جهنم بیمه مےشود. ✅چرا نماز عصر مۍخوانیم؟ «عصر زمان خطای آدم و حواست و ما ملزم شدیم در این ساعت نماز بخوانیم و بگوییم ما تابع دستور خداییم.» ✅چرا نماز مغرب میخوانیم؟ «مغرب لحظه پذیرفته شدن توبه حضرت آدم است و ما همه به شکرانه آن نمازمی خوانیم.» ✅چرا نماز عشا میخوانیم؟ «خداوند متعال نماز عشا را برای روشنایی و راحتی قبر امتم قرارداد.» 📚علل الشرایع ص ۳۳۷ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سخنان کوبنده سردار قاآنی.... 🔺با قاآنی بیشتر آشنا شوید ؛) این چند روز آمریکایی ها فک کنم فهمیدن قاآنی همون سلیمانیه اما با یک رسالت بزرگ.. این سردار منتقم خون حاج قاسم مردم ایران است سردار قاآنی دارای: مدرک دکترای هسته ای مدرک خلبانی هواپیمای جنگنده از روسیه مسلط به سه زبان درامریکا معروف به مغز متفکر نیروی قدس در اسرائیل معروف به مرد شامی در ارتش ناتو معروف به مرد سایه و در ایران گمنام.... #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🚨 غلط می کنی قانون را قبول نداری! 💢نمی‌شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می‌کنی قانون را قبول نداری! نباید از کسی پذیرفت، که ما شورای نگهبان را قبول نداریم. مردم رای دادند به اینها. منتظرند که قانون اساسی اجرا بشود؛ نه هر کس از هر جا صبح بلند می‌شود بگوید من شورای نگهبان را قبول ندارم. 📅امام خمینی(ره) | ۶ خرداد ۱۳۶۰ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
❄️⇦ می‌گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد. ❄️⇦ مرد کشک ساب می‌رود و پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد می‌شود. ❄️⇦ کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ تو برو کشکت را بساب.» @Dastan
*از دزدی بادمجان تا ازدواج💍* ومن یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب🌸 *شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبهمشهور است.* علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد. یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود. دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست. بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود. شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری. این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت. این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد. به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد. وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد. این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید. فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد. باخودش گفت : پناه بر خدا. من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟ از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند. یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد. شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت. صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟ جوان گفت نه شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟ جوان خاموش ماند. شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟ جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟ شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است. اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟ جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟ زن هم پاسخش مثبت بود. عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر. دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت. جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟ گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟ مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد. زن گفت : *این نتیجه امانت داری و تقوای توست.* *از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.* *کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید* *خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند.* *توبه تولدی دوباره* @Dastan
