eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.4هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
69 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
امام زين العابدين عليه السلام: و اعمُرْ لَيلي بِإيقاظِي فيهِ لِعبادَتِكَ و تَفَرُّدِي بِالتَّهجُّدِ لكَ و تَجَرُّدِي بِسُكُوني إلَيكَ و إنزالِ حوائجِي بكَ خدايا! با بيدار كردن من در شب براى بندگيت و خلوتِ شب زنده دارى براى تو و آرام گرفتنم به تو و آوردن نيازها و خواسته هايم به درگاه تو شبم را آباد گردان صحیفه سجادیه: دعاء۴٧ http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
#حدیث امام صادق علیه السلام: 🔴👈از رفاقت و همبستگے سه گروه بر حذر باش: 🚫خائن ❌ستمكار 🚫سخن ‌چين •|👈 ڪسی ڪه روزي به نفع تو خيانت می ‌ڪند، روزی به ضرر تو خيانت خواهد ڪرد. •|👈ڪسے ڪه برای تو به ديگری ستم مینمايد، طولے نمیڪشد ڪه به تو ستم میڪند. •|👈ڪسے ڪه از ديگران نزد توسخن‌ چينی می‌ڪند، به زودے زود از تو نزد ديگران سخن چینی خواهد ڪرد http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
🌀❇️🌀❇️🌀❇️🌀 #ضرب_المثل #فوت_کوزه_گری استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي ساخت خيلي مشتري داشت شاگردي نزد وي كار مي كرد كه زرنگ بود شاگرد وقتي تمام كارها را ياد گرفت، شروع به ايراد گرفتن كرد و گفت مزد من كم است و كم كم زمزمه كرد كه من مي توانم... ادامه را بخوانید🔻🔻🔻 👇⚜👇⚜👇⚜👇 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
📚 داستان های آموزنده 📚
🌀❇️🌀❇️🌀❇️🌀 #ضرب_المثل #فوت_کوزه_گری استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي
💨👆💨👆💨👆💨 استاد كوزه گري بود كه خيلي با تجربه بود و كوزه هاي لعابي كه مي ساخت خيلي مشتري داشت . شاگردي نزد وي كار مي كرد كه زرنگ بود و استاد به او علاقه داشت و تمام تجربه هاي كاري خود را به او ياد داد . شاگرد وقتي تمام كارها را ياد گرفت . شروع به ايراد گرفتن كرد و گفت مزد من كم است . و كم كم زمزمه كرد كه من مي توانم بروم وبراي خودم كارگاهي راه اندازي كنم و كلي فايده ببرم . هرچه استاد كوزه گر از او خواهش كرد مدتي ديگر نزد او بماند تا شاگردي پيدا كند و كمي كارها را ياد بگيرد تا استاد دست تنها نباشد ، پسرك قبول نكرد و او را دست تنها گذاشت و رفت . شاگرد رفت و كارگاهي راه اندازي كرد وهمانطور كه ياد گرفته بود كاسه ها را ساخت و رنگ كرد و روي آن لعاب داد و در كوره گذاشت . ولي متوجه شد كه رنگ كاسه هاي او مات است و شفاف نيست . دوباره از نو شروع كرد و خاك خوبتر انتخاب كرد و در درست كردن خمير بيشتر دقت كرد و بهترين لعاب را استفاده كرد و آنها را در كوره گذاشت ولي باز هم مشكل قبلي بوجود آمد . شاگرد فهميد كه تمام اسرار كار را ياد نگرفته . نزد استاد رفت و مشكل خود را گفت . و از استاد خواهش كرد كه او را راهنمائي كند . استاد از او پرسيد كه چگونه خاك را آماده مي كند و چگونه لعاب را تهيه مي كند و چگونه آنرا در كوره مي گذارد . شاگرد جواب تمام سوالها را داد . استاد گفت : درست است كه هر شاگردي بايد روزي استاد شود ولي تو مرا بي موقع تنها گذاشتي . بيا يك سال اينجا بمان تا شاگرد تازه هم قدري كار ياد بگيرد و آن وقت من هم تو را راهنمائي خواهم كرد و تو به كارگاه خودت برو . شاگرد قبول كرد يكسال آنجا ماند ولي هر چه دقت كرد متوجه اشتباه خودش نمي شد . يك روز استاد او را صدا زد و گفت بيا بگويم كه چرا كاسه هاي لعابي تو مات است . استاد كنار كوره ايستاد و كاسه ها را گرفت تا در كوره بگذارد به شاگردش گفت چشمهايت را باز كن تا فوت وفن كار را ياد بگيري . استاد هنگام گذاشتن كاسه ها در كوره به آنها چند فوت مي كرد . بعد از او پرسيد : ” فهميدي “ . شاگرد گفت : نه . استاد دوباره يك كاسه ديگر برداشت و چند فوت محكم به آن كرد و گرد وخاكي كه از آن برخاسته بود به شاگرد