💞 همسر صبور 📝 روایتی از همراهی همسر مکرمه امام خامنه‌ای در سالیان مبارزه با رژیم ستم شاهی 🌙 دهم آبان ۱۳۴۹، اول ماه مبارک بود و او برای چهارمین بار زندانی شده بود. هر چند روزه‌داری برایش سخت بود،‌ اما به سراغ گرسنگی و تشنگی رفت. اذان مغرب روز اول از راه رسید و وقت افطار شد. هر چه منتظر ماند تا در سلولش باز شود و افطاری بدهند، خبری نشد. واقعیت آن است که در آن اردوگاه نظامی، حسابی برای رمضان باز نکرده بودند. ⭐️ نمازش را خواند. حالا که چیزی برای خوردن نبود، یادش را برد کنار سفره‌های افطار و به یاد فرنی «ماقوت» ‌افتاد که چه اندازه دوست داشت و همسرش آن را خوب می‌پخت؛‌ مثل غذاهای دیگر. احساس کرد رضایتش از دست‌پخت‌های همسر چقدر زیاد بوده و او نمی‌دانسته است. غلغل سماور را به یاد ‌آورد و چای دبش لب‌سوز دم افطار را. 🌙 نیم ساعتی از اذان گذشته بود که یک فنجان چای رسید؛ چندی بعد هم شام. آن سفره خانگی کجا و این غذای زندان کجا؟!اندکی بیش نتوانست بخورد. باقی را گذاشت برای سحر، تا به زور ناچاری و گرسنگی ِبیشتر، آن را بخورد. 🌺 بعد از ظهر روز دوم ماه مبارک رمضان بود که نگهبان خبر داد از بیرون چیزی برایت آورده‌اند. وقتی بسته را گرفت و باز کرد، سفره خیالش را در برابر دیدگان خود دید. روشن شد که خیال دیروز او در پرواز بر سر سفره افطار، تنها نبوده است. 🌸 خانم خجسته کار خودش را کرده بود. اسباب آماده‌باش چای نیز همان روز به دستش رسید. دیگر مجبور نبود دَم کرده گروهبان چای‌فروش را بنوشد. به اندازه معده رنجورش از سفره برداشت و بقیه را میان زندانیان تقسیم کرد. این کار،‌ روزهای بعد نیز تکرار شد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴 را تقویت کنیم/اشتباه مردم در عبرت نگرفتن! 🔷 یکی از عواملی که موجب شکست های مجدد و مکرر برای یک ملت میشود، ضعف حافظه تاریخی است. عبرت نگرفتن از حوادث گذشته یک غفلت بزرگ و در واقع یک نوع ناپختگی و عدم رشد یافتگی است. 🔶 امیر مؤمنان علی (ع) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزند ارجمندش امام حسن (ع) میفرماید: "فرزندم! من هر چند عمر پیشینیان را یک جا نداشته ‏ام، ولى در اعمال آنها نظر افکندم، در اخبارشان اندیشه نمودم، و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم، آن چنان که گویى همچون یکى از آنها شدم، بلکه گویى من به خاطر آنچه از تجربیات تاریخ آنان دریافته ‏ام با اولین و آخرین آنها عمر کرده ‏ام"! 🔷 بخش زیادی از قرآن کریم هم به ذکر داستان های اقوام گذشته اختصاص دارد و عبرت گرفتن از گذشته یکی از اصول مهم در رشد و سعادت انسان و جامعه محسوب می‌شود. 🔶 دستگاه های تبلیغاتی باطلگرا، روی غفلت مردم از این اصل مهم حساب ویژه ای باز می‌کنند و از آن به عنوان یکی از عوامل موفقیت خودشان یاد کرده اند. بسیاری از تکنیک های عملیات روانی و جنگ ادراکی در نهایت با همین هدف طراحی می شوند که حواس مردم را از تجربه های تاریخی پرت کنند و آنها را دچار اشتباه نمایند. 🔷 به عنوان مثال در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 ، مهمترین وعده حسن روحانی و تبلیغات انتخاباتی اش این بود که می تواند با ، تحریم ها را لغو و مشکلات اقتصادی کشور را حل کند. 🔹اگر مردم به حافظه تاریخی خود مراجعه میکردند، به خاطر می آوردند که ایشان اوایل دهه 80 در دولت اصلاحات مسئول مذاکرات هسته ای بود و توافقی با انگلیس و فرانسه و آلمان منعقد کرد که بر اساس آن ایران باید سه کار انجام میداد:👇 1. تعلیق غنی سازی 2. اجرای پروتکل الحاقی 3. ارائه گزارش جزئیات همه فعالیتهای هسته ای کشور قرار بود غربی ها هم در مقابل سه کار انجام دهند: 1. کمک به توسعه فعالیتهای صلح آمیز هسته ای ایران 2. کمک به عاری شدن منطقه خاورمیانه از سلاح های هسته ای 3. بسته شدن پرونده هسته ای ایران در آژانس اما نتیجه این شد که ایران به تعهداتش عمل کرد ولی طرف غربی با بهانه تراشی و اتلاف وقت از عمل به تعهداتش طفره میرفت تا اینکه مقام معظم رهبری دستور دادند که پلمپ تاسیسات هسته ای را بشکنند و غنی سازی را از سر بگیرند. 🔷 نمونه دیگر، تلاش آقای روحانی برای مادام العمر کردن ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی در سال 73 بود و حالا هم ایشان مدافع انتخابات آزاد شده و به شورای نگهبان حمله می‌کند و از الفاظ "انتصابات" و "تشریفات" استفاده می‌کند. 🔶 از این دست مثال ها فراوان است و در مواجهه با فضاسازی و جنگ روانی دشمن، باید حافظه تاریخی ملت را تقویت و عبرت های گذشته را یادآوری کرد. ✍میثم حق شناس ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ •✾📚 @Dastan 📚✾•