نشان داد و گفت : اين فوت و فن كار است ، اين كاسه كه چند روز در كارگاه مي ماند پر از گرد و خاك مي شود در كوره اين گرد وخاك با رنگ لعاب مخلوط مي شود و رنگ لعاب را كدر مي كند . وقتي آنرا فوت مي كنيم گرد وغبار پاك مي شود و لعاب خالص پخته مي شود و رنگش شفاف مي شود . حالا پي كارت برو كه همه كارهايت درست بود و فقط همين فوت را كم داشت . اين مثل اشاره به كسي دارد كه بسيار چيزها مي داند ولي از يك چيز مهم آگاهي ندارد . مثلهاي كه به اين موضوع دلالت دارند عبارتند از : فلاني هنوز فوتش را ياد نگرفته اگر كسي فوت اين كار را به ما ياد مي داد خوب بود برو فوت آخري را ياد بگير همه چيز درست است و فقط فوتش مانده •┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
هدایت شده از ناظران۳۱۳
🍃🍃🍃🍃 🍃🍃🍃 🍃🍃 🍃 گریه امیرالمؤمنین ؟! روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور ؟ مولا فرمودند: آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند. ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت: شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ، دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟ شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟ تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم. آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست. مولا گریه می کردند و می فرمودند: به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند الکافی، ج ۸ 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @nszeran313
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 فرار از بند دنیا و زن بدحجاب 🔹در دوران سربازی‌اش قبل از تقسیم کار، فرمانده مستقیما بین سرباز‌ها می‌رود و از میان آن‌ها دو یا سه نفر را انتخاب می‌کند. 🔸یکی از آن‌ها عبدالحسین بود، چهره‌ای روستایی با بدن ورزیده، با ماشین آن‌ها را جلوی خانه‌ای ویلایی پیاده می‌کند و به عبدالحسین می‌گوید: «از این به بعد شما در اختیار صاحب این خانه قرار دارید، هرچه گفته شد باید بی‌چون و چرا بله بگویید». 🔹پیرزنی ساده وضع به پایین می‌آید و استوار به او می‌گوید که این سرباز را خدمت خانم معرفی کنید. وقتی عبدالحسین به اتاق خانم می‌رود یا الله می‌گوید، زن هم در پاسخ می‌گوید:«یا الله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو» داخل که می‌رود چشمانش ناگهان سیاهی می‌رود، در گوشهٔ اتاق روی مبل زنی بی‌حجاب با آرایشی غلیظ و حال به هم زن می‌بینید. 🔸سراسر بدنش خیس عرق شده و پا به فرار می‌گذارد. آن زن می‌گوید با جسارت می‌گوید که برگرد، پیرزن هم از طرفی اینگونه می‌گوید:‌«اگر بروی ترا می‌کشند». ولی عبدالحسین از آن جا خارج می‌شود و درحالی که آدرس پادگان را هم نداشته خود را به آنجا می‌رساند. مدت‌ها بعد پی می‌برد که آنجا خانهٔ طاغوتی بوده بی‌غیرتی بوده، چند بار تلاش می‌کنند تا برونسی را به آنجا ببرند ولی حریف این بزرگمرد نمی‌شوند. 🔹هجده توالت در آن پادگان بوده که در هر نوبت چهار نفر سرباز وظیفهٔ تمیز کردن آن‌ها را داشتند اما برای تنبیه او یک هفته او را مجبور کردند تا به تنهایی همگی آن‌ها را تمیز کند. 🔸در هشتمین روز سرگردی می‌آید و با لحنی تمسخر آمیز به او می‌گوید: «بچه دهاتی سرعقل آمدی یا نه؟» در آن لحظات سخت خداوند و حضرت ولی‌عصر دست او را می‌گیرند و او با حالتی پیروزمندانه می‌گوید: «این هیجده تا توالت که سهله جناب سرگرد، اکه سطل بدی دستم و بگی همه این کثافتها روخالی کن تو بشکه، بعد که خالی کردی تو بشکه، ببر بریز توی بیابون، و تا آخر سربازی هم کارم همین باشه، با کمال میل قبول می کنم ، ولی تو اون خونه دیگه پا نمی گذارم». 💐 بیست روز او را در آنجا گذاشتند و وقتی که می‌بینند قادر نیستند تا او را از اعتقادات راسخ خویشتن برگردانند مجبور می‌شود تا عبدالحسین را به گروهان خدمت بازگردانند. 👇⚜👇⚜👇⚜👇 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
امام على علیه السلام می فرمایند: كَفِّروا ذُنوبَكُم وَتَحَبَّبوا اِلى رَبِّكُم بِالصَّدَقَةِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ با #صدقه و #صله_رحم، گناهان خود را پاك كنيد و خود را محبوب پروردگارتان گردانيد. غررالحكم، ح 7258 💯روزمان را با صدقه، برای سلامتی امام زمان (عج) و طول عمر با عزت رهبر عزیزمون، شروع کنیم💯 💠 @Dastan 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام رضا علیه السلام: از ما نیست کسی که هر روز خود را به #محاسبه نکشد. هر روز باید سراغ نفسمان را بگیریم و ببینیم چه خبر است. هم از لحاظ اعمال و هم از لحاظ ریشه ها اهل بیت علیه السلام فرمودند اگر این محاسبه نفس را تمرین کنیم، #رذائل_اخلاقی ما بر طرف می شود. #ریا و #تندخویی حل می شود @Dastan
⁉️ 💮فرض کنید؛ در یك شب طوفانی، از جلوی یك ایستگاه اتوبوس در حال عبور كردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. 1⃣ یك 👵 كه در حال مرگ است 2⃣ یك 🙋‍♂ كه قبلاً جان شما را نجات داده است 3⃣یك (خانم یا آقا) 💓 كه در رویاهایتان خیال با او را دارید. شما می توانید تنها یكی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید. ⁉️كدامیك را انتخاب خواهید كرد ؟ قبل از خواندن ادامه داستان، شما بگویید، چه کسی را نجات میدهید؟ 👇⚜👇⚜👇⚜👇 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
📚 داستان های آموزنده 📚
#داستان_پند_آموز #شما_چه_میکنید⁉️ 💮فرض کنید؛ در یك شب طوفانی، از جلوی یك ایستگاه اتوبوس در حال عبور
🌪👆🌪👆🌪👆🌪 ...! 💮یك شركت بزرگ قصد استخدام تنها یك نفر را داشت. ♨️بدین منظور آزمونی برگزار كرد كه تنها یك پرسش داشت. ❓پرسش این بود : شما در یك شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یك ایستگاه اتوبوس در حال عبور كردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. 1⃣ یك كه در حال مرگ است 2⃣ یك كه قبلاً جان شما را نجات داده است 3⃣یك (خانم یا آقا) كه در رویاهایتان خیال با او را دارید. شما می توانید تنها یكی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید. ⁉️كدامیك را انتخاب خواهید كرد ؟ دلیل خود را بطور كامل شرح دهید. پیش از اینكه ادامه حكایت را بخوانید شما نیز كمی فكر كنید...! •┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈• قاعدتاً این آزمون نمیتواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد. 👵 پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد. 👔 شما باید پزشك را سوار كنید. زیرا قبلاً او جان شما را نجات داده و این فرصتی است كه میتوانید جبران كنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران كنید. 💞 شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار كنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممكن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا كنید... از دویست نفری كه در این آزمون شركت كردند، تنها شخصی كه استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود : سویچ ماشین را به پزشك میدهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم متحمل طوفان شده و منتظر اتوبوس می مانیم. پاسخی زیبا و سرشار از متانتی كه ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه میدانند كه پاسخ فوق بهترین پاسخ است، اما هیچكس در ابتدا به این پاسخ فكر نمیکنند. 😬 چرا...؟ زیرا ما هرگز نمیخواهیم داشته ها و مزیت های خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهی ها، محدودیت ها و مزیت های خود را از خود دور كرده یا ببخشیم گاهی اوقات می توانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم... •┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا